eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
188.5هزار عکس
130.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 سینمای آمریکا و تطبیق های تصادفی 1⃣ نوعی پیشگویی حمله به برج های دوقلوی نیویورک، در ده ها فیلم قبل از آن، به ویژه در فیلم ! 2⃣ نوعی پیشگویی ریاست جمهوری آقای حسن روحانی در ایران و توافق هسته‌ای با غرب در فیلم ! 3⃣ نوعی پیشگویی حادثه منا در فیلم 4⃣ نوعی پیشگویی ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا در انیمیشن ! 5⃣ نوعی پیشگویی انتشار ویروس در فیلم سینمایی و انیمیشن ! 👈 این تطابق ها و شباهت های عجیب، شاید نتواند به تنهایی، مطلبی را به طور قطعی، ثابت کند؛ ولی آنچه مسلم است؛ نباید و نمی توان نسبت به آنها، ساده لوحانه بی تفاوت بود ! ✍آوینچه 🔻@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 💢مى توانى ببینى که اکنون چه مى کند.... 🐎را به سمت ! دشمن پیش مى راند، یا شمشیر 🗡را دور سرش مى گرداند... و به سپاه دشمن مى برد یا و نیزه را از اطراف خویش دفع مى کند،.. یا سپر به دشمن مى ساید، 🖤یا در محاصره نامردانه چرخ مى خورد، یا به ضربات نابهنگام اما هماهنگ عده اى ، از اسب ...آرى ، لحن این لاحول ، آهنگ فرو افتادن خورشید بر زمین است. تو ناگهان از زمین کنده مى شوى... و به سمت پر مى کشى و از فاصله اى نه چندان دور، را مى بینى که بر گرد سوار فرو افتاده خویش مى چرخد،... و با هجمه هاى خویش ، دشمن را بازتر مى کند. 💢چه باید بکنى ؟ حسین به در خیمه داده است... اما دل 💓، تاب و قرار ماندن ندارد... و دل مگر حسین است و فرمان مگر غیر از فرمان ؟ اگر پیش بروى فرمان پیشین حسین را نبرده اى و اگر بازپس بنشینى ، تمکین به این دل حسینى نکرده اى.کاش حسین چیزى بگوید.. و به کلام و را روشنى ببخشد.این صداى اوست که خطاب به تو فریاد مى زند: 🖤دریاب این را! و تو چشم مى گردانى... و را مى بینى که بى واهمه از هر چه سپاه و لشکر و به سوى حسین مى دود... و پیوسته را صدا مى زند. تو جان گرفته از فرمان حسین ، تمام توانت را در پاهایت مى ریزى و به سوى کودك خیز بر مى دارى.... صداى تو را مى شنود... و حضور و تعقیب را در مى یابد اما بنا ندارد که گوش جز به دلش و سر جز به حسینش بسپارد.... 💢وقتى تو از پشت ، را مى گیرى و او را بغل مى زنى ،گمان مى کنى که به آورده اى و از رفتن و گریختن بازش داشته اى . اما هنوز این گمان را در ذهن نکرده اى... که او چون ماهى چابکى از تور دستهاى تو مى گریزد.. و خود را به امام مى رساند.در میان ، نیست... این را و هر دو مى گویند.... 🖤پس ناگزیرى که در چند قدمى بایستى و ببینى که شمشیرش را به قصد حسین فرا مى برد و ببینى که نیز دستش را به از امام بلند مى کند... و بشنوى این کلام کودکانه عبداالله را که:تو را به عموى من چه کار اى خبیث زاده ناپاك!و ببینى که ، سبعانه فرود مى آید و از دست نازك عبور مى کند،... 💢آنچنانکه دست و بازو به پوست ، مى ماند.و بشنوى نواى (وا اماه ) عبداالله را که از اعماق جگر فریاد مى کشد... و را به مى طلبد. و ببینى که چگونه حسین او را در آغوش مى کشد... و با کلام و نگاه و نوازش تسلایش مى دهد:صبور باش عزیز دلم! پاره جگرم ! زاده برادرم ! به زودى با پدرت دیدار خواهى کرد و آغوش را به رویت گشاده خواهى یافت و... 🖤 و ببینى ... نه ... دستت را به روى چشمهایت بگذارى تا نبینى که چگونه دو پیکر و به هم دوخته مى شود.... حسین تو اما با اینهمه زخم ، هنوز ایستاده مانده است... ناى دوباره برنشستن بر اسب را ندارد اما اسب را تکیه گاه کرده است تا همچنان برپا بماند. آنچه اکنون براى تو مانده ، غرق به خون عبداالله است و خون آلوده حسین. تلاش مى کند که از توو خیمه 🏕ها بگیرد... 💢و جنگ را به میانه بکشاند. اما کدام جنگ ؟جسته و گریخته مى شنوى که او همچنان به دشمن خود پند مى دهد، نصیحت مى کند... و از عواقب کار، برحذرشان مى دارد. و به روشنى مى بینى که ضارب و خویش را انتخاب مى کند. از سر تنى چند مى گذرد و به سر و جان عده اى دیگر مى پردازد.اگر در جبین آینده کسى ، نور مى بیند، از او ... .... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 6⃣3⃣ 💢درست همان جا که مى برى وادى مصیبت است ، مصیبت تازه اى است.... مگرنه در محاصره دشمن🐲 اند؟ مگر نه اسب🐎 و خود و سپر و شمشیر 🗡و نیزه و ، مشتى زن و کودك را در گرفته ⁉️ مگر نه ، همچنان به قوت ظهر بر سر خاك ، آتش🔥 مى ریزد؟ اصلا مگر نه هر داغدار و مصیبت دیده اى به دنبال مى گردد، 🖤 به دنبال گوشه اى ، ستونى ، دیوارى ، سایه اى تا غم خویش را در بغل بگیرد و با خویش سر کند؟ پس این فرصت مغتنمى است که بچه ها را در سایه سار آن پناه دهى و به التیام دردهایشان بنشینى. اما هنوز این اندیشه ات را تمام و کمال ، به انجام نرسانده اى... که ناگهان صداى و ، صداى و ، 💢صداى و ، و در روز، دلت را فرو مى ریزدوتن را مى لرزاند.تا به خود بیایى و سر بر گردانى... و چاره اى بیندیشى....، از سر و روى بالا رفته است... و حتى به تنى چند از و گرفته است... 🖤باور نمى کنى... این مرتبه از و را نمى توانى باور کنى.... اما این صداى بچه هاست.. این آتش🔥 است که از همه سو زبانه میکشد و این دود است که را مى سوزاند و نفس را تنگ مى کند... و این حضور چهره به چهره دشمن است و این صداى و نواى بغض آلود بچه ها ست که : عمه جان چه کنیم ؟ به کجا پناه ببریم ؟ 💢و این است که با دست به سمتى اشاره مى کند و به تو مى گوید: _✨عمه جان ! از این سمت فرار کنید، بچه ها را به این بگریزانید.کدام سمت ؟ کدام جهت ⁉️ کدام روزنه از آتش و دشمن ، خالى است ؟در بیابانى که بر آن چنگ انداخته ،... به سوى کدام مقصد، به امید کدام مامن ، فرار مى توان کرد؟ و چه معلوم که از این آتش ، سوزانده تر نباشد. 🖤اینکه تو و مستاصل مانده اى و بهت زده به اطراف نگاه مى کنى،... نه از سر این است که خداى نکرده خود را باخته باشى... یا توان از کف داده باشى ،بل از این که نمى دانى از کجا کنى ، به کدام کار اول همت بگمارى ،... کدام را اول سامان دهى ، کدام زخم را اول به مداوا بنشینى.اول جلوى هجوم دشمن را بگیرى ؟ به کردن آتش فکر کنى ؟ به گریزاندن بچه ها بیندیشى... 💢به خاموش کردن آتش بپردازى ؟ کوچکترها را که نفسشان در میان آتش و دود بریده از خیمه 🏕بیرون بیندازى ؟ خیمه را از فرو افتادن نگه دارى ؟ به آنکه گلیم از زیر بیمارت به یغما مى کشد هجوم کنى ؟ تنها حجت بازمانده خدا را، امام زمانت را از معرکه در ببرى ⁉️مگر در یک چند دست دارد؟ 🖤چند چشم ؟ چند زبان ؟ و چند دل ؟ براى سوختن و شدن ؟ بچه ها و زنها را به سمت اشاره 👈، فرمان گریز مى دهى ! اما... اما آنها که آتش به دامن دارند نباید با این فرمان بگریزد و را مشتعل تر کنند. به آنها مى گویى بمانند... و با دست به خاموش کردن مى پردازى ، اماان که یک شعله نیست ، . 💢تا یک سمت را با تاول خاموش مى کنى ، سمت دیگر لباس 👕دیگر گر گرفته است.