eitaa logo
کانال قرار عصر
200 دنبال‌کننده
631 عکس
964 ویدیو
0 فایل
گرد هم آمدیم تا با معرفی کتب، داستانک و روایت گری، سبک زندگی ایرانی اسلامی را کنار هم تجربه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چنان کار کنید که عالم مهیا بشود برای آمدن حضرت مهدی (عجل‌الله تعالی فرجه شریف) 🔹 اینهایی که می‌گویند که هر عَلَمی بلند بشود و هر حکومتی، خیال کردند که هر حکومتی باشد این بر خلاف انتظار فرج است. اینها نمی‌فهمند چی دارند می‌گویند. اینها تزریق کرده‌اند بهشان که این حرفها را بزنند. 💡 ما اگر فرض می‌کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می‌زدیم؛ برای اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. این گونه روایت قابل عمل نیست. امام خمینی (ره)، ۱۴فروردین۱۳۶۷ https://ble.ir/gharareasr https://eitaa.com/joinchat/645398699C335306905d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏فلسطینی ها دخترهاشونو اینجوری بزرگ می کنند.. اصلا راهی جز این برای قوی بودن نیست... https://ble.ir/gharareasr https://eitaa.com/joinchat/645398699C335306905d
*کشتی نجات* نوح وسط بیابان کشتی‌ می‌ساخت. می‌گفت: «دنیا زیر و رو می‌شود»، «عذاب در پیش‌است»، «هرکس همراه من شد، اهل نجات است و هر کس ایمان نیاورد، عذاب شامل حال اوست.» عده‌ای به او خندیدند و باورش نکردند. زمین بی‌آب و خشک را دیدند و دریای عذاب را محال دانستند. حتی نزدیک‌ترینها به او، حتی پسرش! اما نوح، مرد میدان بود. سال‌ها در غبار شک و تردیدشان ایستاد. نهال‌ها کاشت و با چوبشان کشتی نجات را مستحکم کرد برای همراهان و هدایت شوندگان. هرچه می‌گذشت نوح مصمم تر به هدایت می‌شد و دشمنان در دشمنی سرسخت‌تر... وعده‌ی الهی محقق و عذاب نازل شد؛ دریایی به وسعت جهان تشکیل شد. کشتی نوح و مسافرانش به قله‌ی نجات رسیدند و مخالفان غرق در عذاب، حتی نزدیک‌ترین‌ها، حتی پسرش! سال‌ها بعد، کشتی نوح دست به دست شد. از اتش ابراهیم گذشت، با دم مسیحا، جان تازه گرفت، از میان نیل، بنی اسرائیل را نجات داد، از مکه تا حبشه، از شعب تا فتح مکه، محمد و یارانش را همراهی کرد. لیله القدر علی را دید، به حسن که رسید، سهمش غربت شد و مسافرانی که آن را به امید کاخ معاویه ترک کردند؛ حتی نزدیک‌ترین‌ها، حتی همسرش! نوبت به کربلا رسید و کشتی نجات حسین؛ کشتی از جنس نور و سریع ترین مرکب برای رسیدن به نجات. کشتی نوح، میان زمان‌ها، سکان به سکان، می‌چرخید، طوفان‌های سختی را پشت سر می‌گذاشت و مردم هر عصر، با انتخاب‌هاشان در همراهی یا عدم همراهی، مسافر نجات می‌شدند یا گرفتار. تاریخ مثل ساعت است؛ مدام می‌چرخد، مدام از نقطه‌ی صفر می‌گذرد و مدام اعداد گذشته را تکرار می‌کند. زمان گذشت و نوبت تاریخ، به ما رسید. این‌بار ما بودیم که همراه می‌شدیم یا بازمانده از آن! نوبت به زمان ما رسید و امانت داران و رهبرانی که با مسافرانی از زمان خودشان، باید آن را به آخرین مقصد می‌رساندند. به رسم زمان عده ای باز، جا زدند، حتی نزدیک‌ترین‌ها! حالا ما نزدیک قله رسیدیم و نوبت همراهی ماست، نوبت ایمان آوردن ماست. مبادا سختی راه، سنگ‌اندازی‌ها و وسوسه‌ها، ما را به نوح بی اعتماد کند و از رفتن به سمت قله ناامید. مبادا تاریخ، خسته شدن، جا زدن و سوارنشدن بر کشتی نجات را، از ما برای آیندگان روایت کند. امروز صحنه، صحنه‌ی من و توست و تاریخ راوی صحنه‌ی ما، مبادا تکرار تلخ تاریخ باشیم! ✍ آرزو نیای عباسی https://ble.ir/gharareasr https://eitaa.com/joinchat/645398699C335306905d
برف که نه، سوز برفی می آید نمی‌دانم، تطبیق زمانی نداده ام، که آن زمان هوای مدینه چطور بوده - شب ها- چهل پنجاه دقیقه بچه بغلت باشد از این خانه به آن خانه، شاید سختی اش برابری کند با حمل شش ماهه، از این کوچه به آن کوچه. چهارتای دیگر را گذاشته ام خانه. دوتایشان خواب، دوتا مشغول بازی. اگر با من همراه می‌شدند، بیشتر شبیه میشدم به آن کسی که همه آرزویم خادمه درگاهش شدن است. آخر دوست دارم که شبیه باشم تأسی کنم همین است که نذر کرده ام در چهل خانه را بزنم. منِ زن، منِ مادر، با بچه... با یکی از همسایه ها، شکلات خریده ایم و امروز شروع کرده ایم. در همین چند روز باقیمانده، برویم مردم را، امت را، تواصی کنیم به حق، دعوت کنیم به مشارکت یکی یکی، چهره به چهره. استرس داشتیم. با «یا فاطمة الزهرا اغیثینی» شروع کردیم اما از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان از ۱۵-۱۶ خانه امروز، ۶-۷ تا نبودند، بقیه هم گفتند حتما رأی خواهند داد! همسایه‌های خوبی داریم؛ کار آسان ما کجا، گفت و گو با بزرگان و جنگاوران و سیاسیون مدینه کجا… گفتیم اگر بشود فردا برویم با خانم های مغازه دار محل صحبت کنیم. من آشنایی ندارم، اما همسایه همراهم گفت با بیشترشان سلام علیک دارد. ان‌شاء‌الله که فایده کند. حداقل برای شروع صحبت. فاطمه زهرا - سلام الله علیها - هم آشنایی داشت. همه ناسلامتی، یک روزی اصحاب پدرش بودند، هم رزم های شوهرش بودند، زن هایشان هم مسجدی های خودش بودند. ولی فایده نکرد. یعنی کرد ها، ولی در حد اینکه همان شب فقط، دم در، به حرفهایش گوش کنند و سر تکان دهند. اما صبح که میشود هیچ کس پای کار نیاید. نذر کرده ام در چهل خانه را بزنم. چه در را باز کنند چه نکنند چه حرفم را گوش دهند چه ندهند چه با من موافق باشند و با لبخند بدرقه ام کنند چه از کوره در بروند و به اندازه همه اعصاب خردی شان از اوضاع اقتصاد و معیشت، سر من داد بزنند. نذر کرده ام کاری شبیه کنم - ولو با کلی تفاوت در شکل و شرایط - بلکه خود و خدایش ببینند که امت این عصر و زمان، با آن مردم هزاری توفیر دارند و کمی زودتر شود… @hejrat_kon پی‌نوشت: نوشتم که شاید به کار کسی بیاید. بقیه هم بلند شوند با هم تأسی کنیم. نذری چند پیاله شله زرد، چند تکه کیک، چند دانه شکلات، بهانه های خوبی هستند برای تواصی به حق، برای یاری آخرالزمانی امیرالمؤمنین، برای تقویت حکومتی که زمینه حکومت فرزند فاطمه است… https://ble.ir/gharareasr https://eitaa.com/joinchat/645398699C335306905d
کانال قرار عصر
بسم الله الرحمن الرحیم برای الهه، مریم، مجید و سید ✍🏼پرستو علی‌عسگرنجاد https://t.me/takooch اتوبوس نیامده بود و معطل بودیم. زن، که روسری نداشت، رو به من گفت: «هیچی‌شون به آدم نرفته. همه‌چی‌شون خرابه». کلی‌گویی همیشه آزارم داده. لبخند زدم و گفتم: «نه! خیلی چیزاشون درسته، بعضیاشم خرابه، بدم خرابه». توپید که: «نخیر! هیچی‌شون درست نیست. عرضهٔ یه اتوبوس فرستادنم ندارن!» غم، چنبره زد روی لبخند ماسیده‌ام. یادم افتاد به الهه، مهندس شهرداری که با امیرحسین دوساله‌اش با تمام وجود کار می‌کند تا کار مردم را راه بیندازد. یادم افتاد به رانندهٔ اتوبوسی که کلی جملهٔ خوب انگیزه‌بخش به کابینش چسبانده بود تا حال مسافرانش، شده لحظه‌ای، خوب شود. ذهنم رفت پیش سید که می‌گفت متروی پاریس همیشه بوی گند ادرار می‌دهد و ویدئوی مترویی در آمریکا را نشانم می‌داد که مسافرانش تا سینه در گنداب بودند و طبیعی هم بود برایشان! اتوبوس آمد. در تاکسی از آلودگی هوا به سرفه افتادم. زن کناردستی‌ام عکس یک شربت انگلیسی را در گوشی‌اش نشانم داد که: «داروسازای ایرانی که عرضه ندارن داروی خوب بسازن. این خارجیه خوبه.» از آن عکس بدم آمد. حس کردم پاگذاشت روی خون همهٔ دانشمندان هسته‌ای‌مان که بهترین رادیوداروهای جهان را با دست خالی ساختند. حس کردم عکس شهریاری‌ها و کاظمی‌آشتیانی‌ها زیر پایش مچاله شد. شربت را نخریدم. به مریم، دوست پزشکم که طلای المپیاد زیست را دارد، پیام دادم تا از او توصیه بگیرم. مریم از آمریکا دعوت‌نامه داشت برای تخصص، نرفت. من رأی می‌دهم. به‌خاطر رانندهٔ اتوبوسی که سعی می‌کند جهان مسافرانش را بهتر کند، به‌خاطر مریم، الهه، شهریاری و شاگردانش، به‌خاطر پیرمرد نارنجی‌پوش توی عکس که بیست‌ودوم بهمن همین امسال در میدان انقلاب دیدمش که تک و تنها با پرچمش کیف می‌کرد و به همه لبخند می‌زد. من رأی می‌دهم به‌خاطر همهٔ کارگرها، مهندس‌ها، کفاش‌ها، مرزبان‌ها، بنّاها که قدر بضاعت خودشان دارند تلاش می‌کنند ایران را با خوبی و حلال‌خوری‌شان قوی و روشن کنند و حقشان این نیست که کسی همهٔ تلاش‌هایشان را نادیده بگیرد. من انتخاب می‌کنم و رأی می‌دهم تا کسی نتواند بگوید: «همه‌شون فاسدن». تا انگشت جوهری‌ام را سمت انتخاب‌هایم بگیرم و بگویم: «این‌ها آدم‌خوب‌هایی هستند که کشورم را به دستشان سپردم و پشتشان ایستادم تا ایرانی بهتر بسازیم». من زیست‌شناسی خوانده‌ام. خلق کفتارها را می‌شناسم. اگر ببینند گربه‌شیر شرزه‌ای تنها مانده، آن‌قدر دورش می‌پلکند و خرناس می‌کشند تا زمین بخورد و ترتیبش را بدهند. به احترام همهٔ شیرزنان و شیرمردانی که پای این گربهٔ ایرانی ایستادند تا تنها نماند، من رأی می‌دهم. https://ble.ir/gharareasr https://eitaa.com/joinchat/645398699C335306905d
«تلخ روزهای قند» خداوکیلی همین حرف ها را می زنید که بعضی نامردها طمع می کنند.هر جا می رسید هی سفره دلتان را باز می کنید که: _مگه دفعه قبل که رأی دادیم چه گُلی به سرمون زدن؟!این دفعه دیگه رأی نمیدیم. بارها دیدمتان جلوی آدم‌های هفت پشت غریبه ای که ازین ور و آن ور قصه سختی هایمان را شنیدند و می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند سیسِ غیرتی ها را گرفتید که به شما مربوط نیست،خودمان حلش می کنیم .من که اخلاقتان را می دانم ،شما دلتان به قاعده گنجشک کوچک است تاب نمی آورید.شاید آن صفحه سجلّتان که کلی مهر داخلش دارید را استوری نکنید و اصلا درباره اش حرفی نزنید اما وجدانتان اجازه نمی دهد.آخرین ساعت ها هم‌که شده یواشکی پا می شوید می روید یک جای خلوت صندوقی پیدا می کنید رأی تان را می دهید.آدم حسابی زیر دِین کسی نمی رود. گفتم دِین..... از همسن و سال های ما آدم هایی بودند که پای امنیت کشور که افتاد با همه گرانیِ اجاره خانه و گوشت و مرغ و پوشک بچه تاب نیاوردند.کنایه ی خنّاس ها را به جان‌خریدند اما بی درنگ رفتند جانشان را دادند وبرگشتند بعضی هایشان هم بر نگشتند! این روزها با همه سختی هایی که محاصره‌مان کرده اما سرمان گرم زندگی مان است،جانمان پیشمانست.درست وقتی که دارید کنار قند روزهای تلختان چایی و کیک می خورید بعضی ها روزگارشان عین زهر مار است . قند روزهای تلخشان توی خانطومان گم شده.برای اینکه پای وحشی ها به شهر ما نرسد.نارنجستان قوام مخروبه نباشد و طاووس دروازه قرآن پرپر نشود.تا ناموس های این شهر حتی آن ها که فکر می کنند ناموس کسی نیستند دست به دست نشوند.ما دیوانه ها اخبار جنگ را فراموش نمی کنیم.بخت سیاه دخترهای مسلمان و ایزدی عراق را... این را با خودتان مرور کنید.ما سهمی در ایجاد امنیت سرزمین‌ مادریمان داریم.همه خرجش یک اثر انگشت است.