eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
193.7هزار عکس
134.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
✅سخنی ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻃﻼ! 🔸ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ خوبي ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ! ﭼﻮﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ... ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ... ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ! ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ، ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ... ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ.. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔸داستان پند آموز ☘مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد؛ 🌷اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. ☘ در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت..!! قضاوت کار ما نیست قاضی خداست ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📚 در دانشگاهی در کانادا مد شده بود دخترها وقتی می‌رفتند تو دستشویی، بعد از آرایش کردن، آیینه را می بوسیدند تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بماند. مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. به دانشجویان تذکر هم داده شده بود اما فایده‌ای نداشت. موضوع را با رییس دانشگاه در میان می‌گذارند. فردای آن روز، رییس دانشگاه تمام دخترها رو جمع می‌کند جلوی در دستشویی و می‌گوید: «کسانی که که این کار را می‌کنند خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می‌کنند. حالا برای اینکه شما ببینید پاک کردن جای رژ لب چقدر سخت است، مستخدم یک بار جلوی شما سعی می‌کند جای رژ لب روی آیینه را پاک کند.» مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال را فرو کرد توی آب توالت و بعد که دستمال خیس شد شروع کرد به پاک کردن آیینه. از آن به بعد در دانشگاه دیگر هیچ کس آیینه‌ها رو نبوسید! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
💕رفیقان ، دوستان ، ده ها گروهند که هریک درمسیر امتحانند گروهی صورتک برچهره دارند ، به ظاهردوست اما دشمنانند گروهی وقت حاجت خاک بوسند ، ولی هنگام خدمت ها نهانند گروهی خیروشردرفعلشان نیست ،نه زحمت بخش ونه راحت رسانند گروهی دیده ناپاکند هشدار ، نگاه خودبه هرسو می دوانند براین بی عصمتان ننگ جهان باد ، که چون خوکند و بل بدتر ازآنند ولی یاران همدل ازره لطف ، به هرحالت که باشند مهربانند رفیقان را درون جان نگهدار ، که آنها پر بهاتر از جهانند 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
به تهش فکر نکن چون‌ ممکنه برسی‌ به غصه تهِ زندگی‌ به این قشنگی می‌رسی‌ به مرگ تهِ یک روز خوب ممکنه برسی‌ به شبی‌ که برات سرشار از فکر و خیال‌ باشه... پس از حس‌ و حال ‌الانت لذت ببر ❤️ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
‏بعد از ۵ ماه مجاهدت برای گودبای پارتی رهبر، حال به سطح خبر بنگریم... 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
تیتر سرمقاله گلوبال تایمز چین: پرزیدنت رئیسی خوش آمدید/ چین و ایران بی اعتنا به رویکردهای آمریکا و غرب. مراوده با جمهوری اسلامی برای چین از اهمیت بالایی برخوردار است و چینی ها در سفر رئیسی به پکن از هر فرصتی برای تقویت روابط بهره میبرند. عبدالرحیم انصاری 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
امدادرسانی‌شان هم مثل آدم نیست! 🔹 این‌ها تصاویر تیم‌های مثلا امداد اسرائیلی است که رفتند ترکیه؛ چهره چندین نفرشان رو تار کردند 🔸 این تیم امداد است یا جاسوسی؟ امدادرسانی صهیونیست‌ها هم مثل آدم نیست. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴افتضاحی دیگر از تجمع براندازها در آمریکا؛ نیم‌درصد ایرانی‌ها هم در تجمع شرکت نکردند لمپنیزم در اشکال مختلف آن در اردوی طرفداران پهلوی ظهور و بروز دارد. آنها با دست‌اندرکاران شبکه سعودی مدعی شده بودند بيش از ١٨٠هزار نفر در تجمع لس‌انجلس شرکت کردند، اما تلویزیون ای‌بی‌سی بە نقل از پلیس می‌گوید نهایتا ٣٠٠٠ نفر بودند. این آمار از آنجایی قابل توجه است که گفته می‌شود حدود ۹۰۰هزار نفر ایرانی ساکن در لس‌آنجلس هستند و با توجه به گزارش پلیس (یعنی حضور ۳۰۰۰ نفر در این تجمع) کمتر از 0.4 درصد از این جمعیت به تجمع رفته‌اند 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔴احمد فراستی سربازجوی اداره سوم ساواک هم در تجمع لس‌آنجلس برای اولین بار تصویرش منتشر شد بوی کباب شنیدن از لونه هاشون یکی یکی دارن میان بیرون ولی خبر ندارن که خر داغ میکنن 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
💧 در حیرتم از آفرینش آب! اگر با درخت همنشین شود، آن را شکوفا می کند. اگر با آتش تماس بگیرد، آن را خاموش می کند. اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آن را پاک می‌کند. اگر با آرد هم آغوش شود، آن را آماده ی طبخ می کند. اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد می شود. 💧 «همچون آب باشیم!» 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۷۳: اون قدر صلوات نذر کردم که فکر کنم باید یه هف
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۷۴: این داستان، شبیه به فیلم های هالیوودی بود! از او خواستم که با یان صحبت کنم. مردانه قول داد و زبان به ادامه ی داستان چرخاند: - اون شب وقتی سراسیمه وارد خونه تون شدم، اجرای نقشه کمی جلو افتاد. چون حالا دیگه اون ها مطمئن بودن که من، به اون خونه رفت و آمد دارم. بچه ها شبانه روز، شما و منزلتون رو زیر نظر داشتن که اتفاقی رخ نده. چون به هر حال ما به طور قطع نمی دونستیم که واکنش بعدی چیه؛ اما یقین داشتیم که میان سراغتون. اون شب که تو بیمارستان، گوشی به دستتون رسید. من خواب نبودم، فقط نقش بازی می کردم. توی اولین فرصت، یه شنود تو گوشیتون کار گذاشتم. تمام مکالمات شنود می‌شد و ما می دونستیم که قراره به واسطه ی اون دعوای صوری، از مطب پزشک فرار کنین. از طرفی، انتظار دزدیده شدن حسام، یعنی من رو هم داشتیم. اما شیوه ش رو نه! اون تصادف و به دنبالش، گیر افتادنم توی تله، نوعی غافل گیری به حساب می‌اومد. تلخی تمام آن لحظات دوباره در کامم زنده شد و گفتم: ــ نترسیدین جفتمون رو بکشن؟ کمی در جایش جا به جا شد و قاطع جواب داد. ــ نه! امکان نداشت. حداقل تا وقتی که به رابط برسن. اونا فکر می کردن که من و دانیال، اسم اون رابط رو می دونیم. پس زنده موندنمون، حکم الماس رو براشون داشت. اصلاً اون ها تا رسیدن ارنست، جرأت تصمیم گیری برای مرگ و زندگیمون رو نداشتن. چهره ی غرق در خونش، دوباره در ذهنم تداعی شد و زیر لب نجوا کردم که نفسی تا مرگ، فاصله نداشتی ای شوریده سر! سؤال هایم تمامی نداشت. باز هم پرسیدم از نحوه‌ی نجات و زنده ماندنمان. چشمانش طبق معمول جایی جز صورتم را می کاوید. ـــ خب با ورود عاصم و سوفی به ایران، بچه ها اون ها را زیر نظر داشتن و محل استقرارشون رو شناسایی کرده بودن. در ضمن، علاوه بر آن ردیاب هایی که لو رفت، یه ردیاب کوچولو هم زیر پوست دستم جاساز شده بود که در صورت انتقالم به یه مکان دیگه، با فعال کردنش بتونن پیدام کنن. شما هم که به محض دزدیده شدن، توسط همکاران زیر نظر بودین. بعد هم که با ورود ارنست به فرودگاه و تماسش مبنی بر رسیدن، بچه ها دستگیرش کردن و همه چی به خیر و خوشی تموم شد. خیر و خوشی؟ کدام را می‌گفت؟ کتک ها و شکنجه های بی رحمانه شان چیزی در وجودم فروریخت؛ عاصم، یادآوری فرار عاصم، نمک شد بر زخمم. او تا زهرش را نمی ریخت، دست از سر زندگی هیچ کداممان برنمی‌داشت. با صدای تحلیل رفته از هراس گفتم: ــــ اما عاصم! اون ولمون نمی کنه. آرام خندید. ــ از مرز فرار کرده. اما نگران نباشین، کاری نمی تونه بکنه، خودشون دخلش رو می آرن. نفس ترسیده ام را سنگین بیرون دادم. حالا دیگر اطمینان نداشتم که عاصم، قبل از سرطان جانم را نگیرد. دلم لرزید. ــ دانیال کجاست؟ کی می تونم ببینمش؟ می خوام قبل از مردن یه بار دیگه برادرم رو ببینم. کمی مکث کرد. ــ مرگ دست من و شما نیست. پس تا هستین به بودن فکر کنین. دانیال هم سوریه ست. داره به بچه های حزب الله لبنان کمک می کنه. نگران نباشین، زود می آد؛ خیلی زود. جا خوردم. ــ سوریه؟ یعنی فرستادینش بجنگه؟ حزب الله لبنان چه ربطی به سوریه داره؟ تبسم به چهره اش برگشت. ــ بله بجنگه. اما ما نفرستادیمش. خودش آبا و اجدادمون رو آورد جلو چشممون، که بفرستینم برم. بچه‌های حزب ‌الله واسه کمک به سوریه، نیروهاشون رو اون جا مستقر کردن. دانیال هم که یه نخبه ی رایانه است رفته پیش بچه های حزب الله، داره روی مخ داعشی ها، سُرسُره بازی می کنه. البته با تفنگ و اسلحه نه، با ابزار کار خودش؛ رایانه. به دانیال حق می دادم بابت مبتلا شدن به رسم حسام و رفقایش. اصلاً انگار خوبی میان این جماعت، حکم مرض مُسری را داشت. در سکوت خوب تماشایش کردم. همان جوانی را که زمانی، خنجر تیز می کردم محض یک بار دیدن و خونی که قرار بر ریختنش داشتم به جرم مسلمانی؛ اما مدیونم کرده بود به خودش. جانم را، برادرم را، زندگی ام را، آرامشم را، خدایی که نداشتم و حالا یقین داشتم وجودش را و احیای حسی کفن پیچ شده، به نام دوست داشتن. انگار از گور بی احساسی، به رستاخیز مسلمانی مسلمان زاده؛ به پا خاستم. شک نداشتم که امروز یوم الحسرتی است پیش از قیامت. خواستن و نداشتن. این حسامِ امیرمهدی نام، گم شده های زندگی ام را پیدا کرد. این شوالیه ی مسلمان، تمام نداشته های دفن شده ی زندگی ام را از خاک بیرون کشید. این جا ایران بود. سرزمینی که خدا را، با دستان اسلامی اش به آغوشم پرت کرد. این جا ایران بود. جایی که مسلمانانش نه از فرد ترس، سر خم می کردند، نه از وحشیگری گریبان می دریدند. این جا ایران بود. سرزمینی پر از حسام های مسلمان. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 💠 زندگی زیبا 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff