#وحدت
#شهید_حسن_اسیری
💠گفتم:« بازم تو؟ چقدر زود به زود نوبت تو میشه که شهردار بشی!».
کسی که شهردار میشد، وظیفهی شستن ظرفها و تمیز کردن چادر و بقیهی کارها با او بود.
گفت:« نوبتم که نیست ولی گفتم بچهها خستهان کمکشون کنم بهتره.».
گفتم:« این طور باشه همه به بهونهی خستگی از زیر وظیفهشون شونه خالی میکنن.».
دست روی شانهام گذاشت و گفت:« نه جانم! این کار باعث میشه که اتحاد بچهها بیشتر بشه. برادریشون بیشتر بشه و برای هم بیشتر دل بسوزونن.».💠
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص441
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang