حالا چند تا کلید طلایی از #روایات ببینیم🔑😊👇
در رابطه با کتاب و متقین اشاراتی در تفاسیر وجود داره :
1️⃣ الباقر (علیه السلام)- ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ قَالَ: الْکِتَابُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) لَا شَکَّ فِیهِ أَنَّهُ إِمَامُ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ.
امام باقر (علیه السلام) منظور از کتاب، امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. هیچ شکّی [در این حقیقت] وجود ندارد که او پیشوای هدایتگری برای پرهیزکاران است.
2️⃣ العسکری (علیه السلام)- الکِتَابُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ الْمُتَّقِینَ شِیعَتُهُ.
امام عسکری (علیه السلام) کتاب، امیرالمومنین (علیه السلام) است و متّقین، شیعیان او هستند.
اگر میخواید روایات بیشتری رو در این ارتباط ببینید میتونید از سایت الوحی استفاده کنید
#ماه_مبارک_رمضان
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
🔑🔑حالا چند تا کلید طلایی از #روایات ببینیم😊👇
1️⃣الصّادق (علیه السلام)- نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی الَّتِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا.
امام صادق ( قسم به خدا، اسمای حسنی ما هستیم و خدا عمل کسی از بندگان را نمیپذیرد، مگر با معرفت و شناخت نسبت به ما.
📌تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۴۲۴ الکافی، ج۱، ص۱۴۳/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۱۹۴/ نور الثقلین/ البرهان
2️⃣أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- نَحْنُ الِاسْمُ الْمَخْزُونُ الْمَکْنُونُ نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی الَّتِی إِذَا سُئِلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهَا أَجَاب.
امام علی ( ما اسم مخزون مکنون هستیم؛ ما اسماء حسنی هستیم که وقتی خدا را به آن اسمها بخوانند، جواب خواهد داد.
📌تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۴۲۴ بحار الأنوار، ج۲۷، ص۳۸
🌐اگر میخواید روایات بیشتری رو در این ارتباط ببینید میتونید از سایت الوحی استفاده کنید
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
🔑🔑حالا چند تا کلید طلایی از #روایات ببینیم😊👇
1⃣ امام باقر علیه السلام فرمود: منظور از اثاث كالاست، اما رئیا به معنای زیبایی و قیافه نیكو است. همچنین علی بن ابراهیم گفته است كه عبارت: «وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی» ردی است بر كسانی كه گمان می كنند كه ایمان كم و زیاد نمی شود، و در مورد «وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَّرَدًّا» نیز گفته است : باقیات صالحات، عبارت از این ذكرهای انسان مؤمن است: سبحان الله، و الحمد لله و لا إله إلا الله، والله أكبر«۳».
2⃣امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هنگامی كه (در شب معراج) مرا به آسمان بردند، وارد بهشت شدم و دیدم كه زمین آن سفید خالص است و دیدم كه فرشتگان گاهی با خشتی از زر و خشتی از نقره می سازند و گاهی باز می ایستند. به ایشان گفتم: شما را چه شده است؟ گاهی می سازید و گاهی دست نگه می دارید؟ ایشان گفتند: صبر می كنیم تا خرجی ما برسد. گفتم: خرجی شما چیست؟ گفتند: این كه انسان مؤمن بگوید: سبحان الله، و الحمد لله، و لا إله إلا الله، و الله أكبر، و هرگاه بگوید می سازیم و هرگاه از گفتن دست كشد، ما هم دست می كشیم.«
🌐اگر میخواید روایات بیشتری رو در این ارتباط ببینید میتونید از سایت الوحی استفاده کنید
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
🔑🔑حالا چند تا کلید طلایی از #روایات ببینیم😊👇
1️⃣ علی بن ابراهیم قمی گفت: در آیات فوق«ولقَدْ نَجَّیْنَا بَنِی إِسْرَائِیل مِنَ العَذَابِ المُهِینِ* مِن فِرْعَونَ إِنَّهُ كَانَ عَالیًا مِّنَ المُسْرِفِینَ* ولقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلی عِلمٍ عَلی العَالمِینَ» لفظ آیات عام و معنای آن خاص است. خداوند اهل بیت علیهم السلام را برگزید و آنان را بر علمای زمانشان برتری داد.«۱»
2️⃣ امام محمد باقر علیه السلام در باره آیه «ولقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلی عِلمٍ عَلی العَالمِینَ» فرمود: منظور از آن برتری دادن ائمه بر سایر مؤمنان است كه خداوند آنها را بر سایر مردم تفضیل و برتری داده است.«۲»
۱- تفسیر قمی، ج ۲، ص ۲۶۶.
۲- تأویل الآیات، ج۲، ص ۵۷۴، ح ۲.
