گلستان عشق
مقدمه :
می خواهم داستان دختری را بازگو کنم که میان عشق وتنهایی سردرگم بود ودرحاله ای ازابهام زندگی می کرد واز امواج سهمگین روزگار به گلستان عشق سفر کردودرتخت مهرآرمید وبه دشت رازقی ها پناه بُرد
زندگی اش باناهنجاری ها شروع شده بود. وبا همه ناباوری ها عشقی آسمانی برگزید واما درادامه داستان ؛
طوفان های پی درپی زندگی اش را تحت الشعاع قرار داد وناگهان تمام زندگی اش در سکوت مبهمی فرورفت وحتی باران مهر و بی قرار ی های مجنون قصه هایش اورا نجات نداد
باماهمراه باشید وداستان عشق ِرویایی را باهیجانات پی درپی اش دنبال کنید
#گلستان_عشق
#مریم_شعبانی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گلستان عشق :
#قسمت_اول :
چشمانش برق عجیبی داشت ومرا به سکوت مبهمی هدایت می کرد ؛پشت سبزه زار پارک میان چمن زار نشسته بود ؛
دختری باقامت کوتاه وابروهای هلال ؛نزدیک شدم ناگهان دوستش بستنی به دست رسید حال عجیبی داشتم نمی دانستم چه بود ؛
فقط لبخند عجیبی برلب داشت نگاهم کرد ؛همانگاه سربه زیرشدم تا صیدش کنم ؛ خندید ودورشد
به خیابان نرسیده چیز عجیبی مرا متحیر کرد نمی دانستم بایستم ونگاه کنم یاراه بیفتم وبا گریه دورشوم ؛فقط چند لحطه صدای دوستش را شنیدم که آوا آوا می کرد وفریاد کنان کمک می خواست ؛ ترسیدم ونزدیک شدم
ناگاه دوستش دستم رو کشید و باتندی گفت :دورشو دورشو وباکیف سنگینی بردستانم کوبید من سریع پا به فرار گذاشتم وبه راهم ادامه دادم دلیل تندی اش رانفهمیدم
فقط اشک ریختم ودورشدم صدای کمک کمک هنوز شنیده می شد
ناگهان جیغی کشید ودیگر صدایی نیامد
درآن میان.............................
#گلستان_عشق
#مریم_شعبانی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
گلستان عشق : #قسمت_اول : چشمانش برق عجیبی داشت ومرا به سکوت مبهمی هدایت می کرد ؛پشت سبزه زار پارک
گلستان عشق
#قسمت_دوم
در آن میان جوانی زیبارو وخوش اندام از راه رسید باموتوراز پشت به آوا زَد ؛ وبعد از تصادف بر روی جسم بی جان آوا فریاد می کرد ومی گفت :خودت کردی ؛تقصیر خودت بود من به تو اخطار دادم اگر جواب رد بدهی اول تو وبعد خودم راخواهم کُشت ؛اماتو به اخطارم توجّه نکردی وهِق هِق کنان به آوا می نگریست واشک می ریخت
ستایش دوست آوا بانگاه به دستان مُشت کرده جوان خشمگین وناراحت شد به تندی نشست و آوارا بغل کرد
یاشار همان جوان موتوری با صدایی بلند گفت :الان آغوشت به چه دردی می خوره
اون موقع که باید راهنماییش می کردی ؛ نکردی
ستایش با لحنی ناراحت برسر یاشار داد زَد وگفت :من راهنمایی کردم گفتم یاشار بی اصل ونصب وبی خانوادَست ؛اما آوا عاشق وکور بود حرفهایم رو نشنید که الان این اتفاق برایش افتاد ؛تک سوار رویاهایش اورا باموتور پَخش زمین کرد بی انصاف تو عاشقی؛
باید بهت بگم تو مجنونی ولی دیوانگیت از روی عشق نیست بلکه ارثی وموروثیست همان طور که به سخنانش ادامه می داد یاشار فریاد کرد :چرت وپِرت نگو کدام ثروت آوا گفت :که پدری ندارد ودر کودکی خانواده اش تصادف کرده اند وهمه فوت کردندواو پیش خاله اش بزرگ شده
ستایش نگاه به صورت یاشار کرد درآن موقع آمبولانس به راه افتاد وستایش درحالی که سوار آمبولانس می شُد گفت :لعنت به تو یاشار که این کار رو کردی ورفت ویاشار هم فریاد می زد واشک می ریخت وپشت آمبولانس حرکت می کرد
به بیمارستان که رسیدند داخل اوژانس یکدفعه دکتر باناراحتی به ستایش گفت : آوا باید عمل شود امکان لختگی خون وجود دارد
ستایش دو دستی برسرش کوبید ودرآن موقع
پرستار دکتر را صدا کرد ودکتر هراسان خودش را به تخت آوا رساند ؛ستایش پشت شیشه باچشمانی اشک آلود رفیق خود را تماشا می کردوجیغ میزد و به شیشه می کوبید
که یکدفعه ..................................
#گلستان_عشق
#مریم_شعبانی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff