eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
190هزار عکس
131.7هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🍁🌿 یا از لهیب مکر حسودان به دور باش یا مثل من بسوز و بساز و صبور باش اهل نظر، تواضع بی‌جا نمی‌کنند در چشم اهل کبر، سراپا غرور باش بی اعتنا به سنگ زدن‌ها در این مسیر همچون قطار، در تب و تاب عبور باش روشن نمی‌شود به چراغی جهان، ولی یادآور حقیقت پیدای نور باش این خانه جای زندگی جاودانه نیست آماده‌ی شکستن تُنگ بلور باش «فاضل نظری» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀 سعی کنید خودتان آن کسی باشید که از اطرافیانتان انتظار دارید. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔸 چه زشت! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۴۳: پسر جوان سر تکان داد و به کارش مشغول شد‌. یع
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۴۴ : نازی آمد، با مانتویی تنگ و صورتی نقاشی شده. بعد از سلام و خوش آمدگویی خواست تا منتظر بمانم. روی صندلی چرم و مشکی مقابل میز منشی نشستم. عطری تلخ و آشنا در فضا پیچید، درست شبیه ادکلن دانیال، چشمانم را بستم. دانیال زنده شد؛ خاطراتش، خنده هایش، مهربانی هایش، اخم هایش، سوفی اش، خودخواهی اش و خدایی که دست از سر زندگی ام بر نمی داشت. سر چرخاندم. اتاقی در سمت راست منشی، نزدیک به ورودی آموزشگاه قرار داشت که روی در نیمه بازش، تابلویی طلایی با عنوان انگلیسی «مدیریت» نصب شده بود. پسری قدبلند، با هیکلی تراشیده، پشت به من، با کسی آن طرف میز حرف می زد و می خندید. کنجکاوانه، کمی به جلو خم شدم. پسر، چند درجه چرخید. نیم رخش را دیدم. آشنا به نظر می رسید! چشمانم را بستم. تصاویر از خاطراتم گذشت. خودش بود! شک نداشتم. اما در ایران چه می کرد؟! غرق در فکر بودم که به سرعت از آموزشگاه خارج شد. با گام هایی تند، از پله های آموزشگاه بالا رفتم. اما سوار ماشین مشکی شد و صدای جیغ لاستیک هایش در گوشم پیچید. چند متر دویدم، اما بی فایده بود. او به سرعت دور می شد. نمی دانستم باید چه کنم. این جا غریب بودم. با قدم های پریشان به آموزشگاه بازگشتم و بدون اجازه، وارد اتاق مدیر شدم. در را چنان به داخل هل دادم که صدای کوبیده شدنش به دیوار توی فضا پیچید. مدیر که مردی تپل با عینکی گرد و موهایی فر بود، متعجب سر بلند کرد. عطر تلخ دانیال هنوز هم در هوای آن قفس، حس می شد. عصبی مقابل چشمان متعجب مدیر ایستادم. - آقایی که الآن این جا بود... اسمش... اسمش چیه؟ کجا رفت؟ جملاتم را به انگلیسی می گفتم و می ترسیدم زبانم را نفهمد. مرد ایستاد و متحیّر، به آرامش دعوتم کرد. اما جایی برای این بازی ها وجود نداشت. بی توجه به افراد جمع شده جلوی در، دوباره با پرخاش سؤالم را تکرار کردم. مرد، با ابروهایی گره خورده صدایی رسا از منشی خواست تا در اتاق را ببندد. سپس عصبی و حق به جانب روی صندلی نشست و دست به سینه جبهه گرفت. - حسام... این که به کجا رفت هم، فکر نکنم به شما ربطی داشته باشه! خواستم نشانی یا شماره ای از او به من بدهد. اما زیر بار نرفت. کمی از عصبانیتم را قورت دادم و تقاضا کردم با دوستش تماس بگیرد و او بخواهد که به آموزشگاه برگردد. تماس گرفت، چندین بار. اما در دسترس نبود. نمی دانستم باید به کدام بیابان سر بگذارم. شماره ی تماسم را روی میز گذاشتم و خواستم آن را به دوستش بدهد. بدون آن که یادم بیاید، برای چه به آن آموزشگاه رفته بودم به خانه برگشتم. دوباره همان درد لعنتی به سراغ معده ام آمد، با تهوعی سنگین. عطر غذای پروین در فضای خانه، بر اعصاب بویایی ام ناخن کشید و حالم را دگرگون می کرد. غروب که شد، صدای اذان مسلمانان، از بیرون خانه و رادیوی قدیمی پروین در آشپزخانه، دوباره بلند شد و بر روح ترک خورده ام سوهان کشید. جلوی چشمان نگران پروین خانم، به اتاقم پناه بردم. اغتشاش فکری، به دیوارهای ذهنم لگد می کوبید. خودش بود! اما چرا این جا؟ چرا زندگیمان را به بازی گرفت؟ چرا رهایمان نمی کرد، سایه ی شومش؟ بدون خوردن تکه ای نان، به خواب متوسل شدم. اما تمام شب، رخت خوابم عرصه ای بود برای درد، حالت تهوع، پیچیدن به خود و جنگ میان افکار آشوب. با نوری کم جان که از چراغ حیاط در اتاقم تابیده بود، بادی که از میان پنجره نیمه باز سرک می کشید و سرمای پاییزی را به داخل هل می داد. آسمان سحر، تاریکی اش را بر چهاردیواری ام مستقر کرد و باز صدای اذان به مغزم حمله ور شد. نگاه به پنجره دوختم. چرا در این سرما، نیمه باز رهایش کرده بودم؟ عصبی و کلافه، برای بستن پنجره برای الله اکبر مسلمانان به سرعت برخاستم. چشمانم سیاهی رفت. کورمال کورمال به پنجره نزدیک شدم. ناگهان زانوهاییم سست شد. صدای زمین خوردنم به قدری بلند بود که پروین را به اتاق کشاند. چیزی نمی دیدم فقط سیاهی بود و ذرات نور رقصان. «یا فاطمه زهرا» ی پروین را شنیدم و کنارم نشست. با حالی مضطرب چند بار صدایم زد. توانی برای چرخاندن زبانم در خود نمی دیدم. با شتاب از اتاق خارج شد، سوز سرما، هم آغوش با قطرات باران، از میان پنجره روی صورتم لیز خورد. پروین برگشت. پنجره را بست و پتویی گرم رویم کشید. صدای پریشان و پیرش را کنارم می شنیدم: - الو، سلام آقا حسام! تو رو خدا بیا این جا... سارا حالش خوب نیست. نقش زمین شد! حسام؟ در مورد کدام حسام حرف می زد؟ همان که من امروز دیدمش؟ بالا آوردم تمام معده ام را. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۴۴ : نازی آمد، با مانتویی تنگ و صورتی نقاشی شده.
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۴۵: پیرزن با صدایی که سعی در مهار کردنش داشت، فریاد زد: - حسام جان! تو رو خدا بدو بیا مادر. این دختر اصلاً حالش خوب نیست. داره خون بالا می آره. من نمی دونم چه خاکی به سرم بریزم. خون که چیزی نبود. کاش تمام زندگی ام را بالا می آوردم. می توانستم ببینم، اما تار، پروین با مقنعه و چادر سفید و گلدار، درست مانند همان هایی که مادر همیشه برای نماز می پوشید، کنارم نشست و با قربان صدقه، به صورتم دست کشید. نایی در چشمانم نبود. باید برای دیدن حسامی که پروین صدا زده بود، ته مانده ی توانم را نگه می داشتم. چشمانم را بستم و منتظر ماندم. زمزمه های نگران پروین، آرامشم را می گرفت. نمی دانم چه قدر گذشت که صدای زنگ در بلند شد. پروین خدا شکر گویان، سمت دربازکن جدید و تازه نصب شده مان دوید. خدا در چنین حالی هم دست از شکنجه ام بر نمی داشت. نفس هایم از ته چاه بیرون می آمد و من خوش حال بودم از این که قرص های یان، مادر را به خواب، فروبرده تا نبیند حالم را. حضور هراسان دو نفر را، در چارچوب در اتاقم حس کردم. با تتمه ی توانی که داشتم، پلک گشودم، همه ی تصاویر، تار به مردمک چشمان نیمه بازم می رسید. مردی جوان، با همان قد و هیکل حسام آموزشگاه، هراسان همراه پروین وارد شد کنار سرم زانو زد و آشفته، چند بار نامم را خواند. نفس زدن های تندش، حکایت از دویدن داشت. نمی توانستم خوب ببینمش. چند بار پلک زدم. فایده ای نداشت. پسر ایستاد و در جیب شلوارش دنبال چیزی گشت. - چرا به آمبولانس زنگ نزدید؟ من الآن تماس می گیرم. پروین به سمت شال مشکی آویزان از تختم دوید. - نه مادر! تا اون ها بیان این طفل معصوم از دست رفته، منم از بس دستپاچه شدم شماره ی امداد رو یادم رفته. بیا کمک کن بذارمش تو پتو، خودت ببرش. پروین شال را روی سرم گذاشت و دور گردنم بست. انگار مُرده بودم. هیچ کدام از اعضای بدنم را حس نمی کردم. پتوی دیگری روی زمین پهن کردند و با احتیاط مرا در آن قرار دادند. جوان با گفتن «یا علی» پتوپیچ بلندم کرد؛ بدون این که دستش به بدنم بخورد. انگار از وجودم می ترسید! مسلمانان حماقتشان فراتر از این ها بود. جوان با گام هایی تند مرا به طرف حیاط می برد و پروین با سفارش هایی مادرانه، پشت سرمان می دوید. به محض ورودمان به حیاط، لرز به جانم افتاد. قطرات باران روی صورتم می چکید و قدم های جوان سریع تر می شد. صدای تند ضربان قلب و نفس های وحشت زده اش را، پشت پتو و سینه اش می شنیدم. مشامم، رایحه ی تلخ روی پیراهنش را آشنا یافت. خودش بود! عطر مورد علاقه ی دانیال! عطری که در آموزشگاه، دنیا را جلوی چشمانم آورد. باید بختم را امتحان می کردم. دوباره پلک گشودم. حالا دیگر مطمئن بودم، خودش است. همام حسام امروزی، همان قاتل خوشبختی. با همان ته ریش و موهای مشکی، اما این بار ژولیده و به هم ریخته. پروین در ماشین را گشود و دزد برادر، با احتیاط مرا روی صندلی عقب جا داد. دیگر توانی برایم نماند و از حال رفتم. با بوی تند ضدعفونی کننده های بیمارستان، چشم باز کردم. روی تخت، زیر سُرم و نوازش های پروین چادرپوش. تمام اتاق را از نظر گذراندم. حسام نبود. آن مخل آسایش و مسلمانِ وحشی نبود. لابد در پی طعمه ای جدید، برادر معامله می کرد با خدایش. خواستم سراغش را از پروین بگیرم، اما یادم آمد که او زبانم را نمی فهمد. چشم به در دوختم. چند ساعت گذشت و نیامد. اما باید می آمد. کارش داشتم. خستگی به وجودم لگد می زد. بیش تر از تنم، مغزم سوت می کشید. حسام، همان مسلمانی بود که تنها شمع زندگی ام را خاموش کرد و حالا در ایران، در آن آموزشگاه و خانه ی ما؟ پروین او را از کجا می شناخت؟ دوست ایرانی یان چه کسی بود؟ با تک تک سلول هایم، ترس را لمس کردم. در ذهنم رژه می رفتند سؤالاتی که جوابشان به وحشت می رسید. باز هم درد آمد. نمی دانم شاید به لطف مسکن های پرستار بود که چند ساعت بی هوش بودم. خواب دروغی را، به درد و تهوع ترجیح می دادم. گوش هایم هوشیاری اش را پس گرفته بود و چشمانم جز پرده ای از نور، نمی دید. توانی برای حرکت و حرف زدن، در اسکلت بدنم حس نمی شد. صدای مسن دکتر و آن جوان حسام نام را، از جایی درست کنار تخت شنیدم. دکتر! شرایطش خوب نیست؟ موج صدای پیرمرد، به پرده ی گوشم خورد. - نه متأسفانه! توده ها تمام سطح معده رو پوشوندن. موندم چه طور تا حالا درد رو تحمل کرده! امید چندانی وجود نداره، اما بازم خدا بزرگه. ما شیمی درمانی رو به در خواست شما شروع می کنیم. نمی خوام ناامیدتون کنم اما احتمال این که جواب بده خیلی کمه. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔴تلخ‌ترین مثالی که می‌توانست در سخنان رهبری بیان شود، همین مثال سکوت و تعلل توابین نسبت به حادثه کربلا بود! 🔹امروز اگر نفر به نفر من و شما حرف نزنیم و نفهمیم تبیین حقایق و شرح تاریخ انقلاب به چه اندازه اهمیت دارد، مصداق همان توابین خواهیم بود! خواب نمونیم! " جواد آقایی " 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔴دیکتاتوری غربی؛ اینجا دموکراسی حاکم است! ⏪ گزارش رای الیوم از اتفاقات روز گذشته برزیل و شباهت آن به سرگذشت ترامپ: ➕ دقیقا دو سال قبل بود که طرفداران دونالد ترامپ پس عدم موفقیت وی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به کنگره یورش بردند. ➕ عدم پذیرش نتایج انتخابات که در آمریکا از آن به عنوان تلاش برای کودتا یاد می‌شود، نشان بارز روحیه فاشیستی این نگرش و عدم پایبندی دموکراسی به حساب می‌آید. ➕ روز گذشته برزیل اتفاقات دو سال قبل آمریکا را تجربه کرد و جالب اینجاست این ماجرا توسط غرب‌گراها و مدعیان دموکراسی غربی رقم خورده است. ➕ بولسونارو و دونالد ترامپ روسای جمهور سابق برزیل و آمریکا نشان دادند که دموکراسی برای آنها ادعایی توخالی به حساب می‌آید و اگر خواسته‌هایشان را محقق نکند، پایبند آن نخواهند بود. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔴 ‏بن سلمان: به طور کامل از یمن خارج میشوم به شرط تضمین امنیتی از طرف انصارالله، ایران و عمان. 🔹‌ "نجاح محمدعلی" 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔴بارش گسترده باران و برف در نیمه جنوبی و نیمه شرقی کشور بسیاری از نقاط استان های نیمه شرقی و جنوبی کشور برای فردا تحت تأثیر فعالیت یک سامانه قدرتمند و گسترده بارشی قرار گرفته و بارش های بسیار خوبی را شاهد خواهیم بود. بیش از ۷۰ درصد نقاط کشور طی فردا شاهد بارندگی خواهند بود که شدت اصلی این بارش ها در استان های بوشهر، فارس، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، اصفهان، کرمان، یزد، هرمزگان، سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی خواهند بود. 🗣OPT 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند "در چنگال دستگاه امنیت" به تصویر کشید؛ 🎥 سکانس‌هایی نفسگیر از کارزار امنیتی انصارالله با جوخه‌های ترور سعودی ▫️ واحد اطلاع‌رسانی دستگاه امنیت دولت نجات ملی یمن در فیلمی مستند با عنوان "در چنگال دستگاه امنیت" جزئیاتی از مقابله نیروهای ضدخرابکاری با جوخه‌های ترور سعودی در یمن و خنثی‌سازی نقشه دستگاه جاسوسی سعودی‌ها برای فتنه‌انگیزی در این کشور را فاش کرد. ▫️ این فیلم مستند که قرار است فردا سه‌شنبه پخش شود، جنگ کنونی بین سازمان اطلاعات یمن و دستگاه جاسوسی عربستان را روایت می‌کند. ▫️ همچنین در این فیلم شیوه کار اطلاعاتی عربستان برای تشکیل هسته‌های خرابکار و عوامل مزدور و خائن و متقابلا تلاش نیروهای گمنام یمنی برای برقراری امنیت در کشور، با ذکر جزییات و تصاویر، تشریح شده است. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌹خدایا شهادت را نصیبم کن، دلم برای حسین خرازی پر میکشد، دلم برای شهدا پرمیکشد.. 🌹دنیا را رها کنید، دنیا را ول کنید، همه چیز را در آخرت پیدا کنید و رضای خدا را بر رضای مخلوق ارجحیت دهید. 🌹سالگرد شهادت 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از گام دوم انقلاب
AUD-20220317-WA0002.mp3
5.82M
" زیارت آل یاسین " 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از گام دوم انقلاب
زیارت عاشورا - حسین حقیقی.mp3
16.55M
🏴 زیارت عاشورای زیبا 🎙 با صدای: حسین حقیقی ⏰ زمان ۱۱ دقیقه ⚫کانال گام دوم انقلاب ✌ ⚫https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Sedaye_enghelab-1.mp3
2.27M
۱۹دی ۱۴۰۱ 🔹تیتر اخبار تحولات داخلی و خارجی را هر شب در بشنوید. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب به خیر 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 🌺 یا ارحم الراحمین 🌺 🌹 سلام بر همراهان عزیز 🌈 امروز سه شنبه 🔷 ۲۰ دی ۱۴۰۱ 🔷 ۱۷ جمادی الثانی ۱۴۴۴ 🔷 ۱۰ ژانویه ۲۰۲۳ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
چه زیباست که هر صبح همراه با خورشید به خدا سلام کنیم💚 نام خدا را نجوا کنیم و آرام بگوییم الهی به امید تو.. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂کم کم دلم از این و از آن سیر میشود باچشم مهربان تو تسخیر میشود... 🍂این خوابها که همسفر هر شب من است یک روز مو به مو همه تعبیر میشود... 🍂فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است تعجیل کن عزیز دلم دیر میشود... 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح 🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff