27آبان 1395 سالروز درگذشت «مرضیه حدیدچی دباغ»، از مبارزان پیشگام انقلاب اسلامی
⚫️⚫️ محافظ شخصی امام و اولین زن فرمانده سپاه درگذشت
⚫️#مرضیه_حدیدچی دباغ از مبارزان پیشگام نهضت اسلامی صبح امروز پس از گذراندن دوره ای بیماری دار فانی را وداع گفت
🔶گوشه ای از سوابق بانوی مجاهد خواهر طاهره از یاران امام و رهبری در طول نهضت انقلاب اسلامی
🔹 بانو مرضیه حدیدچی معروف به طاهره دباغ از شاگردان آیتالله سید محمدرضا سعیدی بود و با جامعه روحانیت مبارز همکاری داشت.
🔹در سال 1353 و پس از دو بار بازداشت توسط ساواک با کمک شهید محمد منتظری و با پاسپورت جعلی از کشور خارج شد.
🔹حدیدچی و دخترش رضوانه میرزا دباغ در مدت بازداشت مورد وحشیانهترین شکنجه ها توسط ساواک قرار گرفتند.
🔹او همچنین در #عربستان سعودی به توزیع اعلامیههای امام خمینی در میان حجاج می پرداخت اما بیشتر فعالیتهای او در خارج از کشور مربوط به آموزش مبارزات چریکی در #سوریه و #لبنان زیر نظر شهید محمد منتظری و با حمایت امام موسی صدر می شد.
🔹در هنگام اقامت امام خمینی در پاریس بعنوان تنها زن محافظ شخصی و همچنین مسئول انجام وظایف اندرونی بیت امام مشغول فعالیت شد. امام، بانو حدیدچی را خواهر طاهره خطاب میکردند.
🔹پس از پیروزی انقلاب مناصبی چون اولین زن فرمانده #سپاه (استان همدان)، و رئیس زندانهای زنان تهران را بر عهده داشت. .
🔹بانو دباغ به همراه آیت الله جوادی آملی یکی از سه نمایندهای بود که در سال 67 پیام #امام_خمینی را به گورباچف آخرین رئیس جمهور شوروی رساند.
🔹بانو حدیدچی طی عمر بابرکت خود سه دوره نماینده مردم تهران و همدان در مجلس شورای اسلامی، مسئول بسیج خواهران کل کشور و استادی مدرسه شهید عالی مطهری و قائم مقامی دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی را برعهده داشت.
💢زنده یاد حدیدچی مادر «انقلاب» بود
دختر مرحومه «مرضیه حدیدچی»:
🔸رضوانه و پدرم همسنگر مادرم بودند. روزهایی که ساواک خانه ما را تحت نظر گرفته بود و لحظهایی که وارد خانهمان شدند تا مادرم را دستگیر کنند به خوبی به یاد داریم تا آنجایی که خواهر کوچکم با وجود سن و سال کمش آن صحنه را همچون کابوس به یاد دارد.
🔸مادرم حضور همیشگی و به موقع در تمام مراحل قبل و بعد از انقلاب داشت تا آنجایی که امام خمینی (ره) لقب «مادر» انقلاب را به وی اعطا کردند. مادرم زینبوار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وقایع مبارزاتی و دوران زندانی خود در ساواک را روایت کرد. برای شناخت مادرم باید ببینید امام راحل به مادرم چه جایگاههایی را واگذار کرده است. او در واقع از فرماندهان سپاه بود.
🔸یکی از ویژگیهای بارز اخلاقی مادرم، ظلم ستیزی بود. مادرم چه در خانه و چه در جامعه هر زمان ظلمی را در حق فردی میدید، تمام تلاشش را در پی مبارزه با آن ظلم میکرد. این ویژگی آنقدر در مادر نهادینه شده بود تا آنجا که با این اخلاق او را میشناسند. آخرین مرتبهای که مادرم در بیمارستان بود، حال خوبی نداشت، پرستارها که احساس میکردند در حقشان اجحاف شده است، نزد مادرم رفتند و او کمک خواستند.
🔸امیدوارم به پاس تشکر از تلاشها و مبارزات «حدیدچی»ها جهت برچیدهشدن ظلم و بیعدالتی، در هر جایگاهی که هستیم، در راستای رشد این انقلاب قدمی برداریم.
@ganjinehayejang
Ms tasnim:
🏴حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی، درگذشت بانوی مبارز و انقلابیِ خستگی ناپذیر خانم مرضیه حدیدچی دباغ را تسلیت گفتند.
📝 متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️درگذشت بانوی مبارز و انقلابیِ خستگی ناپذیر خانم مرضیه حدیدچی دباغ را به بازماندگان محترم و دوستان و همرزمان ایشان تسلیت میگویم.
▫️این بانوی شجاع و فداکار در دوران طاغوت در شمار مبارزان مؤمنی بود که زندان و شکنجه های شدید نتوانست او را از این راه دشوار منصرف کند و در دوران جمهوری اسلامی نیز در مسؤولیتهائی مانند فرماندهی سپاه پاسداران در همدان و نمایندگی مجلس شورای اسلامی و تدریس در دانشگاه و حضور در سازمانهای خدماتی انجام وظیفه کرد و مفتخر به عضویت در هیئت اعزامی امام راحل برای رسانیدن نامه معروف ایشان به سران شوروی سابق شد.
▪️غفران و رضوان الهی شامل حال این بانوی با اخلاص و فداکار باد.
سید علی خامنه ای
۲۷ آبان ۱۳۹۵
@ganjinehayejang
هدایت شده از سلام بر ابراهیم
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠✨ چرا ابراهیم هادی؟
✍ببینید دلدادگی امام خامنه ای به شهید ابراهیم هادی را
♥️ @hemmat_hadi
هدایت شده از گنجینه های جنگ
نام کتاب : اینک شوکران - جلد سوم
ایوب بلندی به روایت همسر شهید
مولف : زینب عزیزمحمدی
تحقیق و تنظیم کتاب : آذردخت داوری
با همکاری : مریم برادران
ناشر کتاب : روایت فتح
کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان
@ganjinehayejang
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
✫⇠قسمت :9⃣3⃣
#اینک_شوکران
دوباره ایوب بستری شد برای پیدا کردن قرص و دوایش باید بچه ها را تنها میگذاشتم ...
سفارش هدی و محمد حسن را به حسین کردمو غذای روی گاز را بهشان نشان دادم و رفتم......
وقتی برگشتم همه قایم شده بودند...
صدای هق هق محمد حسین ازپشت دیوار مرا ترساند....
با توپ زده بودند به قاب عکس عمو حسن و شیشه اش را خرد کرده بودند....
محمد حسین اشک هایش را با پشت دست پاک کرد "بابا ایوب عصبانی میشود؟"
روی سرش دست کشیدم
"این چه حرفی است!؟تازه الان بابا ایوب بیمارستان است میتوانیم با هم شیشه ها را جمع کنیم
ببینم که فردا هم که باز من نیستم چه کار میکنی؟
مواظب همه چیز باش،دلم نمیخواهد همسایه ها بفهمند ک نه بابا خانه است و نه مامان و شما تنها هستید....
سرش را تکان داد
"چشم"
فردا عصر که رسیدم خانه بوی غذا می امد...
در را باز کردم
هر سه امدند جلو ،بوسیدمشان
مو و لباسشان مرتب بود
گفتم "کسی،اینجا بوده؟
محمد حسین سرش را به دو طرف تکان داد
-نه مامان محمد حسن خودش را کثیف کرده بود،عوضش کردم...
هدی را هم
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
🕊🍃🕊
لا به لای روضه هایش از من پرسید :
میدونی اِرباً اِربا که می گن یعنی چی؟!
گفتم: مثل گلی که پر پر کنند و بپاشند اطراف.
گفت: نه! توی #شرهانی، وقتی بدن یه شهید هفده هجده ساله رو جدا جدا توی شعاع دویست متری پیدا می کردیم، فهمیدم ارباً اربا یعنی چی.
دست و پا و جمجمه و اعضا هر کدوم یه طرف بود...
#برگرفته_از_كتاب_عمار_حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
❤️شبتون حسینی
🌷 @ganjinehayejang
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
✫⇠قسمت :0⃣4⃣
#اینک_شوکران
حمام بردم..
ناهار هم استامبولی پلو درست کردم....
در قابلمه را باز کردم
بخار غذا خورد توی صورتم
بوی خوبی داشت
محمد حسین پشت سر هم حرف میزد"میدانی چرا همیشه برنج های تو به هم میچسبند؟چون روغن کم میریزی...
سر تا پای محمد حسین را نگاه کردم....
اشک توی چشم هایم جمع شد...
قدش به زحمت به گازمیرسید...
پسر کوچولوی هفت ساله ی من....مردی شده بود.....
ایوب وقتی برگشت و قاب را دید،محمد حسین را توی بغلش فشار داد
"هیچ چیز انقدر ارزش ندارد که ادم ب خاطرش از بچه اش برنجد....
توی فامیل پیچیده بود که ربابه خانم و تیمور خان ،دختر شوهر نداده اند ...
انگار خودشان شوهر کرده اند،بس که با ایوب مهربان بودند و مراعات حالش را میکردند....
اوایل که بیمارستان ها پر از مجروح بود و اتاق ریکاوری نداشت ایوب را نیمه بیهوش و با لباس بیمارستان تحویلمان میدادند...
تاکسی اقاجون میشد اتاق ریکاوری،لباس ایوب را عوض میکردم و منتظر حالت های بعد از بی هوشیش مینشستم تا برسیم خانه....
گاهی نیمه هشیار دستگیره ماشین را میکشید وسط خیابان پیاده میشد....
اقاجون میدوید دنبالش
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
↶○•° ای شـهیـد °•○ ↷
مےشود نـگاهے بردل من ڪنے
زنــگار #گناه،
وجودم را احاطہ ڪرده
بہ نگاهتـ محتاجم
دستم را بگیـر
#مرا_دریاب
#خادم_شهداء❤️
#شهید_حجت_اللّه_رحیمے
❤️ @ganjnehayejang
هدایت شده از گنجینه های جنگ
نام کتاب : بچه های ممد گره
🌹خاطرات دیده بانی گردان های ادوات و توپخانه لشکر 32 انصارالحسین🌹
مولف : حمید حسام
نویسنده مقدمه کتاب : عباس نوریان
ناشر کتاب : فاتحان
سال نشر : 1395
شمارگان : 3000
تعداد صفحات : 528
#کتاب_بچه_های_ممد_گره
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang