🔻دستگیری یک اسرائیلی به اتهام جاسوسی برای ایران
🔹 دستگاه امنیتی و پلیس رژیم صهیونیستی، امروز (دوشنبه)، در اطلاعیهای مشترک ادعا کردند این فرد اسرائیلی ۳۳ ساله که در منطقه «نوف هجلیل» در شمال فلسطین اشغالی اقامت داشته، ماه گذشته دستگیر شده است.
🔹به ادعای تلآویو، این فرد به اتهام تلاش برای ترور و انجام چند عملیات خرابکارانه و آتشسوزی عمدی دستگیر شده است.
🔹منابع اسرائیلی میگویند از جمله موارد اتهام این فرد که اشارهای به نام او نشده، شعارنویسی روی دیوارها، آتشزدن خودروها و تصویربرداری از اماکن حساس بوده است.
🔹سازمان امنیت داخلی رژیم صهیونیستی (شاباک) ادعا کرده است که ایران از طریق اینترنت با این فرد در ارتباط بوده و جاسوس برای انجام مأموریتهایش رمزارز دریافت کرده است.
🔹دستگاههای امنیتی رژیم صهیونیستی طی ماههای گذشته ادعا کردهاند چند جاسوس که در تلاش برای ارسال اطلاعات برای ایران بودهاند، دستگیر کردهاند.
🔹تلآویو در یک سال گذشته به شهرکنشینان هشدار داده است که مراقب پیشنهادهای وسوسهکننده برای ارائه اطلاعات باشند.
#جاسوسی
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
تو زودتر بکش 2.mp3
14.62M
🎙تدریس کتاب تو زودتر بُکُش۲
▫️جلسه دوم | وقتی بختیار به موساد پیشنهاد ترور امام در فرانسه را داد !
🔻اطلاعات محرمانه از ترورهای سازمان اطلاعاتی موساد در فلسطین و حزب الله و ایران
🔹محتوای جلسه امنیتی موساد بعد دریافت پیشنهاد ترور امام چه بود و چرا این خواسته رد شد/ ماجرای فرستادن محتشمی پور به سوریه به عنوان سفیر/ همراهی حافظ اسد رئیس جمهور سوریه با ایران و ماجرای جنگ او با اسرائیل
🎙احسان عبادی
#تو_زودتر_بکش
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاندو
قسمت ۴۰/ نوال، که سعی میکرد نگرانیاش را پنهان کند، گفت: «جدی میگی؟ خب من تو این مدت چی کار کنم؟
قسمت ۴۱/
در حالی که پیام در مشهد مشغول گذراندن وقت خود به اسم دوره آموزشی بود، خبر خوشی به او رسید: محسن، پس از ماهها که در کما بود، قرار بود از بیمارستان مرخص شود. این خبر، همچون نوری در تاریکی برای تمام کسانی بود که از وضعیت او باخبر بودند، بهویژه پیام، که همیشه خود را در مورد وضعیت محسن مقصر میدانست و عذاب وجدان سنگینی را تحمل میکرد.
سه روز پس از بهبود نسبی محسن، پیام لحظهشماری میکرد تا او را ببیند. بالاخره اجازه یافت تا در یکی از مراکز رفاهی نیروهای مسلح در مشهد، با محسن دیدار کند.
هنگامی که پیام به محسن که حالا روی ویلچر بود نزدیک شد، او را سخت در آغوش کشید. احساسی غریب و عمیق در میان آنها جریان داشت؛ هم رنج بود، هم شکرگزاری، و هم سکوتی که از هزار کلمه بیشتر میگفت.