از این سو، ستون خیمه در آتش مى سوزد و بیم فروریختن خیمه ⛺️و آتش مى رود. از آن خیمه هاى دیگر بچه ها با تو را صدا مى زنند.آنکه چشم به داشته است ، گلیم را از زیر تن او کشیده و او را بر زمین افکنده و رفته است.در چشم به هم زدنى ، بچه هاى مانده را به دو بال از مى تارانى ،... 🖤 را در بغل مى گیرى و از خیمه بیرون مى زنى.به محض خروج شما،.. فرو مى ریزد ، هستى اش را در بر مى گیرد. را به فاصله از آتش مى خوابانى،... را به شن و خاك هدایت مى کنى... و به سمت خیمه دیگر ... در آن خیمه ، بچه ها از به آغوش هم برده اند و مثل بید مى لرزند. بچه ها را از خیمه بیرون مى کشانى و به سمت مى دوانى.آتش🔥 همچنان مى کند... .... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab
📚 ⛅️ 6⃣4⃣ 💢هم او در گوشت زمزمه مى کند که؛ ✨به جبران این اضطرار، از این پس ، ضمیر مرجع (امن یجیب ) تو باش.هر که از این پس در هر کجاى عالم، لب به(ام من یجیب)باز کند،... دانسته و ندانسته تو را مى خواند... و دیده و ندیده تو را منجى خویش مى یابد.... نمى تواند زینبش را در ببیند. اینت اجابت زینب!ببین که چگونه برایت رکاب گرفته است.... پا بر زانوى او بگذار... و با بر دست و بازوى او سوار شو، محبوبه خدا!بگذار دشمن گمان کند که تو پا بر فضا گذاشته اى... و دست به هوا داده اى.... 🖤 که به جاى خدا، هوى را مى پرستد، این صحنه را ندارد.... همچنانکه نمى تواند بفهمد که خود را چه کاروانى کرده است...و چه را بر پشت عریان این شتران نشانده است.... همچنانکه نمى تواند بفهمد که چه را به غل و زنجیر کشانده است.... با فشار دشمنان و حرکت کاروان ،... تو در کنار قرار مى گیرى... و و ، گرداگرد شما حلقه مى زنند... و دشمن که از و و ، کاروان را کرده است ،... با و و و و و ، شما را پیش مى راند.... 💢بچه ها ، دستهاى کوچکشان را بر پشت و گردن شترها، چفت کرده اند... و در از سقوط،چشمهایشان را بسته اند.... اگر چه صف محاصره دشمن ، فشرده است... اما هنوز از لابه لاى آن ، منظره جگر خراش را مى توان دید... و بوسه نسیم را بر رگهاى بریده و بدنهاى چاك چاك ، احساس مى توان کرد.... و این همان چیزى است که را خیره خود ساخته است.... و این همان چیزى است که هول و اضطراب را در دل تو انداخته است.... چرا که به مى بینى که آخرین رمقهاى سجاد نیز با این منظره دهشتزا ذوب مى شود.... 🖤 و مى بینى که دمى دیگر، خون در رگهاى سجاد از حرکت مى ایستد و قلب از تپش فرو مى ماند.... و مى بینى که دمى دیگر، جان از بدن او مفارقت مى کند و تن بیمار و خسته به زنجیر بر جاى مى ماند.... و مى بینى که دمى دیگر تن تبدار جهان از جان حجت خالى مى شود و آسمان و زمین بى امام مى ماند.... سر پیش مى برى و اما و مى پرسى : _✨با خودت چه مى کنى عزیز دلم ! یادگار پدر و برادرم ! بازمانده جدم !؟و او با صدایى که به زحمت از اعماق جراحت شنیده مى شود، مى گوید: _✨چه مى توانم بکنم در این حال که پدرم را، امامم را، آقایم را و برادرانم و عموهایم را و پسر عموهایم را و همه مردان خاندانم را مى بینم 💢، و ... نه کسى بر آنان رحم مى آورد و نه کسى به خاکشان مى سپارد. انگار که از کفار دیلم و خزرند این عزیزان که بر خاك افتاده اند. کلام نیست این که از دهان بیرون مى آید،... انگار گدازه هاى آتش است که از اعماق قلبش تراوش مى کند... و تو اگر با نگاه و سخن و کلام زینبى ات کارى نکنى ، او همه هستى اش را با این کلمات از سینه بیرون مى ریزد.... پس تو آرام و تسلى بخش ، زمزمه مى کنى : .... 🍃🌹🍃🌹 🔴@gamedovomeenqelab