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
🔑🔑و این #روایات داستانی که یه ذکر طلایی هم داره ببینیم😊👇
3️⃣ عبدالله بن عباس گفت: در زمان خلافت عمر بن خطاب، مردی در منطقه آذربایجان گلهای شتر داشت كه رم كرده بود و اجازه نمیدادند احدی به آنها نزدیك شود. آن فرد به خاطر وضعیت به وجودآمده نزد عمر رفت و در خواست چاره جویی كرد. عمر گفت: برو از خداوند كمك بخواه. آن شخص گفت: بسیار دعا كرده و طلب حل مشكل كردهام. اما هر گاه به آنها نزدیك میشوم به من حمله میكنند. عمر در رقعهای برای او چنین نوشت: از عمر امیرالمؤمنین به جنیان سركش و شیاطین! شترهای این مرد را برایش رام و مسخر كنید! آن مرد رقعه را برداشت و رفت. من به خاطر این مسئله بسیار اندوهگین بودم. به همین دلیل به دیدار امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم و جریان را برای ایشان تعریف كردم. امام علیه السلام فرمود: قسم به خدایی كه دانه را شكافت و انسان را آفرید، بدون دست یافتن به نتیجه باز خواهد گشت. مقداری از اندوهم كاسته شد. زمان در حال سپری شدن بود و من به همه كسانی كه از طرف مناطق كوهستانی میآمدند، دقت میكردم. ناگهان به مردی برخورد كردم كه قیافهاش برایم آشنا بود و در پیشانیاش شكافی بود كه دست انسان درآن جا میگرفت. زمانی كه او را دیدم به سرعت به سویش رفتم و از او پرسیدم: چه اتفاقی برایت افتاده است؟ آن مرد پاسخ داد: من به آنجارفتم و رقعه را انداختم. ناگهان تعدادی از شترهایم به من حمله كردند و من توان مقابله و دفاع از خودم در برابر حمله آنها را نداشتم. به همین دلیل یكی از آنها به صورت من لگد زد. در این هنگام دعا كردم: خدایا مرا از شر این چهارپایان نجات بده. همه شترها به طرف من آمدند میخواستند مرا بكشند. اما ناگهان از اطرافم دور شدند. من نیز بیهوش افتادم. یكی از برادرانم به طرفم آمده و مرا با خود به خانه آورده بود. از آن زمان تاكنون تحت معالجه بودهام تا این كه بهبود یافتم. اما اثر آن ضربه بر پیشانیام مانده است. به همین دلیل آمدهام تا جریان را به عمر خبر بدهم، به او گفتم: نزد او بروو جریان را برایش تعریف كن. زمانی كه آن شخص نزد او رفت و جریان را برایش تعریف كرد، این امر بر عمر بسیار گران آمد و گفت: دروغ میگویی! نوشته مرا نبردهای. آن شخص به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قسم خورد كه با آن نوشته، آن گونه كه دستور داده بود عمل كرده است وچنان كه همه میبینند، این بلا و مصیبت بر سرش آمده است. عمر خشمگین شد و او را از مجلس اخراج كرد. من به همراه آن شخص به نزد امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم. امام لبخندی زد. سپس فرمود: آیا به تو نگفتم كه آن شخص برمیگردد؟ سپس رو به آن شخص كرد و فرمود: هر گاه از این جا رفتی، به همانجایی كه گله در آن جاست، بروو بگو: «اللهم انی اتوجه الیك بنبیّك نبی الرحمة و اهل بیته الذین اخترتهم علی علم علی العالمین. اللهم فذلل لی صعوبتها و حزانتها و اكفنی شرّها فانك الكافی المعافی الغالب القاهر» [خدایا من با توسل به پیامبرت كه پیامبر رحمت است و اهل بیتش كه آنها را بر جهانیان برتری دادی به درگاهت روی آوردهام. خدایا خشونت و سنگدلی آنها را برطرف و آنها را برایم رام بفرما و شر آنها را از سر من كوتاه كن. تو بینیاز كننده، سلامت دهنده و غالب و چیره هستی.] آن مرد به سوی شترهایش برگشت و پس از مدتی دوباره نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت و با خودش كیسهای همراه داشت. من نیز همراه او رفتم. امام از او پرسید: به من میگویی چه شد یا من به تو بگویم؟ آن شخص گفت: آری! شما بفرمایید! امام فرمود: تو به سوی شترهایت رفتی. آنها رام و فرمانبردار به سوی تو آمدند و تو تك تك آنها را تحت كنترل خودت درآوردی؟ آن شخص گفت: آری ای امیرالمؤمنین! گویی شما همراه من بودهاید. این چنین شد. بر من منت بگذارید و هدیهای را كه برایتان آوردهام از من بپذیرید! امام فرمود: خداوند به كارهایت بركت بدهد. برو به سایر امورت رسیدگی كن. این جریان به اطلاع عمر رسید و باعث ایجاد اندوه شدیدی در قلبش شد. به طوری كه این غم در چهرهاش آشكار بود. آن شخص مدینه را ترك كرد و هر سال فریضه حج را ادا میكرد. خداوند به داراییاش بركت داده بود. ابن عباس میگوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر كس در امور مادی، خانوادگی یا برخورد با حاكمان زمانه خویش دچار مشكل شده است، این دعا را بخواند به امید خدا از شر آن چه از آن بیم دارد رهایی خواهد یافت.(۳)
۳.خصائص الائمة علیهم السلام، ص ۴۳.
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