پس از احوالپرسی اولیه، پیام بدون مقدمه گفت:
«آقا محسن، شما میدونستی؟»
محسن که نگاهش همچنان آرام بود، پاسخ داد:
«چی رو پیام جان؟»
پیام که حالا صدایش کمی لرزش داشت، گفت:
«ده بار بهم گفتی با این دختره ازدواج نکن. میدونستی که جاسوسه؟»
محسن، که از ابتدا حقیقت را میدانست اما نمیتوانست چیزی بروز دهد، لحظهای مکث کرد و سپس با صدایی آرام و محکم گفت:
«از کجا باید میدونستم، پیام جان؟»
پیام با چشمانی که پر از شک بود، گفت:
«یعنی همینطوری مدام تأکید میکردی؟»
محسن لبخندی زد و گفت:
«خب ببین، یه درصدی هم به حس من باید اعتماد میکردی. بالاخره من موارد مشابه دیدم. بر اساس همون، حس کردم یه جای کار میلنگه. اما انصافاً تو هم باهوشی. بچهها برام تعریف کردن که چطور دست دختره رو خوندی. ببینم، گوشیت که همراهت نیست؟»
این جمله مثل رعدی در گوش پیام پیچید. او، که همیشه مراقب بود اما این بار فراموش کرده بود، بلافاصله به جیبش اشاره کرد. بعد از محسن فاصله گرفت، گوشی را از جیبش درآورد و داخل کیفی که همراهش بود قرار داد. کیف را روی صندلیای ده متر دورتر گذاشت و سپس به سمت محسن برگشت.
«ببخشید حاج محسن، حواسم نبود.»
محسن با مهربانی گفت:
«فدای سرت. اما از این به بعد، هر وقت میخوایم درباره این مسائل صحبت کنیم، گوشی همراهت نباشه.»
پیام با خجالت عذرخواهی کرد و سپس پرسید:
«آقا محسن، به نظرت اینا تو ذهنشون چی دارن؟ فکر میکنی وضعیت من و نوال به کجا میرسه؟»
محسن که ذهنش پر از احتمالات و نقشههای مختلف بود، مکثی کرد و گفت:
«واقعاً الان چیزی به ذهنم نمیرسه. اما تو هر چی به ذهنت رسید، بیار روی کاغذ. بده به من تا احتمالات بیشتری رو بررسی کنم.»
در همان زمان، هزاران کیلومتر دورتر، در اسپانیا، نوال وارد مرحله جدیدی از مأموریتش شده بود. در یکی از مراکز آموزش موساد، مسئول میز ایران با لبخندی که نشان از رضایت داشت، به نوال گفت:
«خب، ملکه سایهها، آمادهای برای ابزار جدیدت؟»
نوال با خنده و کنجکاوی گفت:
«ملکه سایهها؟ منظورت منم؟»
مسئول میز ایران تکان دادن سر ادامه داد:
«دقیقاً. کسی که دیده نمیشه اما همیشه حس میشه، شایسته این لقبه. نوال، همه موساد بهت افتخار میکنن.»
نوال، که از این لقب لذت برده بود، لبخند رضایتآمیزی زد و گفت:
«خیلی ممنون، اما کنجکاوم بدونم این ابزار جدید چی هست.»
مسئول موساد به پرده بزرگی اشاره کرد که روی آن نوشته شده بود: LangSpy
زیر نام نرمافزار، شعاری بزرگ و تأثیرگذار قرار داشت:
«آنالیز، ترجمه، کشف: زبانها را بشکن، رازها را فاش کن!»
مسئول موساد ادامه داد:
«تصور کن رفتی با سردار ایرانی مصاحبه کردی. ضبط صداتو میدی به این نرمافزار، و برات تحلیل میکنه که راست گفتن یا نه. حتی پیامهای پنهان رو هم درمیاره.»
نوال، که محو تماشا بود، با تعجب گفت:
«واقعاً همچین چیزی ممکنه؟»
«قطعاً! این فقط یکی از قابلیتهاشه. این نرمافزار میتونه مصاحبههاتو به پنجاه زبان زنده دنیا ترجمه کنه. حتی حین مصاحبه، میتونی از ترجمه زنده استفاده کنی. اما مهمتر از همه، تحلیل لحن و کلماتیه که بهت کمک میکنه پیامهای پنهان در گفتگوهای دیپلماتیک رو بفهمی.»
نوال پرسید:
«اگر کسی اینو تو گوشیم ببینه چی؟»
مسئول موساد لبخندی زد و گفت:
«این نرمافزار در لیست برنامهها نمایش داده نمیشه. حتی اگر گوشیت به دست کسی بیفته، اطلاعاتت مستقیم روی سرورهای موساد ذخیره میشه. امنیتش تضمینه.»
نوال که حالا کاملاً متقاعد شده بود، زیر لب زمزمه کرد:
«ملکه سایهها... انگار اسمم بهخوبی بهم میاد.»
ادامه دارد...
...
#آخرین_پرونده
.
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا