eitaa logo
گنجینه های جنگ
103 دنبال‌کننده
651 عکس
67 ویدیو
14 فایل
کتابخانه تخصصی دفاع مقدس استان همدان در این کانال کتاب های دفاع مقدس و زندگینامه شهدای کشور به شما معرفی می گردد
مشاهده در ایتا
دانلود
📘نام کتاب :مهمان شام 🌷خاطرات شهید مدافع حرم مهندس سیدمیلاد مصطفوی🌷 ناشر : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ۱۹۲ صفحه چاپ اول بهار ۱۳۹۶ 🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان 🌹 @ktd_hamedan
📘نام کتاب :مهمان شام 🌷خاطرات شهید مدافع حرم مهندس سیدمیلاد مصطفوی🌷 ناشر : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ۱۹۲ صفحه چاپ اول بهار ۱۳۹۶ 🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان 🌹 @ktd_hamedan آدرس اینستا @ganjinehayejang آدرس ایتا
🌷 عادت خیلی خوبی داشت معمولا برای هر کار خیری که می خواست انجام بده دو رکعت نماز می خوند. با این کارش می خواست اثر وضعی روی مخاطب و کارهاش بزاره و همین طور هم می شد. 👌 من برای ازدواجم خیلی سخت گیر بودم 🌷 دوست نداشتم از کانون پر مهر خانواده و سایه پدر و مادر جدا بشم. تا اینکه یکی از دوستان سید میلاد به خواستگاریم اومد. هر چقدر با هام صحبت کرد مجاب نشدم. ☺️ تا اینکه یه روز اومد خونه ، آستیناشو بالا زد و رفت وضو گرفت سجاده اش رو پهن کد و الله اکبر گویان مشغول نماز شد. 🌷 دو رکعت نماز خوند نمی دونم چه نمازی خوند و به چه نیتی خوند اما حال عجیبی داشت. بعد از اینکه نمازش تموم شد اومد نشست کنارم. 😇 خیلی با محبت شروع به صحبت کردن کرد، از علاقش به من گفت و اینکه من رو چقدر دوست داره و ... کم کم دیدم چشماش پر از اشک شد.همینطور که داشت باهام صحبت می کرد از چشماش اشک میومد.😢 🌷 سید بامن که خواهرش بودم خیلی با محبت صحبت کرد و الحمدالله خیلی زود این مشکل حل شد. نفس سید حق بود ... نسبت به خانواده خیلی با عاطفه بود. 😍✌️ در مراسم ازدواج من خیلی گریه کرد. با اینکه ممکنه خیلی از هم سن و سال های میلاد از روی حیا و غرور و ... هیچوقت اینکار رو انجام ندن. 🌷 اما سید قلبش مثل آینه صاف صاف بود. هنر تمامی شهدا و سید میلاد این بود که با این همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتنند... 👊 ✍ برگرفته از کتاب : مهمان شام 🌷کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌷 @ktd_hamedan آدرس اینستا @ganjinehayejang آدرس ایتا
. . . 📝برگرفته از کتاب مهمان شام گفتم سید چه خبر ؟ چرا این جا نشستی؟ گفت : نادر جان دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب ( ص ) بماندم اما بابام خیلی اذیت میشه. فقط و فقط به خاطر بابا ایشاالله خیلی زود برمی گردم. به بچه ها بگید پیکرم به فاصله نزدیکی از این خانه باغی افتاده... هراسان از خواب بیدار شدم . نمیدونستم چه کار کنم. منتظد بودم صبح بشه و به مسئولین خبر بدم. تو این روزهایی که سید مفقود شده بود ، هر لحظه اش برام سال ها گذشته بود.هیچ وقت تصویر سید از ذهنم دور نمیشد.سراغ یکی از فرماندهان رفتم و خوابم را گفتم.او هم به دوستانی که در منطقه بودند خبر را رساند . چند روز بعد خبر رسید پیکر سید میلاد پیدا شده . دقیقا تو همون نقطه ای که من در خواب دیده بودم. ... ... ... 🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان 🌹 @ktd_hamedanآدرس اینستا @ganjinehayejang آدرس ایتا