هدایت شده از گنجینه های جنگ
نام کتاب : اینک شوکران - جلد سوم
ایوب بلندی به روایت همسر شهید
مولف : زینب عزیزمحمدی
تحقیق و تنظیم کتاب : آذردخت داوری
با همکاری : مریم برادران
ناشر کتاب : روایت فتح
کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان
@ganjinehayejang
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
✫⇠قسمت :3⃣3⃣
#اینک_شوکران
نفس های ثانیه ای ایوب جزئی،از زندگیمان شده بود.....
تا ان وقت از شیمیایی شدن فقط این را میدانستم ک روی پوست تاول های ریز و درشت میزند....
دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود....با اینکه دارو ها را میخورد ولی خارش،تاول ها بیشتر شده بود....
صورتش زخم میشد و از زخم ها خون می امد....
ریشش را با تیغ زد تا زخم ها عفونت نکند..
وقتی از سلمانی ب خانه برگشته بود خیلی گرفته بود
گفت"مردم چه ظاهر بین شده اند ......میگویند تو که خودت جانبازی ،،تو دیگر چرا؟؟
بستری شدن ایوب انقدر زیاد بود ک بیمارستان و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود.....
از اتاق عمل که بیرون می اوردنش....
نیمه هوشیار شروع میکرد ب حرف زدن"شهلا من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی،پزشکی تدریس،میشود،بگذار خوب بشوم،میرویم انجا و من بالاخره پزشکی میخوانم....
عاشق پزشکی بود.شاید از بس ک زیر تیغ جراحی رفته بود و نصف عمرش را توی بیمارستان گذرانده بود .....
چند بار پیش امد که وقتی پیوند گوشت به دستش،نگرفت،خودش فهمید عمل خوب نبوده...
یک بار بهش گفتم
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
✫⇠قسمت :4⃣3⃣
#اینک_شوکران
چند بار پیش امد که وقتی پیوند گوشت به دستش، نگرفت، خودش فهمید عمل خوب نبوده...
یک بار بهش گفتم
نگو ....چیزی از عملت نگذشته صبر کن.شاید گرفت...
سرش را بالا انداخت....
مطمئن بود....
دکتر ک امد بالای سرش از اتاق امدم بیرون تا نماز بخوانم.....
وقتی برگشتم تمام روپوش دکتر قرمز شده بود....
بدون اینکه ایوب را بیهوش کند با چاقوی جراحی گوشت های فاسد را بریده بود.....
وگرنه کمی بعد به جایی رسید که دیگر گوشت دست خود ایوب بود و خون.....
ملافه ی زیر ایوب و لباس دکتر را قرمز کرده بود .....
ایوب از حال رفته بود که پرستار ها برای تزریق مسکن قوی امدند....
دوست نداشت کسی جز من کنارش باشد
مادرش هم خیلی اصرار کرد اما ایوب قبول نکرد ..
ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش همیشه کتاب بود
از هر موضوعی،کتاب میخواند
یک کتاب دو هزار صفحه ای ب دستش رسیده بود ک از سر شب یک لحظه ام ان را زمین نگذاشته بود
گفتم دیر وقت است نمیخوابی؟
سرش را بالا انداخت
-مگر دنبالت کرده اند؟
سرش توی،کتاب بود
_باید این را تا صبح تمام کنم
صبح که بیدار شدم ،تمامش کرده بود
با چوب کبریت پلک
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
هدایت شده از گنجینه های جنگ
نام کتاب : بچه های ممد گره
🌹خاطرات دیده بانی گردان های ادوات و توپخانه لشکر 32 انصارالحسین🌹
مولف : حمید حسام
نویسنده مقدمه کتاب : عباس نوریان
ناشر کتاب : فاتحان
سال نشر : 1395
شمارگان : 3000
تعداد صفحات : 528
#کتاب_بچه_های_ممد_گره
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
گرا یعنی با دوربین دنیا ، شیطان های متجاوز را به تماشا بنشینی ، یک درجه پلک های غرورت را کم کنی تا چشم سرت ببندد ، چهارده درجه سیم قلبت را اضافه کنی تا به منبع عالم هستی متصل شود بعد آدرس چپ و راست مواضع دشمن را به توپخانه بدهی
سهم ما از چشمان دیده بان ، لحظه ای مهربانی بود و عمری امنیت...
📢📢📢📢از این پس ان شاءالله هر شب با کتاب صوتی #بچه_های_ممد_گره در خدمت اعضای بزرگوار هستیم.
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
گنجینه های جنگ
کتاب : بچه های مَمّد گِره🌹
نگارش : حمید حسام🌹
قسمت : سی ام🌹
راوی : جلال یونسی🌹
#کتاب_صوتی_بچه_های_ممد_گره
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
گنجینه های جنگ
کتاب : بچه های مَمّد گِره🌹
نگارش : حمید حسام🌹
قسمت : بیست و نهم🌹
راوی : جلال یونسی🌹
#کتاب_صوتی_بچه_های_ممد_گره
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
هدایت شده از گنجینه های جنگ
گنجینه های جنگ:
نورالدین پسر ایران: خاطرات سید نورالدین عافی
مصاحبه گر : سید نورالدین عافی| معصومه سپهری| موسی غیور
ناشر کتاب : سوره مهر
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang