گاندو
📲💭 مرتضی شلیک کرد و صدای گلوله درهوا پیچید به هدف انگار نخورد او سریع بلند شد و شروع به دویدن کرد
قسمت هشتم/
مرتضی گفت: اینو باید ببرم لب مرز؟ تو این وضعیت هرکسی این خودرو با این همه لوله ی فاضلاب که پشتش بسته شده از دور ببینه فکر میکنه پشتش، موشکه، حتما خودرو رو میزنه.
علی خندید. گفت: آفرین، اگر این عملیات رو بری جایزه ی قطعیش شهادته ! اگر موفق نشی جایزش شهادته، اگرم موفق بشی بازم جایزش شهادته!
مرتضی گفت: چرا ۱۰۰ درصد شهادته؟ شاید ۵۰ درصد، بالاخره اگر خودرو رو به محل برسونم که زنده میمونم؟
علی در پاسخ گفت: نه ! نگاه کن مرتضی، دو تا حالت داره ! یا تو راه میزننت که تمام! یا خودرو رو می رسونی که از اونجا باید فورا حرکت کنی بری بیروت. حدود ۴ ساعت وقت داری که خودت رو هر طور شده پنهان کنی ! رو کاغذ برات یه چیزایی نوشتم. به بیروت رسیدی بازش میکنی تا ببینی باید چی کار کنی!
مرتضی کمی فکر کرد. بی آنکه بیشتر بپرسد گفت: پس من خودرو رو میبرم، اگر تو راه زدن که هیچ، اگر نزدن همونجایی که گفتی میرم بعد یه وسیله ای چیزی دست و پا میکنم مستقیم میرم بیروت!
علی گفت: مستقیم و غیر مستقیمش رو نمیدونم ولی اگر زنده بمونی به هرشکلی که آسیب نبینی برو بیروت منتظر باش!
مرتضی ماشین را روشن کرد و به راه افتاد.
داخل ماشین یک پرنده روی صندلی جلو داخل قفس بود. مرتضی به پرنده سلام کرد. مرغ عشق ترسیده بود. مشخص بود میفهمد اینجا چیزی سر جایش نیست.
مرتضی به راه افتاد و میدانست که علی هم خودش را به زودی میرساند. یک بار در آسمان چشم مرتضی به یک بی سرنشین افتاد. وجعلنا خواند و به آن فوت کرد. بعد یکی دو بار شهادتین خواند. بعد شروع کرد با صدای بلند شعر خواندن بلکه حواسش پرت شود. مطمئن بود به زودی با صدایی مهیب خودش را روی ابرها خواهد دید. اما خبری نشد.
ظاهرا موساد یقین داشت مرتضی نمیداند لو رفته و دوست داشت با مرتضی تا نفر آخر شبکه را شناسایی و متلاشی کند، شاید هم به چیزی دیگر فکر میکرد.
مرتضی خودش را به محلی که گفته بودند رساند. خودرو را کنار یک ساختمان قرار داد. جوانی آنجا بود. مرتضی با جوان حال و احوال کرد و مرغ عشق را به او داد و گفت: بیا از جان این پرنده محافظت کن، تمرین کن ! قبل از ظهور ما باید تمرین کنیم جان امام زمان را حفظ کنیم.
جوان خندید. مثال مرتضی چندان مرتبط نبود اما بی ربط هم نبود.
موتور سیکلتی آنجا بود. مرتضی آن را روشن کرد و فورا به سوی بیروت به راه افتاد. هرچه دور تر میشد مطمئن بود به زودی صدایی مهیب از پشت سرش می آید و آن جوان هم به سرنوشت قبلیهایی که آخرین کسی که قبل از عزرائیل دیده بودند مرتضی بود، دچار میشود. البته این بار فرق داشت و هیچ صدایی نیامد.
در حالی که مرتضی در مسیر بیروت بود علی خودش را به محل رسانده بود.
علی به جوانانی که آنجا بودند گفت: فورا هرچه در خودرو هست را ببرید به خانه ی ورودی منطقه منتقل کنید. وقتی انتقال کامل شد همه از خانه خارج شوند !
فقط یه نفر که آماده ست بره سفر در خانه بمونه!
فواد گفت: من میمونم.
علی گفت: فواد دقت کن ! وارد میشن، وقتی صدای پاشون رو شنیدی از خونه خارج شو طوری که توجه جلب بشه فریاد بزن و تیراندازی کن! بعد عقب نشینی کن ! اگر تونستی هر تعداد ازشون رو که شد کارشون رو تموم کن، اگر هم نتونستی که دیدار ما به قیامت. منتها حواست باشه اسیر نباید بشی!
همه رفتند و وسائلی که لازم بود رو داخل خونه کار گذاشتند ! ارتش رژیم اعلام کرده بود که باید مناطق مرزی تخلیه شود و همه عقب کشیده بودند ! موساد خبر خوشی برای عناصر پیاده داشت. نه اینکه میتونن وارد مناطق مرزی بشن، بلکه حالا میتونن یکی از مراکز انبار سلاح رو کشف کنن، به سادگی...
بعد از حدود یک ساعت صدای نیروهای رژیم که درحال نزدیک شدن بودند می آمد. اتفاقا به همان شکلی که علی گفته بود فواد عمل کرد. او موفق به حذف هیچ کدام از نیروهای رژیم نشده بود اما توجه ها را به خودش جلب کرده، همانجا شهید شد.
نیروهای رژیم به بخشی که موساد گفته بود و احساس میکردند فواد برای حفظ آن ایستاده و شهید شده، وارد شدند. حدود نیم ساعت بعد سه خبر روی خروجی رسانه ها رفت:
خبر اول: ۲۰ نظامی صهیون به هنگام ورود به لبنان در هنگام ورود به یکی از مراکز سلاح حذف شدند.
خبر دوم بیانیه ای بود که روی خروجی رسانههای مقاومت رفت: علی فرمانده ی اطلاعاتی مقاومت بعد از سالها مجاهدت شهید شد.
خبر سوم: نظامی های ارتش اسرائیل در سلامت وارد خاک لبنان شده اند و هیچکس هیچ آسیبی ندیده است.
رسانه های رژیم هم در حال انتشار خبر، سرمست بودند.
خبر شهادت علی را هم قبل از همه خود مرتضی شنید. باورش نمیشد. مثلا چه اتفاقی افتاده که مقاومت بیانیه ی شهادت علی را صادر کرده؟
مرتضی خیلی دوست داشت می توانست برای خانواده ی علی که حالا آواره هستند کاری کند اما بهترین کار دور شدن از آنها بود مرتضی به هرکس میرسید دقایقی بعد عزرائیل آنجا بود...
ادامه دارد ...
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
گاندو
🔻سریال پلیسی جاسوسی «هشت پا» بزودی از شبکه یک سیما 🔹به نقل از روابط عمومی سیما فیلم، سریال «هشت پا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻رازهای تبهکاران در شبکه یک برملا می شود
🔹سریال پلیسی جاسوسی «هشت پا» از روز چهارشنبه ۱۸ مهرماه از شبکه یک سیما روی آنتن می رود.
▫️در خلاصه داستان این سریال آمده است: «سرگرد کسری کیانفر مشغول حل معمای قتل یک مرد ثروتمند شیرازه ی باند تولید و پخش متآمفتامین را باز میکند و وارد دنیای پر از جنایت تبهکاران می شود. در دنیای تبهکاران، رازهای بیشتری از معمای قتل یا تولید و توزیع متآمفتامین در انتظار کارآگاه کیانفر و همکارانش است.»
#هشت_پا
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شبکه تروریستی اینترنشنال، پروژه فارسی زبان موساد و یگان اطلاعاتی ۸۲۰۰ رژیم صهیونیستی!
دورهمی مزدوران اینترنشنال و گرادادن به رژیم صهیونیستی برای ترور ایرانیان و حمله به زندگی مردم:
🔹[شهید] علیمحمدی و امثال او که به دست اسرائیل کشته شدند دانشمند هستهای نبودند؛ آنها صرفا مسئولین برنامه اتمی ایران بودند و به همین دلیل شهید نیستند!
🔹 اسرائیل پالایشگاههای ایران را بزند، مردم حاضرند تاوان سخت بیبنزینی و... را بپذیرند و در مضیقه قرار بگیرند.
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭
🔻همکاری نزدیک موساد و کشورهای عربی !!
🔹دکتر عبدالله نفیسی می گوید فرقی بین موساد و سازمان های اطلاعاتی کشورهای عربی وجود ندارد؛ بلکه همه این سازمان ها از یک جا خط می گیرند و بر اساس آن عمل می کنند.
🔹اگر مشاهده کردید که مسئولین کشورهای عربی برای ظاهر فریبی، حتی به پرده کعبه نیز چنگ زدند باور نکنید...
