سلام علیکم
قابل توجه #همولایتی های محترم #گرمن_و_قلعه_محمدآقا
🌴 پایگاه مقاومت بسیج #شهیدچمران گرمن و #مرکزنیکوکاری و امدادمحله امام رضا علیه السلام گرمن در راستای #توانمندسازی_اقتصادی همولایتی های گرامی در بحث #اقتصادمقاومتی با دعوت از #ریاست محترم جهاد و کشاورزی برادر #مهندس_علی_اصغرحجی از #همشهریان محترم عوت می گردد در جلسه ای که بدین منظور تشکیل می گردد شرکت نمائید .
🌴 #زمان : #یکشنیه ۲۲ تیرماه ۹۹
⏰ #ساعت ۱۸:۳۰
✳️ #مکان : #مسجدجامع روستای گرمن
🌴🎋🌴🎋🌴🎋
#موضوعات :
۱_ بیان مشکلات کشاورزان و دامداران
۲- بیان طرح ها ، پروژه ها و اعتبارات بخش کشاورزی و دامپروری
✳️با رعایت نکات #بهداشتی و فاصله اجتماعی
#چهش_تولید
@garman_shahrood
🌸 کتاب #سه_دقیقه در قیامت
(#قسمت_یازدهم)
❎یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت چند جلد کتاب به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت:
اینها باشد اینجا تا سربازهایی که بعد می آیند در ساعات بیکاری استفاده کنند.
💥 کتابهای خوبی بود،یک سال روی تاقچه بود.
سربازهایی که شیفت شب داشتند یا ساعات بیکاری استفاده میکردند.
🍃 بعد از مدتی من از آن واحد مکان دیگری منتقل شدم،همراه با وسایل شخصی که بردم کتابها را هم بردم.
✨ یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت احساس کردم که این کتابها استفاده نمی شود شرایط مکان جدید واحد قبلی فرق داشت و سربازان و پرسنل کمتر اوقات بیکاری داشتند.
☘لذا کتابها را به همان مکان قبلی منتقل کردم و گفتم: اینجا باشد بهتر استفاده میشود.
🍃جوان پشت میزش اشاره به ماجرای کتابها کرد و گفت: این کتابها جزو بیتالمال و برای آن مکان بود.
♨️چون بدون اجازه آنها را به مکان دیگری بردی اگر آنها را نگه می داشتی و به مکان اول نمیآوردی
⛔️ باید از تمام پرسنل و سربازانی که در آینده هم به مانند شما می آمدند حلالیت میطلبیدی.
⚠️خیلی ترسیدم! به خودم گفتم: من تازه نیت خیر داشتم و کتابها را استفاده شخصی نکرده و به منزل نبرده بودم..خدا به داد کسانی برسد که بیتالمال را ملک شخصی خود کردهاند!
🔆درآن لحظه یکی از دوستان همکار مخلص و مومن در مجموعه دوستان را دیدم.
🔰 مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند.
🔴اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره در جیب خودش گذاشت،
⛔️ روز بعد در اثر یک سانحه رانندگی درگذشت.
وقتی مرا در آن وادی دید به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر میکنند که این پول برای من است و آن را خرج کرده اند.
تورو خدا برو به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برساند. من اینجا گرفتارم برای من کاری بکن.
💥 تازه فهمیدم چرا انقدر بزرگان در مورد بیت المال حساس هستند!
راست می گویند که مرگ خبر نمیکند.
☘در سیره پیامبر گرامی اسلام نقل شده که:
روز حرکت از سرزمین خیبر ناگهان به یکی از یاران پیامبر تیری اصابت شد و همان دم شهید شد.
🔰 یارانش گفتند: بهشت بر تو گوارا باد.
❤️خبر به پیامبر رسید.ایشان فرمودند:
من با شما هم عقیده نیستم زیرا لباسهایی که بر تن او بود از بیتالمال بود و آن را بی اجازه برده و روز قیامت به صورت آتش آن را احاطه خواهد کرد.
💠 در این لحظه یکی از یاران پیامبر گفت: من دو بند کفش بدون اجازه برداشتم.
🌸 حضرت فرمود: آن را برگردان و گرنه روز قیامت به صورت آتش🔥 در پای تو قرار میگیرد.
💥 در میان روزهایی که بررسی اعمال انجام شد ما به باطن اعمال آگاه می شدیم.
🔰 یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را میفهمیدیم.
❎چیزی که امروزه به اسم شانس نام برده می شود اصلا آنجا مورد تایید نبود!
🔆بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علتها را می داد...
💠مثلا روزی در جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم. کلاس های روزانه تمام شد و برنامه اردو رسید.
♻️ نمیدانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم بیشتر این نیروها خسته بودند و داخل چادرها خوابیده بودند.
🔷 یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند.
روز دوم اردو هم باز بقیه را اذیت کردیم.
🔵 البته بگذریم از اینکه هرچه ثواب و اعمال خیر داشتم به خاطر این کارها از دست دادم.
📘وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده
🔮 من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم با دوعدد پتو برای خودم یک تختخواب قشنگ درست کرده بودم.
🔶چادر ما چراغ نداشت متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از بچهها میخواهد من را اذیت کند.
✅لذا همین طور که پوتین به پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم.
یک باره دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفت!
داد میزد: کی بود،چی شد!؟
♨️وحشت کردم...سریع از چادر آمده بیرون و فهمیدم حاج آقا جای خواب نداشته، بچهها برای اینکه من را اذیت کنند به حاج آقا گفتند که این جای حاضر و آماده برای شماست.
🔘 لگد خیلی بدی زده بودم.بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش.
🔆حاج آقا آمد بیرون و گفت: الهی پات بشکند، مگر من چه کردم که اینجوری لگد زدی؟
گفتم:حاج آقا غلط کردم ببخشید. من با کسی دیگه شمارو اشتباه گرفتم ..خلاصه خیلی معذرت خواهی کردم.
⚜ به حاج آقا گفتم: شرمنده من توی ماشین میخوابم شما بخوابید.
فقط با اجازه بالش خودم را بر می دارم.
🌿 رفتم توی چادر همین که بالش را برداشتم دیدم یک عقرب بزرگی اندازه کف دست زیر بالش من قرار دارد .
من و حاج آقا هر طور بود او را کشتیم.
حاجی گفت :جون من را نجات دادی..
ادامه دارد...
🍃
🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌸🍃
#چهش_تولید
@garman_shahrood
یاد کنیم #شهدا ؛ درگذشتگان واموات بویژه مرحومه #زینت_بیگم_موسوی با ذکر #صلوات و #فاتحه
🔰 🔻رهبر انقلاب #امام_خامنه_ای :
خوشبختانه مجموعههای #درمانی در مسئله کرونا #فداکاری کردند، دیگر انسان زبانش #قاصر است از اینکه بخواهد مبلَغ فداکاری اینها را بیان کند؛ چه تعدادی از اینها خودشان مبتلا شدند و تعدادی جان باختند در این راه، در راه خدمت به مردم. اینها خیلی با ارزش است.
🔹️ من وقتی میبینم توی تلویزیون نشان میدهد که بعضیها عبور میکنند و همین چیز ساده، همین #ماسک را نمیزنند، وقتی من این را میبینم، #من از آن #پرستارخجالت میکشم، واقعاً #خجالت میکشم که آنها آن جور دارند #فداکاری میکنند، آن #پزشک، آن #پرستار، آن وقت این آدم، جوان یا غیر جوان حاضر نیست یک ماسک بزند.
🔷 #بانی خیر گرامی برادر #حاج_سیدمحمدحسینی
💥#طرح نان با #عطرصلوات به نیت
#چهلمین روز در گذشت
🏴 مرحومه #زینت_بیگم_موسوی
✅ #دو_شنبه ۹۹/۰۴/۲۳
🔷#این_طرح به مناسبت ها ، شب و روز جمعه انجام می شود.
☎ #تلفن_رزرو ۰۹۱۲۴۷۳۶۴۵۹
🔷 #مرکزنیکوکاری_امام_رضا علیه السلام گرمن
@garman_shahrood
به مناسبت سومین روز درگذشت مرحوم مغفور خادم الحسین کربلایی علی اصغر عبدالهی
⏰ ساعت ۱۷
⚫️ قلعه عبدالله مزار آن مرحوم
🎤 نوای #مداح اهل بیت (ع)کربلایی سیدعلی اکبر میری
#چهش_تولید
@garman_shahrood
🌸 کتاب #سه_دقیقه در قیامت
(#قسمت_یازدهم)
❎یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت چند جلد کتاب به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت:
اینها باشد اینجا تا سربازهایی که بعد می آیند در ساعات بیکاری استفاده کنند.
💥 کتابهای خوبی بود،یک سال روی تاقچه بود.
سربازهایی که شیفت شب داشتند یا ساعات بیکاری استفاده میکردند.
🍃 بعد از مدتی من از آن واحد مکان دیگری منتقل شدم،همراه با وسایل شخصی که بردم کتابها را هم بردم.
✨ یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت احساس کردم که این کتابها استفاده نمی شود شرایط مکان جدید واحد قبلی فرق داشت و سربازان و پرسنل کمتر اوقات بیکاری داشتند.
☘لذا کتابها را به همان مکان قبلی منتقل کردم و گفتم: اینجا باشد بهتر استفاده میشود.
🍃جوان پشت میزش اشاره به ماجرای کتابها کرد و گفت: این کتابها جزو بیتالمال و برای آن مکان بود.
♨️چون بدون اجازه آنها را به مکان دیگری بردی اگر آنها را نگه می داشتی و به مکان اول نمیآوردی
⛔️ باید از تمام پرسنل و سربازانی که در آینده هم به مانند شما می آمدند حلالیت میطلبیدی.
⚠️خیلی ترسیدم! به خودم گفتم: من تازه نیت خیر داشتم و کتابها را استفاده شخصی نکرده و به منزل نبرده بودم..خدا به داد کسانی برسد که بیتالمال را ملک شخصی خود کردهاند!
🔆درآن لحظه یکی از دوستان همکار مخلص و مومن در مجموعه دوستان را دیدم.
🔰 مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند.
🔴اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره در جیب خودش گذاشت،
⛔️ روز بعد در اثر یک سانحه رانندگی درگذشت.
وقتی مرا در آن وادی دید به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر میکنند که این پول برای من است و آن را خرج کرده اند.
تورو خدا برو به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برساند. من اینجا گرفتارم برای من کاری بکن.
💥 تازه فهمیدم چرا انقدر بزرگان در مورد بیت المال حساس هستند!
راست می گویند که مرگ خبر نمیکند.
☘در سیره پیامبر گرامی اسلام نقل شده که:
روز حرکت از سرزمین خیبر ناگهان به یکی از یاران پیامبر تیری اصابت شد و همان دم شهید شد.
🔰 یارانش گفتند: بهشت بر تو گوارا باد.
❤️خبر به پیامبر رسید.ایشان فرمودند:
من با شما هم عقیده نیستم زیرا لباسهایی که بر تن او بود از بیتالمال بود و آن را بی اجازه برده و روز قیامت به صورت آتش آن را احاطه خواهد کرد.
💠 در این لحظه یکی از یاران پیامبر گفت: من دو بند کفش بدون اجازه برداشتم.
🌸 حضرت فرمود: آن را برگردان و گرنه روز قیامت به صورت آتش🔥 در پای تو قرار میگیرد.
💥 در میان روزهایی که بررسی اعمال انجام شد ما به باطن اعمال آگاه می شدیم.
🔰 یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را میفهمیدیم.
❎چیزی که امروزه به اسم شانس نام برده می شود اصلا آنجا مورد تایید نبود!
🔆بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علتها را می داد...
💠مثلا روزی در جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم. کلاس های روزانه تمام شد و برنامه اردو رسید.
♻️ نمیدانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم بیشتر این نیروها خسته بودند و داخل چادرها خوابیده بودند.
🔷 یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند.
روز دوم اردو هم باز بقیه را اذیت کردیم.
🔵 البته بگذریم از اینکه هرچه ثواب و اعمال خیر داشتم به خاطر این کارها از دست دادم.
📘وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده
🔮 من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم با دوعدد پتو برای خودم یک تختخواب قشنگ درست کرده بودم.
🔶چادر ما چراغ نداشت متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از بچهها میخواهد من را اذیت کند.
✅لذا همین طور که پوتین به پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم.
یک باره دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفت!
داد میزد: کی بود،چی شد!؟
♨️وحشت کردم...سریع از چادر آمده بیرون و فهمیدم حاج آقا جای خواب نداشته، بچهها برای اینکه من را اذیت کنند به حاج آقا گفتند که این جای حاضر و آماده برای شماست.
🔘 لگد خیلی بدی زده بودم.بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش.
🔆حاج آقا آمد بیرون و گفت: الهی پات بشکند، مگر من چه کردم که اینجوری لگد زدی؟
گفتم:حاج آقا غلط کردم ببخشید. من با کسی دیگه شمارو اشتباه گرفتم ..خلاصه خیلی معذرت خواهی کردم.
⚜ به حاج آقا گفتم: شرمنده من توی ماشین میخوابم شما بخوابید.
فقط با اجازه بالش خودم را بر می دارم.
🌿 رفتم توی چادر همین که بالش را برداشتم دیدم یک عقرب بزرگی اندازه کف دست زیر بالش من قرار دارد .
من و حاج آقا هر طور بود او را کشتیم.
حاجی گفت :جون من را نجات دادی..
ادامه دارد...
🍃
🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌸🍃
#چهش_تولید
@garman_shahrood
🍃🌸🍃
نیایش صبحگاهی🌸 💫
✨پروردگارا...
🌸عطای امروزِ تو به ما مهربانی باشد
🕊برایمان کافیست
🌸آنجا که دل باصفا باشد
🕊انسانِ بی وفا نیست
✨معبودا...
🌸هدیهء امروز تو به ما
🕊تواضع و بخشش باشد
🌸یادم هست گفتی
🕊جایی که بخشش باشد
🌸دشمنی و کینه وجود ندارد
🕊ای یزدان پاڪ بی همتا
🌸امروز را به ما عنایت کردی
🕊پس توانایی شکر را نیز به ما عطا کن.
" آمیـن "🤲
🌻
🌷🌻
🌻🌷🌻
🌷🌻🌷🌻
🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻
#چهش_تولید
@garman_shahrood
🌸 کتاب #سه_دقیقه در قیامت
( #قسمت_دوازدهم)
🔰نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز من کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود.
❤️جوان پشت میز گفت: عقرب مامور بود که تو را بکشد. اما #صدقه ای که دادی مرگ تو را به عقب انداخت.
🍃لحظه فیلم مربوط به آن #صدقه را دیدم. همان روز خانم من زنگ زد و گفت: همسایه خیلی مشکل مالی دارد وچیزی برای خوردن ندارند.
🔆اجازه میدهی از پولهایی که کنار گذاشتی مبلغی به آنها بدهم؟
♦️من هم گفتم آخر این پولها رو گذاشتم برای خرید موتور. اما عیب ندارد هرچه می خواهی بردار.
🌸جوان ادامه داد: #صدقه مرگ تو را عقب انداخت.
اما آن روحانی که لگد خورد ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این لگد را میخورد ولی به نفرین ایشان پای توام شکست.
✔️ و به اهمیت #صدقه و خیرخواهی مردم اشاره کرد و آیه ۲۹ سوره فاطر را خواند:
✨کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را برپا می دارند از آنچه به آنها روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق میکند تجارت (پرسودی)را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست.
🌿البته این نکته را باید ذکر کنم به من گفته شد که: صدقات صلهرحم نماز جماعت و زیارت اهل بیت و حضور در جلسات دینی و هر کاری که خالصانه برای رضای خدا انجام دهید جزو مدت عمر حساب نشده و باعث طولانی شدن عمر می شود.
🌟 بسیاری از ما انسان ها از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم به سادگی عبور میکنیم.
اگر انسان بداند حتی قدمی کوچک در حل مشکلات بندگان خدا بر می دارد اثر آن را در آن سوی هستی به طور کامل خواهد دید در بررسی اعمال خود تجدیدنظر میکند.
💥آنجا مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود
مثلاً شخصی از من آدرس میخواست او را کامل راهنمایی کردم و او هم مرا دعا کرد و رفت.
✨نتیجه دعای او را به خوبی در نامه عمل می دیدم ما در طی روز حوادثی را از سر می گذرانیم که میگوییم:
خوب شد این طور نشد ،نمیدانیم بخاطر دعای خیر افرادی که مشکل از آنها برطرف کردیم.
♦️این را هم بگویم که صلوات واقعاً ذکر دعای معجزه گر است آنقدر خیرات و برکات در این دعا است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم.
🔅 یادم می آید که در دوران دبیرستان بیشتر شب ها در مسجد و بسیج بودم یک نوجوان دبیرستانی در بسیج ثبت نام کرده بود چهره زیبا داشت و بسیار پسر ساده ای بود.
☘ یک شب پس از اتمام فعالیت بسیج ساعتم را نگاه کردم یک ساعت بعد از آن صبح بود من به دارالقرآن بسیج رفتم و مشغول نماز شب شدم.
💠ناگهان این جوان وارد اتاق شد و کنارم نشست.وقتی نمازم تمام شد بگفت شما الان چه نمازی می خوندی؟
گفتم نماز شب قبل از نماز مستحب است این نماز را بخوانیم خیلی ثواب دارد.
💠 گفت به من هم یاد میدهی؟ به او یاد داده و در کنارم مشغول نماز شد.
☘ میدانستم از چیزی ترسیده...گفتم اگر مشکلی برات پیش آمده بگو من مثل برادرتم. گفت:
روبروی مسجد یک جوان هرزه منتظر من بود و میخواست من را به خانه اش ببرد تا نیمه شب منتظر مانده بود و فرار کردم و پیش شما آمدم.
🌿 روز بعد یک برخورد جدی با آن جوان هرزه کردم و حسابی او را تهدید کردم و دیگه به سمت بچه های مسجد نیامد.
✅مدتی بعد از دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند خیلی درگیر مسائل گزینش شدند اما کل زمان پیگیری استخدام من یک هفته هم بیشتر طول نکشید.
⚜همه فکر کردند که من پارتی داشتم اما در آن وادی به من گفتند:
زحمتی که برای رضای خدا برای نوجوان کشیدی باعث شد که در کار استخدام کمتر از اذیت شوی و کار شما زودتر هماهنگ شود.
♻️ این پاداش دنیایی، پاداش اخروی هم در نامه عمل شما محفوظ است...
ادامه دارد..
🌻
🌷🌻
🌻🌷🌻
🌷🌻🌷🌻
🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻
#چهش_تولید
@garman_shahrood
✨🌸✨
نیایش صبحگاهی 🌸🍃
🌸الهی
✨ای نام تو شیرین
✨ای ذات تو دیرین
✨خوشم که معبودم تویی
✨خرسندم که مقصودم تویی
🌸الهی
✨کینه را از سینه ام بزدای
✨زبانم را ازدروغ و تهمت نگه دار
✨اگر نعمتم بخشیدی شاكرم كن
✨اگر آزمودي پیروزم کن...
🌸آمیـن🤲
🌸
🌸✨
✨🌸✨
🌸✨🌸✨🌸
@garman_shahrood
🌸 کتاب #سه_دقیقه در قیامت
(#قسمت_سیزدهم)
🍀حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادید.
✨شنیدم که مامور بررسی اعمال گفت:
کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خود کشیده باشید آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا میکند که انسان حسرت کارهای نکرده را می خورد
✔️خیلی مطلب در مورد ارتباط با نامحرم شنیده بودم. اینکه وقتی یک مرد و زن نامحرم در یک مکان خلوت قرار می گیرند نفر سوم آنها شیطان است.
♻️یا وقتی جوان به سوی خدا حرکت می کند شیطان و ابزار جنس مخالف به سوی او حرکت میکند.
💠یا در جای دیگری بیان شده که در اوقات بیکاری شیطان به سراغ فکر انسان می رود.
✅این موضوع فقط به مردان اختصاص ندارد زنانی که با نامحرم در تماس هستند نیز به همین دردسرها دچار میشوند.
🍃و اینجا بود که کلام حضرت زهرا را درک کردم که می فرمودند:
بهترین حالت برای زنان این است که (بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبینند و نامحرمان نیز آنان را نبیند.
🔘در کتاب اعمال من یک موضوع بود که خدا را شکر به خیر گذشت.
🔶 سالهای اولی که موبایل آمده بود برای دوستان خود با گوشی پیامک میفرستادم.
بیشتر پیامهای من شوخی و لطیفه بود.
♦️ آن زمان تلگرام و شبکههای اجتماعی نبود لذا از پیامک بیشتر استفاده میشد.
🔮 رفقای ما هم در جواب ما جوک میفرستادن. در این میان یک نفر با شماره ناشناس برایم لطیفه های عاشقانه میفرستاد.
📘من هم در جواب برایش جوک می فرستادم.نمیدانستم چه کسی هست. دو بار زنگ زدم اما گوشی را جواب نداد.
🔺از شماره ثابت به او زنگ زدم.به محض اینکه گوشی را برداشت متوجه شدم یک خانم جوان است، بلافاصله گوشی را قطع کردم.
🔰 از آن به بعد دیگر هیچ پیامی برایش نفرستادم و پیامک هایش را جواب ندادم.
⚪️جوان پشت میز همین طوری که برخی اعمال روزانه ما را نشان میداد به من گفت:
نگاه حرام در ارتباط با نامحرم خیلی در رشد معنوی انسانها مشکلساز است.
🌸 امام صادق علیه السلام در حدیثی نورانی می فرماید:
نگاه حرام تیری مسموم از تیرهای شیطان است.
🌟هر کس آن را تنها به خاطر خدا ترک کند خداوند آرامش و ایمانی به او میدهد که طعم گوارای آن را در خود می یابد.
🍁به من گفت:اگر تلفن را قطع نمی کردی گناه سنگینی در نامه اعمالت ثبت می شد و تاوان بزرگی در دنیا میدادی.
💠جوان پشت میز وقتی عشق و علاقه مرا به شهادت دید گفت:
اگر علاقه مند باشید و برای شما شهادت نوشته باشند هر نگاه حرام که شما داشته باشید ۶ ماه شهادت شما را به عقب میاندازد...
🍀یادمه اردوی خواهران برگزار شده بود به من گفتند شما باید پیگیر برنامه های تدارکاتی این اردو باشی.
♦️مربیان خواهر کار اردو را پیگیری میکنند، اما برنامه تغذیه و توزیع غذا با شماست.از سربازها هم استفاده نکنید.
💥 سه وعده در روز با ماشین حامل غذا به محل اردوی میرفتم و غذا را می کشیدم و روی میز می چیدم و با هیچکس حرفی نمیزدم.
🔅روز اول یکی از دخترانی که در اردو بود دیرتر از بقیه آمد و وقتی احساس کرد که اطرافش خلوت است خیلی گرم شروع به سلام و احوالپرسی کرد.
🔴سرم پایین بود فقط جواب سلام را دادم.
روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد، هیچ عکس العملی نشان ندادم.
🔥خلاصه هر بار که به این اردوگاه می آمدم با برخورد شیطانی این دختر جوان روبرو بودم اما خدا توفیق داد که واکنشی نشان ندادم.
🍃 شنیده بودم که قرآن در بیان توصیفی اینگونه زنان می فرماید: مکر و حیله زنان بسیار بزرگ است.
🌾در بررسی اعمال وقتی به این اردو رسیدیم،جوان پشت میز به من گفت: اگر در مکر و حیله آن زن گرفتار می شدی به مرور کار و زندگیت را از دست میدادی.
🔰برخی گناهان اثر نامطلوب این گونه در زندگی روزمره دارد.
🍃یکی از دوستان همکاران فرزند شهید بود خیلی با هم رفیق بودیم شوخی میکردیم.
یک بار دوست دیگر ما به شوخی به من گفت باید بروید و مادر فلانی ازدواج کنید تا با هم فامیل میشوید.
💥اگر ازدواج کنی فلانی هم می شود پسرت!
از آن روز به بعد سرشوخی ما باز شد و دیگر این رفیقم را پسرم صدا میکردم.
🌿 هر زمان منزل دوستم می رفتیم و مادر این بنده خدا را می دیدیم ناخودآگاه می خندیدیم.
🌱در آن وادی پدر همین رفیق من در مقابل قرار گرفت. همان شهیدی که ما با همسرش شوخی میکردیم!
🔆 ایشان با ناراحتی گفت: به چه حقی در مورد یک زن نامحرم و یک انسان اینطور شوخی کنید؟!
ادامه دارد..
🌻
🌷🌻
🌻🌷🌻
🌷🌻🌷🌻
🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻
#چهش_تولید
@garman_shahrood
ساده ترین روش جهت #تعیین سمت #قبله در ۲۵ تیر ۱۳۹۹
قبله یابی وتعیین سمت قبله از مباحث بنیادین علم ونجوم اسلامی است ودانستن جهت #قبله در بسیاری از عبادات امر ضروری است .
یکی از #شیوه های دقیق جهت یابی #قبله ، استفاده از سایه شاخص به هنگام زوال ظهر مکّه مکرمه در دو روز خاص از سال است این دو روز عبارتند از ۷ خرداد و ۲۵ #تیر ، بر این اساس می توانید با استفاده از یک شاخص وتعیین سایه شاخص در این دو روز ، سمت دقیق قبله هر مکانی را در نیمکره شمالی به سادگی بیابید .
مکّه مکرمه ، که قبله مسلمانان در آن واقع است ، در طول جغرافیایی ۳۹ درجه و ۴۹ دقیقه ( شرقی ) وعرض جغرافیایی ۲۱ درجه و ۲۶ دقیقه ( شمالی ) قرار دارد ، در روزهای ۷ خرداد و ۲۵ #تیر امسال ، میل خورشید ( فاصله مرکز خورشید تا استوای سماوی ) با عرض جغرافیایی مکّه مکرمه برابر می شود وبه عبارت دیگر ، هنگام ظهر شرعی ( اذان ظهر ) ، خورشید درست در سمت الرأس مکّه قرار می گیرد ؛ در نتیجه شاخص در مکّه سایه نخواهد داشت ولذا در هر مکانی که قرار داشته باشید ، خلاف سایه شما، سمت صحیح قبله را نشان می دهد . برای آن که این عمل به دقت انجام پذیرد ، می توانید از یک وسیله عمود بر زمین ( نخ یا میله ) استفاده کنید وخلاف جهت سایه آن را در این دو روز از سال در هنگام اذان ظهر مکه ( ۷ #خرداد ساعت۱۳ و ۴۸ دقیقه و ۲۵ #تیرساعت ۱۳ و ۵۷ دقیقه به وقت رسمی ایران) مشخص کنید .
به این ترتیب ، جهت صحیح قبله در محل خود را به دست آورده اید .
مرکز مطالعات و پژوهش های فلکی ـ نجومی
#چهش_تولید
@garman_shahrood
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚خاک کف زائر تو سرمهی چشم حوریان
ای شه بیقرینه و ملجا جمله بی کسان
کبوتر بام تو ام مولانا ابالحسن
تشنهی یک جام توام مولانا ابالحسن💚
امروز ۲۳ ذی القعده؛ روز زیارتی امام رضا(علیه السلام )💚
🌺السلام علیک یا شمسالشموس🌺
🌷
🌺🌷
🌷🌼🌷
🌸🌷🌸🌷
🌷🌺🌷🌼🌷🌺🌷
#چهش_تولید
@garman_shahrood
❤️دلها را ببریم حرم امام رضا علیه السلام
🕌 زیارت #مجازی امام رضا علیه السلام تصاویر متحرک ۳۶۰ درجه
👇👇
360p.ir/8
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#چهش_تولید
@garman_shahrood
با سلام به مناسبت گرامیداشت #هفته_عفاف_وحجاب پایگاه های مقاومت بسیج #شهیدچمران و #حدیث گرمن برگزار میکنند
#پیاده_روی خانوادگی همراه با صرف صبحانه و اعطای #جوایز به خانواده های برگزیده در قرعه کشی
✳️ زمان: #جمعه
⏰ #ساعت ۷ صبح
👈 از جلوی #مسجدجامع گرمن به طرف حرم #شهدای گمنام قلعه نو خرقان
✳️ با رعایت دستورالعمل های بهداشتی و فاصله اجتماعی
🌾
🌸🌾
🌾🌸🌾
🌸🌾🌸🌾
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
#چهش_تولید
@garman_shahrood
🌸کتاب #سه_دقیقه در قیامت
( #قسمت_چهاردهم)
📘از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم.
🔆 یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد.
✅سوال کردم: عموجان تین باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟
🔰گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت
اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند.
اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند...
⛔️ چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من دادهاند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم.
🌴بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت:
این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود...
🌲 باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود.
به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود.
☘همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد!
🍁 بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه میکرد...
شگفتزده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟
🎋 گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد...
✨پرسیدم:
حالا چه میشود؟ چه کار باید بکنید؟!
گفت: مدتی طول میکشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند.
💥 من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم.
✨آنجا می توانستیم به هر کجا که میخواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد میرسیدیم.
💫 پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم.
بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم.
🌕 مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است...
🌏 یعنی نمی دانیم زیباییهای آنجا را چگونه توصیف کنیم؟!
کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگلها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند.
❄️حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونهای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد.
🌴 وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود.
از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند.
بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد.
🌳درختان آنجا همه و میوهای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان...
بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود.
بوی عطر همه جا را گرفته بود .
🌾صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش میرسید.
اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد.
🍀 به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم .
✅با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزهای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد.
🔆 دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم.
♻️ نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی میشود. اما نمیدانید آن خرما چقدر خوشمزه بود.
💠 از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانهها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود.
💠اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب.
✅ اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه.
آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمیدانم چطور توصیف کنم.
♻️با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم
🔆با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم.میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمتهای بزرگ بهشت برزخی است...
ادامه دارد...
🌾
🌸🌾
🌾🌸🌾
🌸🌾🌸🌾
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
#چهش_تولید
@garman_shahrood
سازمان فضای مجازی سراج، مرکز سمنان
با همکاری کانون فرهنگی رسانه ای انسان فردا
برگزار میکند:
📱💻نخستین دورهمی آنلاین همشتابی استان سمنان💻📱
مهمان ویژه
سید رحیم هاشمی
با موضوع
اهمیت بازی های دیجیتال در دنیای امروز
📅یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۹
⏰ساعت ۱۶
📍لینک شرکت در دورهمی، نیم ساعت قبل از شروع برنامه برای شما ارسال میگردد
🖥ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر در آدرس زیر
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
shetab.info
سازمان فضای مجازی سراج
مرکز سمنان
🆔 Tel & Insta: @ensanefardaa
#چهش_تولید
@garman_shahrood
روز #پنج شنبه یادکنیم #شهدا ؛ درگذشتگان واموات بویژه مرحوم #حاج_علی_اکبرابراهیمی و مرحومه #حاجیه_خانم_فاطمه_نوروزی با ذکر #صلوات و #فاتحه
🔰 #امام_خامنه_ای :
#توسل عمومی برای دفع #بلای کروناخیلی مهم است.
#زیارت اهل قبور
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اَلسَّلامُ عَلى اَهْلِ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، مِنْ اَهْلِ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، یا اَهْلَ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، مِنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، یا لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَاحْشُرْنا فى زُمْرَةِ مَنْ قالَ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِىٌّ وَلِىُّ اللهِ.»
🔷 #بانی خیرین گرامی #فرزندان_مرحوم
💥#طرح نان با #عطرصلوات به نیت
🏴مرحوم #حاج_علی_اکبرابراهیمی
🏴مرحومه #حاجیه_خانم_فاطمه_نوروزی
✅ #پنجشنبه۹۹/۴/۲۶
🔷#این_طرح به مناسبت ها، شب وروز جمعه انجام می شود.
☎ #تلفن_رزرو ۰۹۱۲۴۷۳۶۴۵۹
🔷 #مرکزنیکوکاری_امام_رضا علیه السلام گرمن
@garman_shahrood
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
🔰🔰🔰🌷
🔰🔰🌷
🔰🌷
🔰
❤️🌴بسم الله الرحمن الرحیم🌴❤️
🌹 برنامه های معنوی و اعمال مخصوص شب و روز دحو الارض/ روز بیست و پنجم ذی القعده هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است.
♦️«دَحو» به معنای گسترش است و بعضی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند.
♦️منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فرا گرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند.
♦️در شب این روز نیز بر اساس روایتی از امام رضا (علیه السلام) حضرت ابراهیم و حضرت عیسی (علیهما السلام) به دنیا آمده اند.
همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود (عج) معرفی شده است.
1⃣ روزه:
♦️روز دحوالارض از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایتی آمده است که روزه اش مثل روزه هفتاد سال است؛ و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود؛ و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد برای کسی که در این روز روزه دار باشد استغفار می کنند. و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و از برای این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل وارد است
2⃣ نماز:
♦️نمازی که در کتب شیعه قمیین روایت شده است، آن دو رکعت است، در وقت چاشت(اول بالا آمدن آفتاب) در هر رکعت بعد از «حمد»، پنج مرتبه سوره «الشمس» بخواند و بعد از سلام نماز بخواند «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، پس دعا کند و بخواند «یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ» .
3⃣دعا:
♦️خواندن این دعا است که شیخ در «مصباح» فرموده، خواندن آن مستحب است:«اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَی کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَی یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ ....
بقیه در مفاتیج الجنان
4⃣ شب زنده داری:
♦️احیا و شب زنده داری این شب، برابر با عبادت صد سال است.
5⃣ غسل:
♦️انجام غسل مستحبی به نیت روز دحوالارض.
6⃣ زیارت امام رضا (ع):
♦️زیارت حضرت رضا (علیه السلام ) یکی از بهترین و با فضیلتترین عمل مستحبی این روز است.
"آیه های انتظار"
─┅═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🔰
🔰🌷
🔰🔰🌷
🔰🔰🔰🌷
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@garman_shahrood
❣🌱🌺❣🌱🌺❣🌱🌺
🌺🌱❣🌺🌱❣
❣🌱🌺
🌺
🍃🌸اولین ســـــلام صبــحگاهی تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان
✨ حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
🌷 السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
🌹 یا اباصالحَ المهدی
🌷 یا خلیفةَالرَّحمن
🌹 و یا شریکَ القران
🌷 ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
🌹سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان
🌷 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌷
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌸🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃🌸
❣به قصد زيارت ارباب
🥀السلام عليك يا اباعبدالله
🥀و علي الارواح التي حلت بفنائك
🥀عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل 🥀و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
🥀السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
🥀عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
🥀عَلي اولاد الحُسَين وَ
🥀 علَي اصحابِ الحُسَين.
✨أللهم الرزقنا زیارت الحسین( ع)
🌺
❣🌱🌺
🌺🌱❣🌺🌱❣
❣🌱🌺❣🌱🌺❣🌱🌺
@garman_shahrood
🌹سالگرد #شهادت
🔷نام : #سیدمحمودرضامیری
🔷فرزند : سید حسین
🔷متولد : ۱۳۳۸/۰۶/۱۵ در شاهرود
تحصیلات : زیر دیپلم
🔷 تاهل : مجرد
🔷یگان: سپاه شاهرود-تیپ ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام
مدت حضور : سه مرحله اعزام داشته
🔷مسئولیت : ار پی جی زن
🔷نوع عضویت : بسیج
🔷نوع شغل : کارمند ذغال سنگ البرز شرقی
🌹تاریخ #شهادت : ۱۳۶۱/۰۴/۲۶
🌹محل #شهادت : شرق بصره
🔷عملیات : رمضان
🌹محل دفن : شاهرود گلزار مطهر #شهدا
#پایگاه_مقاومت_بسیج_شهیدچمران_گرمن
🌷
🌺🌷
🌷🌼🌷
🌸🌷🌸🌷
🌷🌺🌷🌼🌷🌺🌷
#چهش_تولید
@garman_shahrood
🌸کتاب #سه_دقیقه در قیامت
( #قسمت_۱۵)
🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم.
یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته.
♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم.
🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم.
💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟
گفتم:نخیر دستم را ول کن!
💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد.
یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد.
🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم .
چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند.
🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد.
چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم.
♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند:
شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین #ثواب_جانبازی_در_رکاب_مولا_علی در نامه عمل شما ثبت شده است.
🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود:
🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العادهای داشت که بچهها را جذب میکرد.
♦️خالصانه فعالیت میکرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت.
▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد
🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود.
🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود!
☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم.
هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود...
🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم.
🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت.
تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود!
⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد.
💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود.
🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم.
💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم.
💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمیشد.
✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی!
🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد.
🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید.
🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم:
❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد!
♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید.
من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی.
🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه.
🔆لبته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند..
اما باز بد نبود.
✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم.
هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی...
ادامه دارد..
🌾
🌸🌾
🌾🌸🌾
🌸🌾🌸🌾
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
#چهش_تولید
@garman_shahrood
🌷▪️🌷▪️🌷▪️
▪️🌷▪️🌷
🌷▪️
▪️
#مادر بعداز ۳۸ سال چشم #انتطاری به فرزند #شهیدش پیوست
🌹این #انتظار چقدر زیبا در کلام رهبر معظم انقلاب #امام_خامنه_ای بیان شده است:
«چقدر سخت است یک خانوادهای #مفقودالاثر داشته باشد، خانوادهای که نمیدانند #جوانشان زنده است یا نه، هر #لحظهای برای آنها مثل #شب_عملیات است، دائم در حال نگرانیاند آیا #زنده است، آیا #شهید شده آیا #زنده خواهند ماند آیا او را خواهند #دید؟».
🏴مرحومه مغفوره شادروان #کربلایی_خدیجه_مهدوی دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند #شهیدش_تقی_نیکوحرف پیوست.
@garman_shahrood
▪️
🌷▪️
▪️🌷▪️🌷
🌷▪️🌷▪️🌷▪️
اطلاع رسانی گرمن
🌷▪️🌷▪️🌷▪️ ▪️🌷▪️🌷 🌷▪️ ▪️ #مادر بعداز ۳۸ سال چشم #انتطاری به فرزند #شهیدش پیوست 🌹این #انتظار چقدر ز
سلام علیکم
▪️"انالله و اناالیه راجعون"▪️
🏴 #باعرض_تسلیت
مرحومه مغفوره شادروان #کربلایی_خدیجه_مهدوی
دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند #شهیدش پیوست .
🏴 #فرزند :مرحوم مهدی
🏴 #همسر : مرحوم مسیب نیکو حرف
🌹#مادر :
#شهیدمفقودالاثرتقی_نیکوحرف ، حمید و محمد نیکوحرف
🏴 #مادرخانم : برادران حاج محمد مهدوی ، حاج عبدالله عزیزی ، کربلایی مهدی مطواعی و زین العابدین ابراهیمی
🔻 مراسم #تشییع و تدفین :
🔹 روز #جمعه ۹۹/۴/۲۷
⏰ #ساعت ۱۰ صبح
♦️ #فردوس_رضا شهرستان #دامغان
🏴مراسم ختم ، با توجه به شرایط اجتماعی و بهداشتی، بنا به #احترام به شما عزیزان و تصمیم فرزندان آن مرحومه برگزار نمی شود به صورت #مجازی در #کانال_اطلاع_رسانی_گرمن برگزار خواهد شد.
✳️ ضمنا #هزینه های مراسمات صرف امور #خیر خواهد شد.
✳️ #صدقه شب اول #قبر فراموش نشود
🔷 اقامه #نمازلیله_الدفن موجب شادی روح آن مرحومه و تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود.
🔹 شادی روحش قرائت نمایید "#فاتحه " باذکر "#صلوات"
@garman_shahrood
┄┅┅✿💠❀🐬❀💠✿┅┅┄
✨خداوندا
مرا کمک کن و یاریام ده تا لحظه لحظههای روزم را با عشق و دلدادگی به تو پرکنم و وجودم را پر از عشق و محبت قرار ده تا تسلیم خواست و اراده تو گردم
✨خداوندا
مرا کمک و یاری کن تا در راهی که تو برایم مقدر ساختهای قدم گذارم و همواره در فیض و برکت تو روزم را با عشق و آرامش سرکنم
✨خداوندا
تو را عاشقانه دوست دارم کمکم کن تا در این عشق ، دلدادگی و دوستی با تو پا برجا و ثابت قدم بمانم
✨خداوندا
قلبمان را از عشق و محبت خودت متبرک گردان و همواره ما را از محدوده زمان و مکان برهان تا در پیوند مهر خداییت قرار گیریم و روزهایمان را در آغوش پراز خیر و برکتت سپری کنیم.
الهی آمین🤲
💠
💠♻️
♻️💠♻️
💠♻️💠♻️
♻️💠♻️💠♻️💠
┄┅┅✿💠❀🐬❀💠✿┅┅┄
@garman_shahrood
🌸کتاب #سه_دقیقه در قیامت
( #قسمت_۱۵)
🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم.
یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته.
♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم.
🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم.
💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟
گفتم:نخیر دستم را ول کن!
💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد.
یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد.
🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم .
چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند.
🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد.
چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم.
♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند:
شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین #ثواب_جانبازی_در_رکاب_مولا_علی در نامه عمل شما ثبت شده است.
🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود:
🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العادهای داشت که بچهها را جذب میکرد.
♦️خالصانه فعالیت میکرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت.
▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد
🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود.
🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود!
☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم.
هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود...
🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم.
🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت.
تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود!
⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد.
💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود.
🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم.
💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم.
💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمیشد.
✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی!
🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد.
🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید.
🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم:
❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد!
♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید.
من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی.
🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه.
🔆لبته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند..
اما باز بد نبود.
✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم.
هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی...
ادامه دارد..
🌾
🌸🌾
🌾🌸🌾
🌸🌾🌸🌾
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
#چهش_تولید
@garman_shahrood