🔹 #علامه_طباطبایی :
هرگاه مشڪلات و بلاها به شما هجوم آورد و در حصار آن قرار گرفتید
سیل صلوات بر محمد و آل محمد
به راه اندازید تا سیل صلوات بلاها را با خود ببرد۰
"👀💙"
-
#علامهحسنزادهآملی(ره) :
انسان بین دو بی نهایت قرار گرفته است
بی نهایت صعود ،بی نهایت سقوط
انتخاب با شماست (:
|🌱
- #حضرت_آیتالله_بھجت - :
هر چقدر علاقه به خواندن قرآن دارید ؛
همان اندازه علاقه به دیدارِ امام زمانتان دارید :))
_دیگه خودت علاقتو بسنج !!_
🌱
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاهو_یکم داشتم گزارش را مي نوشتم. گفتم: حتماً يك رونوشت براے شو
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_پنجاهو_دوم
با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حســابي حالش را مي گرفتم.
اما ابراهيم با آرامش هميشــگي، در حالي ڪه لبخند مي زد ســلام ڪرد و گفت: ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم،
براے همين مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فڪرڪنم تو سازمان بود.
بازرسي سازمان، درسته؟!
ابراهيم خنديد و گفت: بله. بنده خدا خيلي دست پاچه شد.
مرتب اصرار مي ڪرد بفرمائيد داخل.
ابراهيم گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما ڪار داريم ومرخص مي شويم.
ابراهيم شــروع به صحبت ڪرد. حدود يک ساعت مشغول بود،
اما گذشت زمان را اصلا حس نمي ڪرديم. ابراهيــم از همه چيز برايش گفت.
از هر موردے برايش مثال زد.
مي گفت: ببين دوست عزيز، همسر شما براے خود شماست، نه براے نمايش دادن جلوے ديگران!
مي داني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بي حجاب شما به گناه میافتند!
يا اينڪه، وقتي شما مسئول ڪارمندها در اداره هستي نبايد حرف هاے زشت يا شوخي هاے نامربوط، آن هم با ڪارمند زن داشته باشيد!
شما قبلا توے رشته خودت قهرمان بودے ، اما قهرمان واقعي ڪسي است ڪه
جلوے ڪار غلط رو بگيره.
بعد هم از انقلاب گفت. از خون شــهدا، از امام،
از دشمنان مملڪت.آن آقا هم اين حرف ها را تأييد ميڪرد.
ابراهيم در پايان صحبت ها گفت: ببين عزيز من، اين حڪم انفصال از خدمت شماست.
آقاے رئيس يڪدفعه جــا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما نگاه ڪرد.
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
•••
لا تَقْنَطوْا من رَحْمَةِ اللّهِ إنّ اللّهَ يَغفِرُ الذُنوبَ جَميعَا
- از رحمت خدا نامید نشوید،
یقیناً خدا همه گناهان را میآمرزد🙃🌸
#ارجعیالیربڪ..🌿✨
–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاهو_دوم با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حســابي حالش را
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_پنجاهو_سوم
ابراهيم لبخندے زد و نامه را پاره ڪرد! بعد گفت: دوست عزيز به حرف هاے من فڪر ڪن!
بعد خداحافظي ڪرديم. سوار موتور شديم و راه افتاديم.
از سر خيابان ڴه رد شديم نگاهي به عقب انداختم. آن آقا هنوز داخل خانه نرفته و به ما نگاه مي ڪرد.
گفتم: آقا ابرام، خيلي قشنگ حرف زدے ، روے من هم تأثير داشت.
خنديد و گفت: اے بابا ما چيڪاره ايم. فقط خدا، همه اين ها را خدا به زبانم انداخت.
انشاءالله ڪه تأثير داشته باشد.
بعد ادامه داد: مطمئن باش چيزے مثل برخورد خوب روے آدم ها تأثير ندارد.
مگر نخوانده اے ، خدا در قرآن به پيامبرش ميفرمايد: اگر اخلاقت تند(وخشن) بود، همه از اطرافت میرفتند.
پس لااقل بايد اين رفتار پيامبر را ياد بگيريم. يڪي دو ماه بعد ، از همان فدراســيون گزارش
جديد رسيد؛ جناب رئيس بسيار تغيير ڪرد! اخلاق و رفتارش در اداره خيلي عوض شده.
حتي خانم اين آقا با حجاب به محل کار مراجعه مي ڪند!
ابراهيم را ديدم و گزارش را به دستش دادم. منتظر عڪس العمل او بودم.
بعد از خواندن گزارش گفت: خدا را شڪر، بعد هم بحث را عوض ڪرد.
اما من هيچ شــڪي نداشتم ڪه اخلاص ابراهيم تأثير خودش را گذاشته بود.
ڪلام خالصانه او آقاے رئيس فدراسيون را متحول ڪرد.
✍ادامه دارد...
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
✨🌱✨🌱✨🌱✨
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
━━━ ━━━ ━━━ ━━━
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#سکوت_و_جدل ۲ محال است؛ زحمتهاے انسان در جهت خودسازے و رسیدن به آسمان، نتیجه دهد؛ اگر... زبانش، ترب
سکوت و جدل_3.mp3
4.53M
#سکوت_و_جدل ۳
ڪلمات و سخنان یڪ انسان، معرف درونِ او، و ساختارِ باطنش هستند.
براے بزرگتر شدن روحمان، و قدرتمندتر شدن باطنمان؛
اول باید یاد بگیریم چجورے حرف بزنیم.
#استاد_شجاعی 🎤
✨ ✨
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#سکوت_و_جدل ۳ ڪلمات و سخنان یڪ انسان، معرف درونِ او، و ساختارِ باطنش هستند. براے بزرگتر شدن روحمان
رسولُ اللّه ِصلى الله عليه و آله :
سَلامَةُ الإنسانِ في حِفظِ اللِّسانِ .
سلامت انسان، در نگهدارے زبان است.
بحار الأنوار : 71/286/42. ]
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_پنجاهو_سوم ابراهيم لبخندے زد و نامه را پاره ڪرد! بعد گفت: دوست ع
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_پنجاهو_چهارم
رسيدگي به مردم
راوی: جمعي از دوستان شهيد
«بندگان خانواده من هستند پس محبوب ترين افراد نزد من ڪساني هستند ڪه نسبت به آن ها مهربانتر و در رفع حوائج آن ها بيشتر ڪوشش ڪنند.»
عجيب بود! جمعيت زيادے در ابتداے خيابان شهيد سعيدے جمع شده بودند.
با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟ گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است،
هر روز اينجاست. سطل آب ڪثيف را از جوے بر مي دارد و به آدم هاے خوش تيپ و قيافه ميپاشد!
مردم ڪمڪم متفرق مي شدند.
مردے با ڪت و شلوار آراسته توسط پسرك خيس شــده بود.
مرد گفت: نمي دانم با اين آدم عقب مانده چه ڪنم.
آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! ابراهيم به پسرڪ گفت: چرا مردم رو خيس میڪني؟ پســرك خنديد و گفت: خوشــم مياد.
ابراهيم ڪمي فڪر ڪرد و گفت:
ڪسي به تو مي گه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اون ها پنج ريال به من مي دن و مي گن به ڪي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. ســه جوان هرزه و بیڪار مي خنديدند. ابراهيم مي خواســت به سمت آن ها برود،
اما ايستاد .
ڪمي فڪر ڪرد و بعد گفت:
پسر، خونه شما ڪجاست؟
پسر راه خانه شان را نشان داد.
✍ادامه دارد...
✨🌱✨🌱✨🌱✨
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
━━━ ━━━ ━━━ ━━━