#موساد
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻بیان جزئیات برای اولین بار| سیدحسن نصرالله چگونه به شهادت رسید؟
▪️محمود قماطی، نایب رئیس شورای سیاسی حزب الله جزئیات تازه ای از چگونگی شهادت سید حسن نصر الله بیان کرد.
🔹وی گفت: مکانی که پیکر سید در آن پیدا شد، مملو از گازهای خفه کننده بود. نیروهای دفاع مدنی، اولین کسانی بودند که به پیکر سید الشهید رسیدند. یکی از آنان از شدت علاقهای که به سید داشت، ماسک اکسیژن خود را برداشت و بر دهان سید گذاشت، به این امید که ایشان را نجات دهد.
🔹قماطی تاکید کرد: شخصی که از شدت عشق به سید این کار را کرد، خودش نیز همان لحظه در کنار پیکر شهید نصرالله به شهادت رسید.
#سید_حسن_نصرالله
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
33.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حزبالله منتشر کرد:
🔻ما یگان رضوان هستیم👊
▫️هیچ گزینهای جز کفن برایتان نمیگذاریم.
#سید_حسن_نصرالله
#یگان_رضوان
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻نفوذ چتربازان حزب الله به شهرک میرون
🔹منابع عبری زبان اعلام کردند که اخبار و گزارشهایی پیرامون رصد نفوذ گروهی از چتربازان مقاومت از لبنان به منطقه میرون در الجلیل علیا منتشر شده است.
🔹ارتش رژیم صهیونیستی از شهرک نشینان صهیونیست در این منطقه خواسته سریعا به پناهگاهها رفته و فعلاً خارج نشوند.
🔹رژیم صهیونیستی از صهیونیستها در منطقه کوه جرمق نیز خواسته فوراً به پناهگاه بروند.
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکرقنوت رهبرمعظمانقلاب در نمازجمعه نصر:
خدایا اسلام و مسلمانان را یاری فرما
و کافران و منافقان را خوار گردان...
#وعده_صادق
#جمعه_نصر
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
گاندو
قسمت هشتم/ مرتضی گفت: اینو باید ببرم لب مرز؟ تو این وضعیت هرکسی این خودرو با این همه لوله ی فاضلاب
.
قسمت نهم/
در مرکز موساد و دقیقا در بخشی که در حال تمرکز روی مرتضی بودند ولولهای شد.
آنها چندین نفر را به هوای اینکه با مرتضی مرتبط هستند حذف کرده بودند و حالا فهمیده بودند از ابتدا فریب خورده بودند. حالا اعلان قرمز برای مرتضی صادر و به چند جاسوس در بیروت و دیگر نقاط سپرده شده بود تا هر طور شده به او برسند.
در جلسه ای اضطراری درباره ی این مسئله هورام فرماندهی اتاق مورد نظر در موساد از آریل (مسئول پرونده ی مرتضی و علی) پاسخ میخواست.
چطور مرتضی را شکار کرده و هرکس را به هوای اینکه با اوست زده اند و حالا فهمیده اند چند جاسوس خود را زده اند. از طرفی علیه علی که عملیاتی نبوده پس مقاومت چطور بیانیه داده که او ترور شده است؟
آریل میگفت احتمالا علی در همان روستایی که ۲۰ نظامی ارتش حذف شده اند در آن درگیریها کشته شده (چون تا آن روستا ردش را گرفتهاند) مرتضی هم باید پذیرفت که موساد را فریب داده است
ایده ی دیگری به ذهن نمیرسد
هورام بعد از شنیدن این توضیحات به آریل گفت: این چیزی که رخ داده شکست اطلاعاتی است.۲۰ نفر از ارتش به دلیل اشتباه شما و فریب طرف مقابل کشته شده اند.
چند جاسوس هم روی هوا رفته! همین حالا در گروههایی مجازی چک میکنید ببینید کجا و چه کسانی درباره ی شهادت علی حرف میزنند، شبکه ی اطرافیان این شخص را به هر شکل از بین کسانی که در حال بحث هستند شناسایی کنید.
مرتضی هم دیگر نیاز به زنده بودنش نیست. به هر شکل ممکن خلاصش کنید
مرتضی در راه بیروت به علی فکر میکرد. باورش نمیشد. یعنی چه که علی شهید شده و دقیقا چطور شهید شده؟ ابهامات در ذهنش زیاد بود اما کانال های مقاومت خیلی توضیح نداده بودند.
از طرفی آنگونه که علی گفته بود مرتضی خودش را هم باید برای یک اتفاق آماده میکرد.
او خودش را به بیروت و همان جایی که علی گفته بود رساند. محل مورد نظر یک قهوه خانه بود. مردی نابینا در انتهای قهوه خانه تکیه زده بر یک عصا و انتظار مرتضی را میکشید.
پیرمرد ساعتها از پشت شیشه های عینک سیاهش هرکسی که وارد میشد را نگاه میکرد ببیند بالاخره مرتضیای که علی گفته از راه میرسد یا نه؟
مرتضی وارد قهوه خانه شد. کمی نگاه کرد. نیاز نبود خیلی بررسی کند. علی آدرس یک نابینا را داده بود و اتفاقا یک نابینا هم بیشتر آنجا نبود.
جلو رفت و سوال کرد: شیخ صالح؟
شیخ نه گذاشت و نه برداشت، گفت: بله، شما؟ مرتضی خودش را معرفی کرد.
شیخ گفت: رسیدن بخیر! پس تو همان جوانی هستی که علی گفت ترسیده، روستا و خانوادهاش را ول کرده، فرار کرده!
مرتضی گفت: فرار نکردم شیخ، مثل بقیه من هم آمدم بیروت!
شیخ گفت: همان، دست من را بگیر من را باید ببری منزلم، امانتی که علی گفته خانه است. باید برویم آنجا
مرتضی دست شیخ را گرفت. به راه افتادند. وارد خانه شدند و شیخ تیشرتی سبز رنگ با یک شلوار قهوه ای و یک جفت دمپایی به مرتضی داد و گفت: اینها را سریع بپوش
خودش هم لباس هایش را عوض کرد، کمی به دوربین مدار بستهی داخل خانه نگاه کرد و رفت و آمد کوچه ی پشت را چک کرد. بعد زنگی که داخل اتاق بود را زد. سریع درب دیگر خانه که به کوچه ی دیگری میخورد را باز کرد.
درب خانه ی روبهرویی هم سریع باز شد. شیخ و مرتضی سریع وارد شدند. داخل خانه که رفتند به اندازه ی یک درب در دیوار شکافته شده بود تا بتوانند به خانه ی کناری بروند. شیخ و مرتضی از آن شکاف وارد خانه ی کناری شدند.
شیخ حالا مرتضی را در آغوش گرفت و گفت: رسیدن بخیر قهرمان! باز کن ببینیم علی چه نوشته؟
علی نوشته بود: دیگر مرا نمیبینید، از این لحظه شیخ جانشین من است. اولویت ساکنان طبقه ی چهارم
مرتضی گفت: شیخ ما از امروز در خدمت شماییم، بقیه اش را شما بفرمایید.
صالح گفت: در خدمت امام زمان باشی آقا مرتضی، خیلی وقت است که ما یک شبکه ی خاص را شناسایی کرده ایم که شامل ۳۵ عضو میشود.
اینها آخرین گروهی هستند که ما با آنها کار داریم که زیر ضربه رفتن آنها وقتی در دستور کار قرار گرفت معنایش این است که رژیم قصد حمله ی قطعی دارد. این شبکه قرار است ارتباط بیروت تا خط مقدم را برای موساد مختل کند.
شیخ شروع کرد به توضیح دادن برای مرتضی و در نهایت فردی را به مرتضی معرفی کرد که باید حذف یا بازداشت شود.
فردی که در مقابل یکی از مهم ترین دفاتر مقاومت در ضاحیه کنار یک مغازه ی تعمیرات موبایل بساطی داشت برای خودش! هیچ وقت هم تصور نمیکرد که در تمام طول این سالها که بعضا به مقاومت ضربه هم زده تحت رصد بوده است.
از طرفی در موساد هم ماموریت حذف مرتضی به یکی از بهترین و آب دیدهترین اعضای جوخه ی ترور سپرده شده بود. اطلاعاتی از مرتضی به او داده شد. قرار شده بود تا ۱۶ ساعت بعد از طریق بقیه عناصر موساد اطلاعات موقعیت مکانی مرتضی به او داده شود.
فردی که مامور ترور مرتضی شده بود نامش ماجد بود. مرتضی هم مامور شده بود فردی به نام ماجد را حذف کند...
ادامهدارد
.