اثر انگشتی که هر کدامش به قاعده یک مشت محکم پهلوانی زور دارد.کفتارها دور و برمان‌کمین کرده اند.بدخواه و حسود کم نداریم. «جمعه بیایید پای صندوق» . نه به خاطر جمهوری اسلامی ،نه به خاطر مسئولینی که فکر می کنید اگر رأی بدهید پررو می شوند.نه‌به‌خاطر حرف های من.فقط به‌خاطرامنیتی که با هر قیمتی تا امروز حفظ شده.به خاطر حفظ همین حال قشنگی که دارید و صبح ها برای خودتان لَته درست می کنید و‌کوکی می پزید و استوری می کنید و‌من این‌حالتان را دوست دارم.برای تکرار عکس های دو نفره تان برای کلیپی که از دست و پای بچه تان با آرامش می گیرید و می گویید «بششه ی خودمه....» شما خیلی کم توقعید که با باران ذوق زده می شوید وبا عطر بهار نارنج حالتان عوض می شود،کور شود هر کسی این اخلاقتان را نداند.جمعه بلند شوید بروید دورهایتان را بزنید و بعدش محض رضای خدا بروید رأی بدهید.دشمن های مشترکمان دندان تیز کرده اند.... من و شما به یک اندازه ایرانی هستیم. امنیت ما خیلی به ما بستگی دارد..... به قلم طیبه فرید https://eitaa.com/tayebefarid
☘تأثیر دعا و توسل در نتیجه انتخابات 📍مرحوم آیت الله مصباح: «در انتخابات، هرگز نباید تأثیر دعا و توسل به ائمه اطهار (علیهم السلام) را به فراموشی سپرد. در اوایل انقلاب، كسانی بودند كه در ایام انتخابات، و حتی انتخابات مجلس شورای اسلامی، روزه می‌گرفتند و خود و زن و بچه‌هایشان نذر می‌كردند تا مبادا كسی وارد مجلس شود كه صلاحیت و اعتبار لازم برای تصدی آن را ندارد. نمی‌دانم كه آیا در حال حاضر نیز در میان متدینین و مقدسین چنین اموری را می‌توان یافت یا خیر؟» 📌(بیانات در جمع گروهی از اساتيد و محققان مؤسسه امام خمينی(ره)؛ قم؛ 18 بهمن 1383) https://ble.ir/gharareasr https://eitaa.com/joinchat/645398699C335306905d
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 اگرچه او را ندیدم اما تصویرِ من از بابایم همین فیلمِ یک دقیقه و چند ثانیه‌ای است.. اگرچه صدایش را نشنیدم اما غواصِ قهرمانِ من، در همین ثانیه‌ها، همین ثانیه‌های پیش از عملیات کربلایِ ۵، وصیتی برایم گذاشته که همهٔ عمر مرا بس است: «ای کسانی که آرزو داشتید در کربلا باشید و حسین(علیه السلام) را یاری کنید.. حالا نیز کربلاست...حسینِ زمانتان را تنها نگذارید..» رفقا! قهر با صندوقِ رای فقط همان‌ها را خوشحال می‌کند که مملکت را به اینجا رساندند، همان‌ها که پشت کردند به حرفِ حسینِ زمانشان که «صاحبِ این انقلاب مردم‌اند». همان‌ها که می‌خواهند ما مردم را از همهٔ معادلات حذف کنند. رفقا! حسینِ زمانتان، هم‌چون حسینِ زمانش، به شما باور دارد و برای خرمشهرهایی که در پیش است، برای بیرون راندنِ نااهلانی که میانِ خودشان و ما کشیده‌اند و برای به شما امید دارد. رفقا! حسینِ زمانتان خواسته رای بدهید.. می‌داند که دلتان از چپ و راست خون است... اما بیایید با دلِ خون رای بدهیم.. چون حسینِ زمانمان خواسته. رفقا! به کسانی رای دهید که رویای شکستنِ این حصارها را در سر دارند و حسینِ زمانشان را تنها نمی‌گذارند... 🎥لحظاتی قبل از عملیات کربلای ۵ ❣شهید مهدی پوست فروش https://ble.ir/gharareasr https://eitaa.com/joinchat/645398699C335306905d
بسم‌الله الرحمن الرحیم بخند ای دخترِ گوشواره قلبی عمو قاسم برات وا کرده آغوش! به عشقت رأیِ خود را مینویسیم گلِ نیلی!بهارِ صورتی پوش! ✍محبوبه حمیدی https://ble.ir/gharareasr https://eitaa.com/joinchat/645398699C335306905d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید بهشتی وقتی رقیبش آیه قرآن رو اشتباه خوند عکس‌العمل جالبی نشان می‌دهد و ...