eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.8هزار دنبال‌کننده
688 عکس
813 ویدیو
46 فایل
https://eitaa.com/joinchat/2173240167C847a1cc6ec گروه پاسخ به سؤالات شرعی خانمها‌ ⚘💙 ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ : 🍃 هرگز به دوستی با کسی که او را خوب نشناخته‌ای، رغبت مکن. 📖 ۱۰۱۶۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1693801984.m4a
4.63M
این صوت رزق شماست 📣 از آن ساده نگذرید! این‌صوت حاوۍ یك تقلب کوچک می‌باشد کھ شما را سال‌هایِ سال جلو می‌اندازد🌿 @gasedaak
خودسازے و تࢪڪ گناھ
📗 متن ڪتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 👇🏻 جالبه حتما بخونید هر روز قسمتی از ڪتاب در این ڪانال گذاشته میشه
📗 👇🏻 هرچه ما انجام دادیم اونها نوشته بودند. هر روز یڪ قسمت در این ڪانال حتما حتما بخونید و براے دوستاتون هم بفرستید ڪه ان شاالله تلنگر و تذڪرے باشه برامون            _اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج_😭👌🏻 @gasedaak
خودسازے و تࢪڪ گناھ
📝 #متن_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 #تجربه_نزدیک_به_مرگ_جانباز_مدافع_حرم 📝 #قسمت_دوم👇 . (حتما بخونید
📝 🔖 📝 👇 ✅ یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل به من گفت ڪه وقت رفتن من نرسیده است! ♻️فهمیدم ڪه تا در دنیا فرصت هست باید براے رضاے خدا ڪار ڪنم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. 🔆اما همیشه دعا میڪردم ڪه مرگ ما با شهادت باشد. 💠در آن زمان بسیار تلاش ڪردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم. ♻️اعتقاد داشتم ڪه لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است.   سالها گذشت. 🔆باید این را اضافه ڪنم ڪه من یڪ شخصیت شوخ ولی پرڪار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرڪار گذاشتن هستم. 🔷مدتی بعد ازدواج ڪردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم. 💥یڪ روز اعلام شد ڪه براے یڪ ماموریت جنگی آماده شوید. ♦️حس خیلی خوبی داشتم و آرزوے شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما ڪجا و شهادت ڪجا... 🔰آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما ڪمرنگ شده... 🛡در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت ڪرد. حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دڪتر رفتم ولی فایده نداشت. 💥تا اینڪه یڪ روز صبح احساس ڪردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است! درست بود! چشم من از مڪان خودش خارج شده بود و درد بسیار شدیدے داشتم. 🍃همان روز به بیمارستان مراجعه ڪردم و التماس ڪردم ڪه مرا عمل ڪنید دیگر قابل تحمل نیست. ✔️تیم پزشکی اعلام ڪرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده ڪه فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده. 🔷و به علت چسبیدگی این غده به مغز ڪار جداسازے آن بسیار سخت است... پزشڪان خطر عمل را بالاے ۶۰ درصد می‌دانستند اما با اصرار من قرار شد ڪه عمل انجام بگیرد. 🔺با همه دوستان و آشنایان و با همسرم ڪه باردار بود و سختی هاے بسیار ڪشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم. 🔘حس خاصی داشتم احساس می ڪردم ڪه دیگر از اتاق عمل برنمیگردم. تیم پزشڪی ڪارش را شروع ڪرد و من در همان اول ڪار بیهوش شدم. ⛔️عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد.. پزشڪان نهایت تلاش خود را می ڪردند و در آخرین مراحل عمل بود ڪه یڪباره همه چیز عوض شد.... 🔅احساس ڪردم ڪه ڪار را به خوبی انجام دادند. چون دیگر مشڪلی نداشتم، آرام و سبک شدم.چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد. 💫احساس راحتی ڪردم و گفتم خدایا شڪر عمل خوبی بود. ❄️با اینڪه ڪلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روے تخت جراحی بلند شدم و نشستم. 🌕براے یڪ لحظه زمانی ڪه نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم. از لحظه هاے  ڪودڪی تا لحظه‌اے ڪه وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات براے لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت... ✨چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یڪ لحظه تمام زندگی و اعمالم را می‌دیدم. 💥در همین حال و هوا بودم ڪه جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.بسیار زیبا بود. ☘او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. با خودم گفتم چقدر زیباست چقدر آشناست.او را ڪجا دیدم؟! 🍁سمت چپم را نگاه ڪردم.عمو و پسر عمه ام، آقاجان و پدربزرگم ایستاده بودند.. 🌾عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام از شهداے دوران دفاع مقدس بود. 🌿از اینڪه بعد از سال ها آن ها را می دیدم بسیار خوشحال شدم. 🌱نا گهان یادم آمد جوان سمت راست را... حدود ۲۰ الی ۲۵ سال پیش... شب قبل از از سفر مشهد...عالم خواب...حضرت عزراییل! 🌺با لبخندے به من گفت:برویم. با تعجب گفتم ڪجا؟ دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دڪتر ماسڪ روے صورتش را درآورد و گفت: مریض از دست رفت دیگر فایده ندارد. 🔰خیلی عجیب بود ڪه دکتر جراح پشت به من قرار داشت اما من می توانستم صورتش را ببینم! 🔰می فهمیدم ڪه در فڪرش چه می‌گذرد و افڪار افرادے ڪه داخل اتاق بودند را هم می‌فهمیدم. ⚠️از پشت در بسته لحظه اے نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. 💥برادرم با یڪ تسبیح در دست نشسته بود و ذڪر می گفت.حتی ذهن او را می توانستم بخوانم او میگفت: خدا ڪند ڪه برادرم برگردد.. دو فرزند ڪوچڪ دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد با بچه هایش چه ڪنیم... یعنی بیشتر ناراحت خودش بود ڪه با بچه‌هاے من چه ڪند!! ⚡️ ڪمی آن طرف در یڪ نفر در مورد من  با خدا حرف میزد. جانبازے بود ڪه روے تخت خوابیده بود برایم دعا می ڪرد قبل از اینڪه وارد اتاق عمل بشوم با او خداحافظی ڪرده و گفته بودم ڪه شاید برنگردم. 🌺این جانباز خالصانه می گفت:خدایا من را ببر اما اورا شفا بده. زن و بچه دارد اما من نه.. 🍃ناگهان حضرت عزراییل بهم گفت:دیگر برویم.. ادامه دارد.. 🌤️🤲
خودسازے و تࢪڪ گناھ
📝 #متن_ڪتاب_سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 #تجربه_نزدیڪ_به_مرگ_جانباز_مدافع_حرم 📝 #قسمت_سوم 👇 ✅ یاد خواب دی
📝 🔖 📝 👇 🔍فهمیدم ڪه منظور ایشان مرگ من و انتقال من به آن جهان است.😢 🔮مڪثی ڪردم و پسرعمه اشاره ڪردم و  گفتم: من آرزوے شهادت دارم سالها به دنبال شهادت بودم حالا با این وضع بروم؟!😭 ✅اما اصرارهاے من بی فایده بود باید میرفتم.😭 دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند برویم.😭 🍀 بی اختیار همراه با آنها حرڪت ڪردم لحظه‌اے بعد خود را همراه این دو نفر در یڪ بیابان دیدم.😢 💥 زمان اصلا مانند اینجا نبود و در یڪ لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را می‌دیدم.😭 🔰آن زمان کاملا متوجه بودم ڪه مرگ به سراغم آمده اما احساس خیلی خوبی داشتم از آن درد شدید راحت شده بودم شرایط خیلی عالی بود.😢 ♦️در روایات شنیده بودم ڪه دو ملڪ از سوے خدا همیشه با ما هستند حالا داشتم این دو را می دیدم. چقدر زیبا و دوست داشتنی بودند،دوست داشتم همیشه با آنها باشم😢 🔅 در وسط یڪ بیابان خشڪ و بی آب و علف حرڪت می ڪردیم. ڪمی جلوتر چیزے را دیدم. روبروے ما یڪ میز قرار داشت ڪه یڪ نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیڪ شدیم.😱 🔥به اطراف نگاه ڪردم سمت چپ من در دوردست ها چیزے شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود،شعله هاے آتش بود.😰 حرارتش را از دور احساس میکردم. 🔺️به سمت راست خیره شدم در دوردستها یڪ باغ بزرگ و زیبا چیزے شبیه جنگل هاے شمال ایران پیدا بود نسیم خنڪی از آن سو احساس می‌ڪردم.😊 ✨ به شخص پشت‌ میز سلام ڪردم با ادب جواب داد. منتظر بودم می خواستم ببینم چه ڪار دارد👌. ♻️ آن دو جوان ڪه در ڪنار من بودند عکس العملی نشان ندادند. اما همان جوان پشت میز، یڪ ڪتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد و به آن ڪتاب اشاره ڪرد و گفت: ڪتاب خودت هست بخوان امروز براے حسابرسی،هم اینڪه خودت آن را ببینی ڪافی است.👌 🔰 چقدر این جمله آشنا بود.در یڪی از جلسات قرآن استاد ما این آیه را اشاره ڪرده بود: *."اقرا ڪتابڪ ڪفی بنفسڪ الیوم علیڪ حسیبا"* ♦️نگاهی به اطراف ڪردم و ڪتاب را باز ڪردم: ☘بالاے سمت چپ صفحه اول با خط درشت نوشته شده بود: ۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز 🔆از آقایی ڪه پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت سن بلوغ شما است.😢 شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدید. ⚠️در ذهنم بود ڪه این تاریخ یک سال از ۱۵ سال قمری ڪمتر است، اما آن جوان ڪه متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه هاے بلوغ فقط این نیست ڪه شما در ذهن دارے. من هم قبول ڪردم.😔👌 🌸 قبل از آن و در صفحه سمت راست اعمال خوب زیادے نوشته شده بود: از سفر زیارتی مشهد تا نمازهاے اول وقت و هیئت و احترام به والدین و... ♦️پرسیدم: اینها چیست؟ گفت اینها اعمال خوبی است ڪه قبل از بلوغ انجام داده اے. همه این ڪارهاے خوب برایت حفظ شده است.😊👌 🔰 قبل از اینڪه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم،جوان پشت میز نگاهی ڪلی به ڪتاب من ڪرد و گفت نمازهایت خوب و مورد قبول است،براے همین وارد بقیه اعمال می شویم.☺️ ❤️ یاد حدیثی افتادم ڪه پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب ڪرد نماز هاے پنجگانه است و اولین چیزے ڪه از ڪارهاے آنان به سوے خدا بالا می رود نماز هاے پنجگانه است و نخستین چیزے ڪه درباره آن از امتم حسابرسی می شود نماز هاے پنجگانه میباشد.☺️ ☘من قبل از بلوغ نمازم را شروع ڪرده بودم و با تشویق هاے پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم.ڪمتر روزے پیش می‌آمد ڪه نماز صبحم قضا شود. ❎اگر یڪ روز خداے نڪرده نماز صبحم قضا می‌شد تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شڪر همیشه اهمیت می دادم.👌☺️ 🌿 وقتی آن ملڪ؛ یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه رفت، یاد حدیثی افتادم ڪه معصومین علیه السلام فرمودند: *🌼 اولین چیزے ڪه مورد محاسبه قرار می گیرد نماز است‌.اگر نماز قبول شود بقیه اعمال قبول می شود و اگر نماز رد شود...* 🌾خوشحال شدم به صفحه اول ڪتاب نگاه ڪردم، از همان روز بلوغ تمام ڪارهاے من با جزئیات نوشته شده بود. ڪوچڪترین ڪارها حتی ذره اے ڪار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نڪرده بودند. تازه فهمیدم ڪه *فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره* یعنی چی!👌 💥هرچی ڪه ما اینجا شوخی حساب ڪرده بودیم آنها جدے جدے نوشته بودند.😳 ادامه دارد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بلندترین‌فریادھاست . . . ؛وقامت‌ما‌بھ‌بلندای‌ است، قدرت‌مارا‌باید‌در‌ مان‌جست :) 🌺 شھید‌مرتضـےآوینۍ
خودسازے و تࢪڪ گناھ
بخش پنجم: ❇️ بعد از مدتی علامه دوباره به تبریز برمیگرده و برای بهتر شدن اوضاع معیشتش به مدت 10 سال
: ❇️ در مورد همسرشون میفرماید: وقتی مشغول تحقیق و پژوهش و یا نگارش بودم با من سخن نمی‏گفت و سعی می‏کرد شرایط آرامی را پدید آورد تا رشته افکارم از هم گسسته نشود و برای اینکه خسته نگردم، رأس هر ساعت در اطاق مرا باز می‏کرد و چای می‏گذاشت و سراغ کار خود می‏رفت. به یکی از شاگردان علامه میفرماید: هنوز هم بین من و ایشان تعارفات مرسوم وجود دارد و حضرت علامه تاکنون با تعبیر سبکی نام مرا نبرده و هرگز اسم مرا به تنهایی نمی‏برد. 🔷 آقای سید عبدالباقی ـ فرزند علامه ـ نقل کرده است: 🌷 در خانه، "مهربان و بدون دستور" بود و هر وقت به هر چیزی نیاز داشت خودش می‏رفت و می‏آورد و چه بسا هنگامی که عیال و یا یکی از اولادشان وارد اطاق می‏شد، ایشان در جلوی پای آنها تمام قامت برمی‏خاست.... بارها اظهار می‏داشت: عمده موفقیتهایش را مدیون‏ همسرش بوده است...
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#بخش_ششم: ❇️ #علامه_طباطبایی در مورد همسرشون میفرماید: وقتی مشغول تحقیق و پژوهش و یا نگارش بودم ب
: میگه: 🔸 مادرم مشکلات را از پدرم پنهان می‌ کرد و معتقد بود حتی یک ساعت اشتغال ذهن پدرم به مسائل زندگی، برای مادر گناه محسوب خواهد شد و تمامی مشکلات زندگی را از پدر پنهان می‌ کردند تا ایشان با خیال آسوده به تحصیل و تدریس بپردازند. من در تمام عمرم عصبانیتی از پدرم ندیدم و این مسئله را مرهون آرامشی هستم که بین پدر و مادرم حکم‌فرما بود. ❇️ در صحبت دیگه ای میگه: خانواده‌ مان هرگز ما را به داشتن حجاب مجبور نکردند و "از روی رفتار پدر و مادرم آموختیم که باید پوشش مناسبی داشته باشیم و به نامحرم نگاه نکنیم". ⚫️ متاسفانه خیلی زودتر از خود ایشون فوت میکنند و علامه که در هیچ صورتی درس و تدریس رو قطع نمیکردند انقدر این اتفاق براشون تلخ بود که چند ماه درسشون رو تعطیل کردند و تا مدت ها از فقدان این بانوی بزرگوار با صدای بلند گریه میکردند... 🌹 ایشون در صحبتی میفرماید که تمام کارهایی که من کردم به خاطر زحمت های این بانو بود و نصف ثوابش برای ایشون خواهد بود... 🌷 برای شادی روح این بانوی با عظمت همگی فاتحه ای قرائت کنیم...
🌺 این مطالبی که تقدیم شد بخش کوچکی از فداکاری های ایشون بود. واقعا زندگی علامه و همسرشون میتونه به عنوان یک الگوی موفق برای همیشه تاریخ ثبت بشه و میلیون ها خانواده با استفاده از این الگو بتونن زندگی خودشون رو به بهترین شکل لذت بخش کنند.
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🌺 این مطالبی که تقدیم شد بخش کوچکی از فداکاری های ایشون بود. واقعا زندگی علامه و همسرشون میتونه به ع
! شاید برخی بانوان با شنیدن و خوندن داستان همسر علامه این فکر به ذهنشون بیاد که شما یه شوهر مث علامه پیدا کن بعد ما هم میشیم مثل همسر علامه! ⭕️ این حرف رو دقیقا ابلیس بر ذهن و زبان انسان جاری میکنه. زندگی و خوب بودن انسان مومن واقعا ربطی به بد یا خوب بودن اطرافیانش نداره. اگه این بانو همسر یه آدم بد هم بود حتما به همین میزان رشد میکرد. 🔹 مثل ... که شوهرش بدترین و پلیدترین فرد تاریخ بوده ولی خودش یه زن فوق العاده... تنها شهیدی که خداوند مناجات قبل از شهادتش رو توی قرآن میاره و ازش صحبت میکنه همسر فرعون هست....🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 : 🍃زمانی که حضرت قیام می‌کند سرزمینی باقی نمی‌ماند مگر اینکه ندای شهادتین «لا اله الاالله محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله)» از آن برخواهد خواست.🍃 🍂إذَا قَامَ اَلْقَائِمُ لاَ تَبْقَى أَرْضٌ إِلاَّ نُودِيَ فِيهَا شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ🍂 📗بحارالأنوار ج ۶۵ ص۲۳۱
پیامبر اکرم _صلّی الله علیه و آله_: نِعمَتانِ مَكفُورَتانِ الأَمنُ وَالعافِيَةُ دو نعمت است كه شكر آن‌ها گزارده نمی‌شود: و 📙 خصال، ص ۳۴ @gasedaak
🪴 اگر در زندگیتان شڪاف‌هایی هست، دليل آن اين ‌است ڪه از "بندگى" ‌تان براے خداے متعال ڪم گذاشته ‌ايد. • ˹  @gasedaak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 🌹شهـــید احمد علی نیری: (عارف شهید) هر کس سه روز از گناه دوری کند خدا به او عنایت میکند و هر کس چهل روز از گناه دوری کند، گوش و چشم او باز خواهد شد. @gasedaak
نگران‌ هر چیزی‌ باشی؛ خودت‌ را فدای‌ آن‌ کرده‌ای برای‌ چیزی‌ خودت‌ را قربانی‌ کن‌ که‌ بیارزد! تنها چیزی‌ که‌ ارزش‌ نگران‌ شدن‌ دارد عدم‌ رضایت‌ خدا و وَلی‌ خـداست...:)♥️🌱 @gasedaak
1. مرد باید در حال نماز عورتین خود را بپوشاند، هر چند کسی او را نمی‌بیند و بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند. 2. زن باید در موقع نماز تمام بدن و موی خود را با پوششی که کاملاً بدن را می‌پوشاند بپوشاند، ولی پوشاندن صورت به مقداری که شستن آن در وضو واجب است و دستها تا مچ و پاها تا مفصل ساق لازم نیست. توجه: 1. از آنجا که چانه، جزیی از صورت است، لذا لازم نیست در نماز آن را بپوشاند، ولی پوشاندن قسمت پایین چانه واجب است. 2. پوشاندن پاها تا مفصل ساق در صورتی که نامحرم حاضر باشد واجب است. 3. هرگاه در بین نماز متوجه شود که مقداری از موهایش پیداست و فوراً آن را بپوشاند نمازش صحیح است مگر زمانی که ظاهر شدن مو عمدی باشد. 4.  اگر نمازگزار بعد از نماز بفهمد که در نماز پوشش واجب را نداشته، نمازش درست است. @gasedaak
👆وقتی حجاب از جوامع غربی رفت👆 🔸حالا یک عده مرتب بگویند: تا مشکلات اقتصادی حل نشه کاری به حجاب مردم نداشته باشید. تا مشکلات اقتصادی حل نشه کاری با فرهنگ نداشته باشید... در حوزه فرهنگ، تعلل و سهل‌اندیشی منجر به جابه‌جایی معروف و منکر و از بین رفتن سنت‌های حسنه و جایگزینی منکرات و خبیثات در زندگی آحاد جامعه خواهد شد. 🔹برای مقابله با هر منکری فردا دیر است همین حالا باید اقدام کرد... نشر = صدقه جاریه
⭕️ معیار در پوشش بانوان 🔹چادر برای بانوان، حجاب برتر اسلامی است؛ البته هر پوششی که شرایط ذیل را داشته باشد به عنوان حجاب اسلامی محسوب می شود: 🔹تمامی بدن (به جز صورت و دست ها تا مچ) را بپوشاند. 🔹هرگونه آرایش و زینت را (حتی در صورت و دست ها تا مچ) بپوشاند. 🔹به گونه ای نباشد که توجه نامحرم را جلب کند. 🔹برجستگی های بدن را ـ به شکل تحریک کننده و مفسده انگیز، آشکار نکند. 🔹موجب انگشت نما شدن در میان مردم نشود. 🔹از لباس های مخصوص مردان نباشد. ------------------ 📎 📎 @gasedaak
✳️ زنند! 🌟یکی از شاگردان روشن ضمیر، مرحوم (رحمه الله علیه)نقل می کند: 📌 دو ساله‌ام – که اکنون حدود چهل سال دارد – در منزل کرده بود و مادرش چنان او را زد که نزدیک بود نفس بند بیاید. 📌 پس از یک ساعت کرد، تب شدیدی که به پزشک مراجعه کردیم و در شرایط اقتصادی آن روز شصت تومان نسخه و دارو شد، ولی تب قطع نشد، بلکه شدیدتر شد. 📌مجدداً به مراجعه کردیم و این بار چهل تومان بابت هزینه درمان پرداخت کردیم که در آن روزگار برایم سنگین بود. 📌باری، شب هنگام جناب شیخ رجبعلی خیاط را در سوار کردم تا به جلسه برویم همسرم نیز در ماشین بود، جناب شیخ که سوار شد، اشاره به خانم کردم و گفتم: والده بچه‌هاست، تب کرده، هم بردیم ولی تب او قطع نمی‌شود. ⚠️شیخ نگاهی کرد و خطاب به همسرم فرمود: « بچه را که آن طور نمی‌زنند،استغفار کن، از بچه دلجویی کن و چیزی برایش بخر، خوب می‌شود. » چنین کردیم تب او قطع شد!. @gasedaak