┄┅═✼👇حدیث✼═┅┄
🔻گریه ارباب هنگام اظهار حال همسر وهب خدمت آن سرور
چنانچه در بعضی از روایات وارد شده که:
وهب بن عبدالله کلبی جوانی تنومند و زیبا بود.
صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید و در #عاشورا تازه داماد بود،(یعنی هفده روز بود که ازدواج نموده بود) نام مادرش قمر بود.
ام وهب در روز عاشورا به پسرش عرض کرد:ای پسرکم،تو محبتی را که در دلم نسبت به تو هست ،میدانی.ولی ای پسرکم، پاره ی جگر #مصطفی صلی الله علیه و آله را تک و تنها در بین دشمن میبینی در حالی که به نامردی و جفای این اشقیا در صحرای #کربلا گرفتار شد.حال که اینگونه است من از تو راضی نمی شوم مگر این که جانت را برای پسر آقای اوصیا بر طبق اخلاص بگذاری.
وهب در جواب مادر فرمود:این همان چیزی است که من آرزویش را داشتم و بدان امید بسته بودم،ولی اگر اجازه بدهی که پیش این زن آزاده بروم چون او گرفتار ما شد در حالی که تازه عروس است و طعم زندگی با ما را نچشیده است،تا او را دل داری دهم و خاطرش را آسوده گردانم.
وقتی که وهب از مادر خود اذن طلبید که از زوجه ی خود طلب حلالیت کند و با او وداع نماید و روانه ی میدان شود،مادرش گفت:اجازه داری، اما ای مادر جان، باهوش باش که زنان ناقص العقل می باشند، مبادا تو را فریب دهند و از سعادت جاوید بازمانی.
چون وهب نزد همسر خود آمد،فرمود: ای زن، فرزند رسول خدا سلام الله علیه امروز در این صحرا غریب و تنها مانده است،دلم میخواهد که جان خود را فدای او نمایم.
همسرش گفت:هزار جان من و تو فدای #امام_حسین سلام الله علیه باد، کاش در دین برای زنان نیز جهاد جایز بود تا من هم جان خود را فدای او میکردم، اما میخواهم که شرط نمایی که بدون من داخل #بهشت نشوی.
وهب قبول نمود و هر دو خدمت امام حسین سلام الله علیه رفتند.
همسر وهب عرض کرد: یابن رسول الله،صلی الله علیه و آله یقین دارم که هر که در راه تو شهید شود،همین که از مرکب به زمین بیافتد، حوریان بهشت با او معانقه می نمایند و این نوجوان، که شوهر من است، میخواهد در راه شما جان بسپارد، و حاجت من از او این است که روز #قیامت مرا باز طلبد و بدون من داخل بهشت نشود.
از شما التماس دارم که مرا به خواهران و اهل بیت خود بسپارید که در حرم محترم در سلک کنیزان دختران #فاطمه سلام الله علیها محسوب باشم،زیرا یقین است که در سراپرده ی عصمت و طهارت، دست نامحرم به دامان عفت من نرسد.
آن سرور عالم در آن وقت با اصحاب از سخنان آن زن نیک فرجام گریان شدند.
وهب عرض کرد: یابن رسول الله، گواه باش که بدون او پا به بهشت نمی نهم و او را به شما سپردم که شما او را به حرم محترم بسپارید.
📚مخزن البکاء: 195
📚روضة الشهدا: 289
😭💔💔😭💔💔😭💔💔😭