eitaa logo
گنج کاغذی
313 دنبال‌کننده
673 عکس
136 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ 3⃣ 👩🏻 نویسنده ❌❌❌❌❌❌❌ 📖خلاصه کتاب: کتاب سه دختر حوا داستان دختری به نام پری است که در ترکیه زندگی می­ کند،  مادرش مسلمانی متعصب و پدرش لاابالی است.  برادرانش هم همین­ طور، با افکاری متفاوت اند!  در خانه پری درگیری لفظی جریان دارد و خبری از محبت بین والدین نیست،  و پر است از شبهه و سردرگمی و…  تا اینکه در دانشگاه آکسفورد قبول می ­­شود، آنجا هم بین مونا و شیرین گیر می­ افتد.  مونای متعصب، شیرین وِل! می ­رود کلاس استادی به ­نام آزرا که درباره خدا تکلیفش مشخص شود؛  عاشق استاد می ­شود و البته همچنان پر از شبهه است و هیچ ایده و روشی در زندگی ندارد. در این میان متوجه می­ شود شیرین و استاد با هم رابطه دارند،  پس خودکشی می کند و این به پای استاد نوشته می ­شود و در سطح دانشگاه پخش می­ شود. و خودخواهانه از استاد دفاع نمی­ کند، چون می­ داند نجات استاد نفعی برای خودش ندارد.  استاد اخراج می ­شود و خودش هم درس را رها می­ کند…  حالش خراب…  مردی ترک او را نجات می ­دهد و ازدواج می­ کنند.  در طول چهارده سال با دو بچه، کنار شوهرش هم­چنان عاشق آزرا بوده است… بالاخره به آزرا تلفن می­ کند و هر دو به هم ابراز عشق می­ کنند در قالب کلمات حافظ و مولانا و… 1⃣ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 📲 @ganjekaghazi
گنج کاغذی
♨️ #نقد_کتاب 3⃣ #سه_شنبه_های_نقدکتاب ❌ #بخونی_وقتتو_تلف_کردی 👩🏻 #سه_دختر_حوا نویسنده #الیف_شافاک ❌❌
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👇👇👇👇👇👇👇👇👇 2⃣ الیف شافاک نهایت رسیدن به آنچه­ که نیاز هر انسان است را در رجوع به عشق­ های شکست خورده می­ داند!عشقی که در ته دل باقی است و البته خوش­آیند است و طوری جلوه می­ کند که انگار حق همین است، برگشتن به عشق قدیمی و فراموش نکردن آن حتی کنار همسر! و خیانت­ ها، حرف اول را می زند در اندیشه و خیال او … الیف شافاک زنی نه مسلمان که چرخیده در میان مسلمانان، نه مسیحی که پا زده در میان مسیحیان، نه آسیایی که متنفر از وطنش و نه اروپایی که سرخورده در میان اروپائیان است. از همه­ جا تکه­ ای خوانده اما ندانسته، برداشته اما نخواسته، دیده اما نشناخته، شنیده اما نفهمیده!  در مغزش انباشته دارد و اما… با تکه­ ها و بریده­ های نویسندگی،  آن هم در حد معمول سرهم می­ کند و خیال­وار می ­بافد. می­ شود یک تار پهن که همان چند صد، صفحه­ های کتاب­هایش است. افکار درهم و برهمش را به زیورهای زیاد، می­ پوشاند… در «ملت عشق» مولوی پاک­باخته را به میان می­ آورد تا در سایه عشق الهی او، خیانت ­های اندیشه ­ای یک زن و فرارش به سوی یک مرد را بپوشاند. و حال در « کتاب سه دختر حوا »، دلش می­ خواهد کسری­ های ذهنش را در توهین به ارزش­های ادیان زیاد جلوه دهد. تنش میان دین و بی ­دینی را در قالب تعصب و تحجر و آزادی می ­نگارد و کار را به جایی می ­رساند که می­ خواهد «خدا از او معذرت­خواهی کند به خاطر بی­ عدالتی ­ها»   داستان سه دختر حوا را در این کتاب نمی­ خوانید بلکه تنها داستانی می­ خوانید که الیف شافاک می­ خواهد به خورد خواننده بدهد و آن هم نفی خدا و دین است. یعنی در حقیقت دارد اومانیست­گرایی خودش را نشان می­ دهد. خود گرایی و محوریت «من» و تمسخر دین و دینداران. خیلی هم برای شافاک فرقی ندارد چه دینی، مهم بی­ دینی و رهایی است  حتی اگر به «هیچ و پوچ» برسد،  حتی اگر به «خیانت» و «خودکشی» برسد!  در ادبیات داستان نویسی الیف شافاک این است که باید دنیا بگذرد،  حالا هر طور و هر جور، با هم کنار بیایید، مهم نیست که حتی این وسط، تو سکوت کنی تا کسی بمیرد،تو خودت را به بی­خیالی بزنی و دفاع نکنی تا به خاطر تو آبروی کسی برود، اعتبارش خراب شود. مهم این است که راحت باشی هر چند که این طور زندگی کردن، ناراحتت کند، کلا به درک که ناراحتی و روال دنیا همین است دیگر!  هر چند با نداشتن دین و راه و روش درست، زندگی تلخ و سخت می ­شود، خب بشود…  زجر بکش تا بمیری. شافاک در کتابش چنان پنجه به صورت دین می­­ اندازد و مسخره می­ کند و شبهه می­ اندازد که انگار در جایی آموزش دیده است و معامله ­ای کرده است که اینگونه نقش بازی کند. 📲 @ganjekaghazi
✦••┈❁❀❁┈••✦ بــه ڪـدامـیـن گـنـاه؟...🍁♡🍁♡🍁 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌؟ 📲 @ganjekaghazi
زخم کردن ساقه‌ها🥀 و پاره کردن برگ‌ها🍂 واقعا قساوت قلب می‌خواهد! اما پر پر کردن غنچه ها💐 در هیچ کجای ♡انسانیت♡ نمی‌گنجد... 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌؟ 📲 @ganjekaghazi
21.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌏| وقتے که... ظلم می‌کنند! مظلوم می‌شوند! و سڪوت می‌کنیـم!🙊🙊🙊 🌹‌... 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌؟ 📲 @ganjekaghazi
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من ایرانم و تو عراقی چه فراقی، چه فراقی... تو عراقی و من هم ایرانم😢 سرنوشت این چنین رقم خورده😭😭😭 ؟ 📲 @ganjekaghazi
📕 ✍نویسنده: 📚 نشر: 🌹 علیه السلام 👶 ✅گروه سنی: ب . ج 👧معمولاً بچه های ما از امام حسین علیه‌السلام تنها داستان عاشورا را شنیده اند این کتاب داستانی در وصف ولادت امام حسین است که شیرین و زیباست... از دست ندهید 👌 🦋 فطرس گفت: راستی چه خبر شده که فرشتگان به زمین آمده اند؟ مگر روز قیامت رسیده است؟ 🦋جبرئیل گفت: نه قیامت نرسیده است. پیامبر اکرم صاحب فرزندی شده و ما برای گفتن تبریک نزد ایشان می رویم. فطرس لبخندی زد و آه کشید. 🦋_به به! چه خبر خوشی! کاش من هم می توانستم در این ‌شادی بزرگ با شما شریک باشم. 🦋جبرئیل گفت: _این نوزاد گرامی است و نزد خدا بسیار عزیز است... 🦋فطرس گفت:مرا با خود می برید؟ شاید آن نوزاد برای من دعا کند تا خدا مرا ببخشد... 📲 @ganjekaghazi
گنج کاغذی
🌏| وقتے که... ظلم می‌کنند! مظلوم می‌شوند! و سڪوت می‌کنیـم!🙊🙊🙊 🌹‌#در_دنیای_ما... 🌹‌#محرم 🌹‌#از_دیرو
🔥📖 : نیروهای میسون باید به جای جنگ با مردان قبیله پکوئت (که موجب کشتار بیشتری می شد!) چادرهای قبیله را آتش می زدند و زنان و کودکان سرخ پوستی که از آتش فرار می کردند را با شمشیر می کشتند. نتیجه البته به نفع تمدن تمام شد! حدود چهارصد زن و کودک سرخ پوست در آتش کباب شدند و بوی سوختگی منطقه را فرا گرفت!🤯😭😱 سربازان میسون پس از اتمام مأمورت زانو زده و دعا کردند و خدا را سپاس گفتند که چنین پیروزی سریعی را نصیب آنان کرد. دکتر کاتن مدرکیش پیوریتن پیروزی افراد میسون را این گونه توصیف کرده است: در آن روز حداقل ۶۰۰ سرخ پوست به جهنم واصل شدند!💀😬💔 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌؟ 📲 @ganjekaghazi
📚‌| ... ماجرای اهل بیت در شام است💔 که در یک نمایشنامه ساده و روان اما جذاب و دلنشین تعریف می‌شود... خوب مخاطب را می‌برد در اوج حادثه و با چشم گریان💦🦋 و ذهنی روشن و پر نور بازمی‌گرداند... 💭📖| چند کلامی از ابتدای کتاب: عِمران: - چشم هایم کورند. دوباره نمی بینم. پیرشامی: - کاش چشم های من کور بودند ونمی دیدم. عِمران: - این سرزمین کجاست که مردمانش به چشم های کور مادرزاد حسادت می کنند! آیا تو ازمردمان این جایی؟! از اهالی شام؟! پیرشامی: - بگو دوزخ. عِمران: - دوزخ؟! . . . 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌ 🌹‌؟ 📲 @ganjekaghazi
📚 📗 ✍🏻 نویسنده: 🌀 انتشارات: 🧔🏻🧕 🔖 خاطرات شهید مدافع حرم به روایت مادر شهید برگــ🍀ــے از ڪتاب: داخل مسجد که شدیم، سعی کردم بی توجه به بقیه یک گوشه را انتخاب کنم و مشغول کار خودم باشم. می شنیدم که بعضی از خانم های روستا مسخره می کردند و می گفتند: «مثلا شب قدره؛ سه تا بچه ردیف کرده اومده مسجد که چی؟ انگار واجبه!» حرف هایشان را نشنیده گرفتم. یحیی شیرش را که خورد خوابید. زکریا را روی پاهایم خواباندم. صغری مثل همیشه ساکت و مظلوم مشغول بازی شد. ____📬🌸__📖__🌸📬____ 📲 @ganjekaghazi