ساعت
1:20
#به_وقت_سردار
#به_وقت_حاج_قاسم
#به_وقت_عاشفی
#به_وقت_پرواز
#به_وقت_شهادت
#خاکریز_خاطرات
◻️امنیت منطقه که سپرده شد به فرمانده سلیمانی حساب کار دست اشرار آمد؛خیلی هایشان آمدند زیر پرچم جمهوری اسلامی.مانده بود باندی که سرکرده شان خیلی قادر بود؛ حدود چهل پنجاه نفر برایش کار میکردند.می خواستند با خرابکاری هایشان جاده را ناامن کنند به اسم جمهوری اسلامی. نه ژاندارمری حرفشان شده بود،نه بچه های کمیته.فکر میکردند این بار هم مثل دفعه های قبل چند نفر را سر می بُرند،بقیه هم عقب نشینی می کنند؛اما حاجی آدمی نبود که کم بیاورد.هفت شبانه روز نقطه به نقطه ی روستا گشتیم تا گیرشان آوردیم. وقتی دیدند از آسمان و زمین محاصره شده اند،چادر رهایشان را پوشیدندوفرار کردند.ما خیال عقب نشینی نداشتیم؛دو روز درگیر بودیم. آخر سر خودش داوطلب شد تسلیم شود.پنج پاسدار گروگان گذاشتیم بیاید کرمان با حاج قاسم صحبت کند.نمیدانم در اتاق جلسات چه گذشت که طرف وقتی آمد بیرون،زار زار گریه میکرد.پرسیدم:《چیزی شده؟اتفاقی افتاده ؟》گفت:《الان این مرد منو گرفته بذارید اگر کشته میشم به دست این مرد کشته بشم که افتخاری برام باشه .》حاجی این بار از در رافت وارد شد و طرف را تامین داد . کارهایش که راست و ریس شد، فرستادم مشهد.میخواست امام رضا(ع)واسطه شود برای پذیرش توبه آن بنده خدا. دراین مدت ،هم برای روستایشان تلمبه آب برد هم زمین کشاورزی بهشون داد.مشهدی وقتی برگشت ،چسبید به کار و کشاورزی.دیگر پاک شده بود و مثل طفلی که تازه از مادر زاده میشود.
◾️راوی : ابراهیم شهریاری
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff🔴
#خاکریز_خاطرات🌱
🔴 ترس افسر عراقی از یک بمب خطرناک ‼️😱
در عملیاتِ #بیتالمقدس
در منطقه ما کمپی برای اسکان و نگهداری اسرا زده بودند.
اسیر عراقی را در آنجا دیدم که قد نسبتاً بلندی داشت
و لباسش نشان میداد، باید از فرماندهان باشد.☹️
متوجه شدیم فرمانده تیپ ۴۸ پیاده از لشکر۱۱ عراق است.
از او پرسیدیم: "چطور شد شما در درگیری با ایرانی ها، شکست خوردید؟"
😳یکی از بسیجیها را نشانم داد و گفت:
«این !! این از یک بمب خطرناکتره!!
این بشر اصلاً از هیچ چیز نمیترسه !!😉
🎤 راوی: جناب سرهنگ امجدی (از فرماندهان ارتش ج.ا.ا )
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff