#معامله_قرن رونمایی شد...
معاملهای از جنس همان معاملههای صدر اسلام...
عمر بن سعد هم فکر میکرد حکومت ری در قبال زدن علمدار است...
اما به گندمش هم نرسید...
همچون امیدواران به ری...
امید اسرائیل هم ناامید خواهد شد...
«عَرَفْتُ آللّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ آلْعُقُودِ، وَنَقْضِ آلْهِمَمِ؛ خداوند را بهوسيله بَرهم خوردن تصميمها، فسخ پيمانها و نقض ارادهها شناختم.»
(نهج البلاغه، حکمت ٢۵٠)
قضیه فلسطین کلید رمز آلود گشوده شدن درهای #فرج به روی امت اسلامی است.
✅ کانال مهدویت مهدیاران
#گروه_فرهنگی_شهید_علیجانی
@gfshahidalijani
✅ خاطره ی جالب حاج قاسم از دستگیری یکی از اشرار سیستان
✍ شهید حاج #قاسم_سلیمانی نقل میکند یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان را که سالها به دنبالش بودیم و هم در مسئله قاچاق مواد مخدر خیلی فعالیت میکرد و هم تعداد زیادی از بچّههای ما را شهید کرده بود را با روشهای پیچیده اطّلاعاتی برای مذاکره دعوت کردیم به منطقه خاصی و پس از ورود آنها به آنجا او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم. خیلی خوشحال بودیم. او کسی بود که حکمش مثلا پنجاه بار اعدام بود.
در جلسهای که خدمت #مقام_معظم_رهبری رسیده بودیم، من این مسئله را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماجرا را به ایشان گفتم و منتظر عکسالعمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. رهبری بلافاصله فرمودند: همین الان زنگ بزن آزادش کنند! من بدون چون و چرا زنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب بسیار پرسیدم «آقا چرا؟ من اصلا متوجه نمیشوم که چرا باید این کار را میکردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟»
رهبری گفتند: «مگر نمیگویی دعوتش کردیم؟» بعد از این جمله من خشکم زد. البته ایشان فرمودند: «حتما دستگیرش کنید.» و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. مرام شیعه این است که کسی را که #دعوت میکنی و مهمان تو است حتی اگر قاتل هم باشد حق نداری او را آزار بدهی.
📚 خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖#گروه_فرهنگی_شهید_علیجانی
@gfshahidalijani
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مابمیریم آقا اشک چشای شمارو نبینیم😭😭😭😭😭
#گروه_فرهنگی_شهید_علیجانی
@gfshahidalijani
#گزارش_تصویری
سه شنبه ای
که عطر یاسی کبود گرفته بود....🥀
آقاجان....آجرک الله🍂
#شهادت_بانوی_دو_عالم_تسلیت_باد
#گروه_فرهنگی_شهید_علیجانی
@gfshahidalijani
#گزارش_تصویری
...صدیقه ای که فدایی امام زمانش شد
تا اسلام را زنده بدارد🍀
آری ؛ همان فاطمه ای که
همه ی سپاه امیرالمومنین بود...
#فاطمیه
#گروه_فرهنگی_شهید_علیجانی
#نذر_سلامتی_ظهور_امام_زمان
@gfshahidalijani
🏴
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند...
من بودم و همین دو سه تا بچههای تو
#یا_فاطمه...😭😭😭
🌹صاحب الامر🇵🇸
💠♥️💠 ♥️💠 💠 #part338 سرم را بلند میکنم. اولین بار است که از گرسنگی میگوید. زیر لب میگویم :+کاش ز
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part339
:_بشین،بشین
صندلی روبه رویش را بیرون میکشم
:_مزاحم که نیستمـ ؟
لبخند میزند
:+اختیار دارین خانم...
روي صندلی مینشینم و کتاب را روي میز میگذارم.
طلا دوباره مشغول میشود.
:_کمک نمیخواي؟
:+نه خانم،ممنون
:_تو یخچال سبزي نداشتیم؟
:+پلاسیده شده بودن خانم...بهتره سبزي رو نشسته،داخل یخچال
گذاشت..
سر تکان میدهم
:_نمیدونستم...
طلا لبخندِ عمیقی میزند
:+خانم شما خیلی جوونین...آقامسیح هم واسه همین به من گفتن
بیام..
به صرافت میافتم
:_واسه چی؟
:+خب خانم،خونه داري سخته...آقا گفتن نمیخوان شما بیشتر از این
دچار ضعف بشید و از درساتون عقب بمونین...
راستش شراره خانم هم...
طلا حرفش را میخورد.
یک تاي ابرویم را بالا میدهم و با لحنی پر از شک و ابهام میپرسم
:شراره خانم چی؟
طلا با چاقو و ساقه هاي کرفس خودش را مشغول میکند
:+هیچی خانم،هیچی...
یاد تماس دیشب زنعمو میافتمـ.
کنجکاوي،قلقلکم میدهد.
از بچگی خیلی اهل کنجکاوي نبوده ام،اما نمیدانم چرا راجع هرچه به
مسیح مربوط میشود،گوش تیز میکنم.
با لحنی شمرده و محکم میگویم
:_طلا خانم،مٻگم زنعمو چی میگفتن ؟
طلا آرام میگوید
:+هیچی به خدا خانم...فقط مٻگفتن آقامسیح خیلی شما رو دوست
دارن...به پشتی صندلی تکیه میدهم و فکر میکنم ناآگاهانه،پوزخند میزنمـ
.
طلا میگوید
:+شراره خانم همیشه راست مٻگن...در این مورد هم حق با
ایشونه...
خودِ من دیدم،دیروز که شما بی خبر رفتین بیرون،آقا وقتی برگشتن
خونه چقدر نگران شدن...
تا وقتی من اینجا بودم،پنج شش بار رفتن تا سر خیابون و برگشتن...
مدام موبایل و تلفن خونه دستشون بود و به شما زنگ میزدن...
من هیچوقت آقا رو اینطور پریشون ندیده بودم...
میخواهم بحث را عوض کنم
:_شما کی رفتی؟
:+من سه ربع از چهار گذشته بود،رفتم..میدونین آخه شوهرم یه
کمی حساسه...
حس میکنم میخواهد درد و دل کند.
میپرسم
:_چند سالته شما،طلاخانم؟
:+من نزدیک پنجاه سال از خدا عمر گرفتم...
لبخند میزنم،درست حدس زده بودم..
#ادامه_دارد
💠
♥️💠