✍ #حکایتی بسیار زیبا و پندآموز
جوانے تصميم گرفت از دختر مورد
پسندش، خواستگارے کند، اما قبـل از
اقدام به اینکار، از مردم در مورد آن
دخـتر جـویاے معلومات شــد.
مردم چنـیـن جـواب دادنـد:
ایـن دخـتـر بـدنـام، بیےادب، بدخـوے
و خـشـن اسـت.
آن شـخـص از تـصـمـیـم خود منـصـرف شـده
بـه خـانـهی خـود برمیگشـت که در مـسیر
راه با شـیـخ کهـنسالی رو به رو شد؛
شـیخ پرسید: فرزندم چیشده؟ چرا اینقدر
پریشان و گرفتهای؟
آن شخص قـصـه را از اول تا آخـر برای شیـخ
بیان نـمـود.
شیخ گفت: بـیا فرزندم من یکی از دخترانم
را به عقد تو در میآورم، اما قبل از آن برو و
از مردم دربارهی دخترانم پرس و جو کـن.
شخـص رفت و از مردم محـل در مورد
دختران شیخ سؤال کرد و دوباره به نزد
شیخ آمد.
شیخ از آن جوان پرسـید: مردم چیگفتـند؟
- مردم گفتند: دختران شیخ، بسیار
بداخـلاق، بـیادب، بیحیا، فاسق و
بیبند و بارند.
شیخ: با من به خـانه بیا!
وقتیکه آن شخص به خانهی شیخ رفت،
به جز یک پیر زن، کسی را ندید و آن پیر
زن، همسر شیخ بود که به خاطر عقیم و
نازا بودنـش هیچ فرزندی به دنیا نیاورده
بود.
زمانی که آن شخص از دیدن این حالت
شوکه شد، شیخ برایش گفت: فرزندم!
مردم به هیچ کسی رحم نمیکنند و
دانسته، یا ندانسته در حق دیگران هرچه
و هر قِسمی که خواستند حکم میکنند.
به قضاوت مردم اعتنا نکنید؛
چون آنها به حرف زدن و قضاوت کردن
پشت سر مردم، عادت کردهاند.
در صورت ڪپی برداری مطالب های کانال همراه نام و لینڪ ڪانال👇
@ganjinedoa🌸🌸🕌
✍ #حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
در یک رستوران در یکی از ایالت های
آمریکا خانم گارسون منوی غذا را به یک
زن و شوهر داد.
قبل از این که آن دو به لیست غذاها
نگاهی بیندازند از او خواستند که ارزان
ترین غذا را برایشان بیاورد، چون به حد
کافی پول ندارند و به خاطر مشکلاتی که
شرکتشان با آن مواجه شده چند ماه است
حقوقشان را دریافت نکرده اند.
خانم گارسون که ساره نام داشت خیلی
فکر نکرد و یک غذا به آنان پیشنهاد کرد و
آن دو هم که دانستند ارزانترین غذا هست
بلافاصله پذیرفتند.
او غذایشان را آورد و آنها با اشتها آن را
تناول نمودند.
قبل از رفتن فاکتور را از گارسون تقاضا
کردند. او با کیف مخصوص فاکتورها که
یک ورق در آن گذاشته بود برگشت.
در آن ورق نوشته بود:
"من به خاطر وضعیت مالیتان پول غذای
شما را شخصا پرداخت کردم و این 100
دلار را هم به عنوان هدیه به شما میدهم
و این کمترین چیزی است که می توانم
برای شما انجام دهم.
تشکر از لطف شما. امضا ساره".
زن و شوهر با خوشبختی بسیار زیادی از
رستوران خارج شدند.
جالب توجه این که ساره علی رغم وضعیت
مادی سختاش از پرداخت پول فاکتور
غذای آن زن و شوهر احساس خوشبختی
زیادی می کرد.
او حدود یک سال است که برای خرید
لباسشویی تمام اتوماتیک رؤیاییاش پول
پس انداز می کند و هدر دادن هر مبلغی
زمان رسیدن به این لباسشویی رؤیایی را به
تاخیر می اندازد. او لباس هایش را با یک
لباسشویی قدیمی می شوید.
ولی چیزی که خیلی او را ناراحت کرد
سرزنش دوستش بود که وقتی از ماجرا
با خبر شد این کارش را رد کرد، چرا که
خود و کودکش را از پولی که برای خریدن
لباسشویی به آن نیاز داشتند محروم کرده
بود.
قبل از این که به خاطر سرزنش دوستش
پشیمانی در وجودش رخنه کند مادرش به
او زنگ زد و با صدای بلند گفت:
"چکار کردی ساره؟!"
او با صدای گرفته و لرزانی جواب داد:
"من کاری نکردم. چه اتفاقی افتادا؟"
مادرش جواب داد: "فیسبوک در تحسن تو
و کاری که کردی غوغا کرده است. آن آقا و
خانم که پول غذایشان را پرداخت کردی
نامه ی تو را در حسابشان در فیسبوک
گذاشتند و تعداد زیادی آن را لایک کردند.
من به تو افتخار می کنم... ."
بلافاصله بعد از زنگ مادرش دوست زمان
تحصیل اش به او زنگ زد و گفت که نامه
اش ویروس وار در تمام سایتهای اجتماعی
شبکهی عنکبوتی در حال پخش است.
به محض این که حساب فیسبوک را باز
کرد با صدها نامه از مجریان تلویزیون و
خبرنگاران رو به رو شد که از او تقاضای
مصاحبه درباره ی این اقدام متمایزش
میکردند.
روز بعد ساره مهمان یکی از مشهورترین و
پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی آمریکا
بود.برنامه به صورت مستقیم پخشمیشد.
مجری برنامه یک لباسشویی تمام اتوماتیک
بسیار لوکس و یک تلویزیون مدل بالا و ده
هزار دلار به او تقدیم کرد و از یک شرکت
الکترونیکی کارت خرید مجانی به مبلغ پنج
هزار دلار دریافت کرد و به خاطر این رفتار
انسانی بزرگ هدایایی به سویش سرازیر
شد که قیمتشان به 100 هزار دلار رسید.
دو پرس غذا به قیمت 27 دلار به اضافهی
100 دلار زندگی اش را تغییر داد.
کرامت این نیست که آنچه
نیاز نداری ببخشی.
کرامت این است که آنچه را که خیلی
به آن نیاز داری ببخشی.
سخنی بزرگتر و ژرف تر از سخنان خداوند
متعال وجود ندارد که می فرماید:
"هرگز به نیکی نمی رسید تا از آنچه
دوست دارید انفاق کنید."🌼
#گنجینه_دعا
@ganjinedoa🌸🌸🕌