eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.8هزار دنبال‌کننده
688 عکس
813 ویدیو
46 فایل
https://eitaa.com/joinchat/2173240167C847a1cc6ec گروه پاسخ به سؤالات شرعی خانمها‌ ⚘💙 ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
خودسازے و تࢪڪ گناھ
اهل بریزوبپاش بود، چند برابر هم شد. از چیزهایی ڪه خوشحالم می‌ڪرد دریغ نمی‌ڪرد. از خرید عطر و پاستیل و لواشڪ گرفته تا موتورسوارے. با موتور من را می‌برد هیئت. حتی در تهران با موتور عمویش از مینی سیتی رفتیم بهشت زهرا. هرڪس می‌شنید ڪلی بدوبیراه بارمان می‌ڪرد ڪه “مگه دیوونه شدین؟ می‌خواین دستی دستی بچه تون رو به ڪشتن بدین؟” حتی نقشه ڪشیدیم بی سروصدا برویم قم، پدرش بو برد و مخالفت ڪرد. پشت موتور می‌خواند و سینه می‌زد. حال و هواے شیرینی بود، دوست داشتم. کتاب قصه دلبری | ص 53 زندگی شهید مدافع حرم🕊🌹 از زبان همسرش هر روز با قسمتی از ڪتاب قصه دلبرے همراه ما باشید زنده نگهداشتن یاد شهدا ڪمتر از شهادت نیست ‎‌‌‌‌‌🔴
نـمـازتـان قبـول! توسّـلـتـان قبـول! گـریـه‌هـا و تـوجّـهـاتـتان و دعاهایتان مورد لطف و اجابت الهی؛ ان‌شـاءاللّه. خوشـا بـه حـال شما جوانها! دلهاے روشن، آئینه‌هاے پاڪیزه و آماده‌ے جذب و جـلـب عنایات الـهـی، توصـیـف واقـعی شما جوانها است. رهبری🤍  اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً «خدایا آخر و عاقبت ڪارهاے ما را ختم به خیر ڪن»
وقتی ‌دلتان ‌گرفت ‌و گرفتار شدید ذڪر "یارئوف" را زیاد ‌بگویید و با این ‌ذڪر به‌ امام‌رضا(ع) متوسل‌ شوید گویا خدا وقتی ‌بخواهد براے این ‌ذڪرِ شما اثرے بگذارد ‌ڪارتان‌ را به ‌امام ‌رضا‌ می‌سپرد! أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی.
💠🔹 : 《وَ أنّ حُبَّنا لَيُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْبَنى آدَم كَما يُساقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ》➯ همانا محبت و دوستى با ما اهل بيت رسول الله علیهم السلام سبب ريزش گناهان از نامه اعمال می‌شود همان طورے ڪه وزش باد برگ درختان را می‌ریزد ↲بحارالانوار. جلد۴۴، صفحه۲۴ ➯
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_یکم جايزه راوی: قاسم شبان يكــي از عمليات هاي نفوذي ما در من
✨🌱✨🌱✨🌱✨ يكدفعــه متوجه شــدم، روي دوش او يكي از بچه هاي بســيجي خودمان است! او مجروح شده و جامانده بود! خيلــي تعجب كــردم. اســلحه را روي كولم انداختم. بــا كمك بچه ها، مجروح را از روي دوش او برداشتيم. رضا از او پرسيد: تو كي هستي، اينجا چه مي كني!؟ ســرباز عراقي گفت: بعد از رفتن شــما من مشــغول گشــت زني در ميان سنگرها و مواضع شما بودم. يكدفعه با اين جوان برخورد كردم. اين رزمنده شــما از درد به خود مي پيچيد و مولا اميرالمومنين ع و امام زمان(عج) را صدا مي زد. من با خودم گفتم: به خاطر مولا علي ع تا هوا تاريك اســت و بعثي ها نيامده اند اين جوان را به نزديك سنگر ايراني ها برسانم و برگردم! بعد ادامه داد: شــما حساب افسران بعثي را از حساب ما سربازان شيعه كه مجبوريم به جبهه بيائيم جدا كنيد. حســابي جاخــوردم. ابراهيم به ســرباز عراقي گفت: حــالا اگر بخواهي مي تواني اينجا بماني و برنگردي. تو برادر شيعه ما هستي. ســرباز عراقي عكســي را از جيب پيراهنش بيــرون آورد وگفت: اين ها خانواده من هســتند. من اگر به نيروهاي شــما ملحق شــوم صــدام آن ها را مي كشد. بعد با تعجب به چهره ابراهيم خيره شد! بعد از چند لحظه سكوت با لهجه عربي پرسيد: َانت ابراهيم هادي!! همه ما ســاكت شديم! باتعجب به يكديگر نگاه كرديم. اين جمله احتياج به ترجمه نداشــت. ابراهيم با چشمان گرد شــده و با لبخندي از سر تعجب پرسيد: اسم من رو از كجا مي دوني!؟ من به شــوخي گفتم: داش ابرام، نگفته بودي تو عراقي ها هم رفيق داري! ✍ادامه دارد... ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
از شیخ‌ انصارے پرسیدند چگونه می‌شود‌ یڪ ساعت فڪر ڪردن برتر از هفتاد سال عبادت باشد ؟! فرمودند : «فڪرے مانند‌ فڪر جناب‌ حر در‌ روز عاشورا💔»
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_دوم يكدفعــه متوجه شــدم، روي دوش او يكي از بچه هاي بســيجي خ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ ســرباز عراقــي گفت: يك مــاه قبل، تصوير شــما و چند نفــر ديگر از فرماندهان اين جبهه را براي همه يگان هاي نظامي ارســال كردند و گفتند: هركس ســر اين فرماندهان ايراني را بيــاورد جايزه بزرگي از طرف صدام خواهد گرفت! در همان ايام خبر رســيد که از فرماندهي سپاه غرب، مسئولي براي گروه اندرزگو انتخاب شده و با حكم مسئوليت راهي گيلان غرب شده. ما هم منتظر شديم ولي خبري از فرمانده نشد. تا اينكه خبر رســيد، جمال تاجيك كه مدتي اســت به عنوان بسيجي در گروه فعاليت دارد همان فرمانده مورد نظر است! با ابراهيم وچند نفر ديگربه سراغ جمال رفتيم. از او پرسيديم: چرا خودت را معرفي نكردي؟! چرا نگفتي كه مسئول گروه هستي؟ جمال نگاهي به ما كرد وگفت: مســئوليت براي اين اســت كه كار انجام شود. خدا را شكر، اينجا كار به بهترين صورت انجام مي شود. من هم از اينكه بين شــما هســتم خيلي لذت مي بــرم. از خدا هم به خاطر اينكه مرا با شما آشنا كرد ممنونم. شما هم به كسي حرفي نزنيد تا نگاه بچه ها به من تغيير نكند. جمال بعد از مدتــي در عمليات مطلع الفجر در حالي كه فرمانده يكي از گردان هاي خط شكن بود به شهادت رسيد ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
: روزے مشڪلی براے مرحوم معزّے پیش آمد وخدمت آقاے ڪشمیرے رسیدیم، پرسید: ♨براے رفع مشڪلم چه ڪنم فرمود⁉️ ⭅ روزے دو مرتبه بخوان ✖یڪ‌مرتبه بعد از نماز صبح ✖یڪ‌مرتبه اول شب بعد از نماز و فرمود بمدت ده روز بخوان نتیجه می‌گیرے ان شالله ، پس از یڪ هفته به اتفاق حاج آقاےمعزّے خدمت آقاے ڪشمیرے رسیدیم آقاے معزے گفت: 🔔. الحمدلله هنوز ده روز نشده حاجتم روا شد. 📗..مرحوم آیت الله ڪشمیرے فرمود: این دعا آثار و برڪات زیادے دارد و ادامه آن علاوه بر تقرب حضرت حق ، برڪات دنیوے از جمله برآورده شدن حاجات دارد و مرحوم قاضی سفارش بسیار به خواندن آن می‌کرد. ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#دعای‌یستشیر #آیت‌الله‌مبشرکاشانی: روزے مشڪلی براے مرحوم معزّے پیش آمد وخدمت آقاے ڪشمیرے رسیدیم، پر
دعاے یستشیر👇 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُللهِ الَّذِي لاإِلَهَ اِلّاهُوَالْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ الْمُدَبِّرُ بِلاوَزِيرٍوَلا خَلْقٍ مِنْ عِبَادِهِ يَسْتَشِيرُالْأَوَّلُ غَيْرُمَوْصُوفٍ وَالْبَاقِي بَعْدَفَنَاءِ الْخَلْقِ الْعَظِيمُ الرُّبُوبِيَّةِ نُورُالسَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَفَاطِرُهُمَا وَمُبْتَدِعُهُمَا بِغَيْرِعَمَدٍخَلَقَهُمَا وَفَتَقَهُمَا فَتْقا فَقَامَتِ السَّمَاوَاتُ طَائِعَاتٍ بِأَمْرِهِ وَاسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِأَوْتَادِهَا فَوْقَ الْمَاءِ ثُمَّ عَلارَبُّنَا فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى لَهُ مَافِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَاتَحْتَ الثَّرَى، فَأَنَا أَشْهَدُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لارَافِعَ لِمَا وَضَعْتَ وَلاوَاضِعَ لِمَا رَفَعْتَ وَلامُعِزَّ لِمَنْ أَذْلَلْتَ وَلامُذِلَّ لِمَنْ أَعْزَزْتَ وَ لامَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَلا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ وَ أَنْتَ اللهُ لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ كُنْتَ إِذْ لَمْ تَكُنْ سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لا أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ لاشَمْسٌ مُضِيئَةٌ وَ لا لَيْلٌ مُظْلِمٌ وَ لا نَهَارٌ مُضِي‏ءٌ وَ لا بَحْرٌ لُجِّيٌّ وَ لا جَبَلٌ رَاسٍ وَ لا نَجْمٌ سَارٍوَلاقَمَرٌمُنِيرٌ وَ لارِيحٌ تَهُبُّ وَلاسَحَابٌ يَسْكُبُ وَلابَرْقٌ يَلْمَعُ وَ لا رَعْدٌ يُسَبِّحُ وَ لا رُوحٌ تَنَفَّسُ وَلاطَائِرٌ يَطِيرُوَلانَارٌ تَتَوَقَّدُ وَ لا مَاءٌ يَطَّرِدُ كُنْتَ قَبْلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ كَوَّنْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ قَدَرْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَابْتَدَعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ أَغْنَيْتَ وَأَفْقَرْتَ وَ أَمَتَّ وَأَحْيَيْتَ وَأَضْحَكْتَ وَأَبْكَيْتَ، وَعَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَيْتَ فَتَبَارَكْتَ يَااللهُ وَتَعَالَيْتَ أَنْتَ اللهُ الَّذِي لاإِلَهَ اِلّاأَنْتَ الْخَلاقُ الْمُعِينُ [الْعَلِيمُ‏] أَمْرُكَ غَالِبٌ وَعِلْمُكَ نَافِذٌ وَ كَيْدُكَ غَرِيبٌ وَوَعْدُكَ صَادِقٌ وَقَوْلُكَ حَقٌّ وَحُكْمُكَ عَدْلٌ وَكَلامُكَ هُدًى وَ وَحْيُكَ نُورٌ وَرَحْمَتُكَ وَاسِعَةٌ وَعَفْوُكَ عَظِيمٌ وَفَضْلُكَ كَثِيرٌوَعَطَاؤُكَ جَزِيلٌ وَحَبْلُكَ مَتِينٌ وَإِمْكَانُكَ عَتِيدٌ وَجَارُكَ عَزِيزٌ وَبَأْسُكَ شَدِيدٌ وَمَكْرُكَ مَكِيدٌ أَنْتَ يَارَبِّ مَوْضِعُ كُلِّ شَكْوَى[وَ]حَاضِرُ كُلِّ مَلَإٍوَشَاهِدُ كُلِّ نَجْوَى مُنْتَهَى كُلِّ حَاجَةٍ مُفَرِّجُ كُلِّ حُزْنٍ[حَزِينٍ‏]غِنَى كُلِّ مِسْكِينٍ حِصْنُ كُلِّ هَارِبٍ أَمَانُ كُلِّ خَائِفٍ حِرْزُ الضُّعَفَاءِ كَنْزُالْفُقَرَاءِ مُفَرِّجُ الْغَمَّاءِ مُعِينُ الصَّالِحِينَ ذَلِكَ اللهُ رَبُّنَالا إِلَهَ اِلّا هُوَ تَكْفِي مِنْ عِبَادِكَ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْكَ وَأَنْتَ جَارُمَنْ لاذَبِكَ وَتَضَرَّعَ إِلَيْكَ عِصْمَةُ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ نَاصِرُمَنِ انْتَصَرَبِكَ تَغْفِرُالذُّنُوبَ لِمَنِ اسْتَغْفَرَكَ جَبَّارُالْجَبَابِرَةِ عَظِيمُ الْعُظَمَاءِ، كَبِيرُالْكُبَرَاءِ سَيِّدُ السَّادَاتِ مَوْلَى الْمَوَالِي صَرِيخُ الْمُسْتَصْرِخِينَ مُنَفِّسٌ عَنِ الْمَكْرُوبِينَ مُجِيبُ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ أَسْمَعُ السَّامِعِينَ أَبْصَرُالنَّاظِرِينَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ خَيْرُالْغَافِرِينَ قَاضِي حَوَائِجِ الْمُؤْمِنِينَ مُغِيثُ الصَّالِحِينَ أَنْتَ اللهُ لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ أَنْتَ الْخَالِقُ وَأَنَاالْمَخْلُوقُ وَأَنْتَ الْمَالِكُ وَأَنَا الْمَمْلُوكُ وَأَنْتَ الرَّبُّ وَ أَنَاالْعَبْدُ وَأَنْتَ الرَّازِقُ وَأَنَاالْمَرْزُوقُ، وَ أَنْتَ الْمُعْطِي وَأَنَا السَّائِلُ وَأَنْتَ الْجَوَادُ وَأَنَاالْبَخِيلُ وَأَنْتَ الْقَوِيُّ وَأَنَا الضَّعِيفُ وَأَنْتَ الْعَزِيزُوَأَنَا الذَّلِيلُ وَأَنْتَ الْغَنِيُّ وَأَنَا الْفَقِيرُ وَأَنْتَ السَّيِّدُ وَأَنَا الْعَبْدُوَأَنْتَ الْغَافِرُ وَأَنَا الْمُسِي‏ءُ وَأَنْتَ الْعَالِمُ وَأَنَا الْجَاهِلُ وَأَنْتَ الْحَلِيمُ وَأَنَا الْعَجُولُ وَأَنْتَ الرَّحْمَنُ وَأَنَا الْمَرْحُومُ وَأَنْتَ الْمُعَافِي وَأَنَا الْمُبْتَلَى وَأَنْتَ الْمُجِيبُ وَأَنَا الْمُضْطَرُّوَأَنَا أَشْهَدُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لاإِلَهَ اِلّاأَنْتَ الْمُعْطِي عِبَادَكَ بِلاسُؤَالٍ، وَأَشْهَدُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ الْوَاحِدُالْأَحَدُالْمُتَفَرِّدُالصَّمَدُ الْفَرْدُوَإِلَيْكَ الْمَصِيرُوَصَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍوَأَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ اسْتُرْ عَلَيَّ عُيُوبِي وَافْتَحْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَرِزْقا وَاسِعايَاأَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَالْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَحَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلّابِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ التماس‌دعا
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_سوم ســرباز عراقــي گفت: يك مــاه قبل، تصوير شــما و چند نفــ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ ابوجعفر راوی: حسين الله كرم، فرج الله مراديان روزهاي پاياني سال ۱۳۵۹ خبر رسيد بچه هاي رزمنده، عملياتي ديگري را بر روي ارتفاعات بازي دراز انجام داده اند. قرار شد هم زمان بچه هاي اندرزگو، عمليات نفوذي در عمق مواضع دشمن انجام دهند. براي اين كار به جز ابراهيم، وهاب قنبري و رضا گوديني و من انتخاب شديم. شاهرخ نورايي و حشمت كوه پيكر نيز از ميان كردهاي محلي با ما همراه شدند. وسايل لازم كه مواد غذايي و سلاح و چندين مين ضد خودرو بود برداشتيم. با تاريك شدن هوا به سمت ارتفاعات حركت كرديم. با عبور از ارتفاعات، به منطقه دشت گيلان رسيديم. با روشن شدن هوا در محل مناسبي استقرار پيدا كرديم و خودمان را مخفي كرديم. در مدت روز، ضمن اســتراحت، به شناســايي مواضع دشــمن و جاده هاي داخل دشت پرداختيم. از منطقه نفوذ دشمن نيز نقشه اي ترسيم كرديم. دشت روبروي ما دو جاده داشــت كه يكي جاده آســفالته(جاده دشــت گيلان) و ديگري جاده خاكي بود كه صرفاً جهت فعاليت نظامي از آن استفاده مي شد. فاصله بين ايــن دو جاده حدوداً پنج كيلومتر بود. يــك گروهان عراقي با استقرار بر روي تپه ها و اطراف جاده ها امنيت آن را برعهده داشتند. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
♡⚘﷽♡⚘ رََبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا "مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِه" پروردگارا آنچه "طاقت تحمل" ان را نداريم بر ما مقرر مدار .... بقره ايه ۲۸۶
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_چهارم ابوجعفر راوی: حسين الله كرم، فرج الله مراديان روزهاي
سلام بر ابراهیم ☀️ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ با تاريك شدن هوا و پس از خواندن نماز حركت كرديم. من و رضا گوديني به سمت جاده آسفالته و بقيه بچه ها به سمت جاده خاكي رفتند. در اطراف جاده پناه گرفتيم. وقتي جاده خلوت شــد به ســرعت روي جاده رفتيم. دو عدد مين ضد خودرو را در داخل چاله هاي موجود كار گذاشتيم. روي آن را با كمي خاك پوشانديم و سريع به سمت جاده خاكي حركت كرديم. از نقــل و انتقالات نيروهای دشــمن معلوم بود كــه عراقي ها هنوز بر روي بازي دراز درگير هســتند. بيشــتر نيروهــا و خودروهاي عراقي به آن ســمت مي رفتند. هنوز به جاده خاكي نرسيده بوديم كه صداي انفجار مهيبي از پشت سرمان شنيديم. ناگهان هر دوي ما نشستيم و به سمت عقب برگشتيم! يك تانك عراقي روي مين رفته بود و در حال سوختن بود. بعد از لحظاتي گلوله هاي داخل تانك نيز يكي پس از ديگري منفجر شــد. تمام دشــت از ســوختن تانك روشن شــده بود. ترس و دلهره عجيبي در دل عراقي ها افتاده بود. به طوري كه اكثر نگهبان هاي عراقي بدون هدف شليك مي كردند. وقتي به ابراهيم و بچه ها رسيديم، آن ها هم كار خودشان را انجام داده بودند. با هم به سمت ارتفاعات حركت كرديم. ابراهيم گفت: تا صبح وقت زيادي داريم. اســلحه و امكانات هم داريم، بياييد با كمين زدن، وحشت بيشتري در دل دشمن ايجاد كنيم. هنوز صحبت هاي ابراهيم تمام نشده بود که ناگهان صداي انفجاري از داخل جاده خاكي شــنيده شد. يك خودرو عراقي روي مين رفت و منهدم شد. همه ما از اينكه عمليات موفق بود خوشحال شديم. صداي تيراندازي عراقي ها بسيار زياد شد. آن ها فهميده بودند كه نيروهاي ما در مواضع آن ها نفوذ كرده اند براي همين شروع به شليك خمپاره و منور كردند. ما هم با عجله به سمت كوه رفتيم. روبروي ما يك تپه بود. يكدفعه يك جيپ عراقي از پشــت آن به سمت ما ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
سلام بر ابراهیم ☀️ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_پنجم با تاريك شدن هوا و پس از خواندن نماز
✨🌱✨🌱✨🌱✨ آمد. آنقدر نزديك بود كه فرصتي براي تصميم گيري باقي نگذاشت! بچه ها ســريع سنگر گرفتند و به سمت جيپ شليك كردند. بعد از لحظاتي به سمت خودرو عراقي حركت كرديم. يك افسر عالي رتبه عراقي و راننده او كشته شده بودند. فقط بيسيم چي آن ها مجروح روي زمين افتاده بود. گلوله به پاي بيسيم چي عراقي خورده بود و مرتب آه و ناله مي كرد. يكي از بچه ها اســلحه اش را مسلح كرد و به سمت بي سيم چي رفت. جوان عراقي مرتب مي گفت: الامان الامان. ابراهيم ناخودآگاه داد زد: مي خواي چيكار كني؟! گفت: هيچي، مي خوام راحتش كنم. ابراهيم جواب داد: رفيق، تا وقتي تيراندازي مي كرديم او دشمن ما بود، اما حالا كه اومديم بالاي سرش، اون اسير ماست! بعد هم به سمت بيسيم چي عراقي آمد و او را از روي زمين برداشت. روي كولش گذاشت و حركت كرد. همه با تعجب به رفتار ابراهيم نگاه مي كرديم. يكــي گفت: آقا ابرام، معلومه چي كار مي كنــي!؟ از اينجا تا مواضع خودي ســيزده كيلومتر بايد توي كوه راه بريم. ابراهيم هم برگشت و گفت: اين بدن قوي رو خدا براي همين روزها گذاشته! بعد به سمت كوه راه افتاد. ما هم سريع وسايل داخل جيپ و دستگاه بيسيم عراقي ها را برداشتيم و حركت كرديم. در پايين كوه كمي استراحت كرديم و زخم پاي مجروح عراقي را بستيم بعد دوباره به راهمان ادامه داديم. پس از هفت ســاعت كوه پيمايي به خط مقدم نبرد رسيديم. در راه ابراهيم با اســير عراقي حرف مي زد. او هم مرتب از ابراهيم تشكر مي كرد. موقع اذان صبح در يك محل امن نماز جماعت صبح را خوانديم. اســير عراقي هم با ما نمازش را به جماعت خواند! آن جا بود كه فهميدم او هم شيعه است. بعد از نماز،كمي غذا خورديم. هر ✍ادامه دارد... ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
خودسازے و تࢪڪ گناھ
اهل بریزوبپاش بود، چند برابر هم شد. از چیزهایی ڪه خوشحالم می‌ڪرد دریغ نمی‌ڪرد. از خرید عطر و پاستیل
🌸💖 💖 حسابی کلافه شده بودم. نمی‌فهمیدم که جذب چه چیز این آدم شدن از طرف خانم‌ها چند تا خواستگار داشت، مستقیم بهش گفته بودن.😐 اون هم وسط دانشگاه😐 وقتی شنیدم گفتم چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه باهام ازدواج کن.😑 اونم با چه کسی! اصلاً باورم نمی‌شد. عجیب‌تر این‌که بعضی از آن‌ها حتی مذهبی هم نبودند..☹️ به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمی‌شد..! براش حرف و حدیث درست کرده بودند! مسئول بسیج خواهران ، تأکید کرد وقتی زنگ زد کسی حق نداره جواب تلفن رو بده😬 برام اتفاق افتاده بود که زنگ بزنه و جواب بدم باورم نمی‌شد این صدا صدای اون باشه بر خلاف ظاهر خشک و خشنش با آرامش حرف می‌زد تن صداش موج خاصی داشت😁😅 از تیپش خوشم نمیومد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته‌ بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می‌پوشید و پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ، که مینداخت روی شلوار. توی فصل سرما با اورکت سپاهیش تابلو بود😑 یه کیف برزنتی کوله مانند یه وری مینداخت روی شونش ، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ میشد😐😂 راه که می‌رفت کفشش رو روی زمین می‌کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 هر روز با قسمتی از ڪتاب قصه دلبرے همراه ما باشید زنده نگهداشتن یاد شهدا ڪمتر از شهادت نیست ‎‌‌‌‌‌🔴