خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_شصتوهشتم فکر نمیکرد ما اینگونه برخورد کنیم. از ماشین پیاده
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_شصتونهم
ماجرای مار
راوی:مهدی عموزاده
ساعت ۱۰ شب بود در کوچه فوتبال بازی میکردیم. اسم آقا ابراهیم را از بچههای محل شنیده بودم اما با او برخوردی نداشتم.
مشغول بازی بودیم
دیدم اثر کوچه، شخصی با عصای زیر بغل آمد. از محاسن بلند و پای
مجروحش فهمیدم که خودش است!
کنار کوچه ایستاد و بازی ما را تماشا کرد.
یکی از بچهها گفت آقا ابرام بازی میکنید؟ گفت من که با این پا
نمیتونم اما اگر بخواهید در دروازه میایستم. بازی من خیلی خوب بود
اما هر کاری میکردم نمیتوانستم به او گل بزنم! مثل حرفهایها بازی میکرد.
نیم ساعت بعد وقتی توپ زیر پایش بود گفت بچهها فکر نمیکنید .
دیروقته و مردم میخوان بخوابن!
توپ و دروازهها را جمع کردیم بعد هم
نشستیم دور آقا ابراهیم. بچهها گفتن اگر میشه از خاطرات جبهه تعریف کنید.
آن شب خاطره عجیبی شنیدم که هیچ وقت فراموش نمیکنم!
آقا ابراهیم میگفت: در منطقه غرب با جواد افراسیابی رفته بودیم شناسایی نیمه شب بود
و ما نزدیک سنگرهای عراقی مخفی شده بودیم...
✍ادامه دارد ...🔷
#شهید⚘
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»