#تو_را_با_ندبه_میخوانم ...
#بخشاول
🌹تو را ميخواهم و ميخوانم؛ تو ميآيي و آمدنت دور نيست. اين مژده را در بيابان يأس از نهان دلم گرفتهام كه تو ميآيي و آمدنت مثل شعر ناگهاني است و چونان سبزه، زمرّد زمين. مثل اشك، هزاران عاطفه داري و چونان تحويل سال، هزار خنده و ديدار. فانوسها را به كوچهها آوردهام و در آبگينه هاشان آتش ريختهام تا در صبح استقبال، كسي دل مرده نباشد. هرچند ميدانم كه تو در راهي و با خود يك اقيانوس آب ميآوري، به اندازه اي كه همه تشنگان تاريخ را سيراب كني. حديث گل و بلبل و شمع و پروانه را كه كهنه ردائي نخ نما بودند رها كردهام و حديث ندبه تو را به زمزمه نشستهام كه هميشه تازه است و هر روزِ مرا جمعه ميكند؛ جمعه اي به ساحت انتظار... 🌸🌸🌸🌸🌸
@nodbe4dangeh
#تو_را_با_ندبه_میخوانم ...
#بخشدوم
🌹تو را ميخواهم و ميخوانم؛ زيرا ميدانم كه اسب آرزويم، تنها در چمن زار ظهور تو چابك خواهد بود، زيرا با تو از تيرگيهاي شبهاي غيبت، از هميشه جور و از فريب سرابهاي روزگار، راحت تر از همه سخن ميگويم؛ مولاي من! كاش لايق بودم تا وجود فراتر از اقيانوست را ببوسم و شميم مست تر از گلت را ببويم. كاش كبوتري سبك بال در كهكشان مهر و عشق تو بودم و چكاوكي آشيانه بسته در آلاچيق كويت. هنوز در انتظارت نشسته ام. ميدانم كه ميآيي و تمامي پرستوهاي مهاجر را در ييلاق كويت ساكن ميكني... 🌸🌸🌸🌸🌸
@nodbe4dangeh
#تو_را_با_ندبه_میخوانم ...
#بخشسوم
🌹مي دانم كه آغاز تمامي سلامها و پايان تمامي خداحافظيها خواهي بود. هنوز در انتظارت نشستهام و هر صبح و شام چشمان منتظرم را به عطر گل نيلوفر ميآرايم. اي عصاره وجود! كاش حائل ضخيم فراق دريده ميگشت و غم هجرانت به سر ميآمد. آنگاه وصال، رنگين ترين قصه آمالم با آهنگ سلام خوانده ميشد. اما دريغ كه عرصه انتظار تقدير من شده است و مرا جز انتظار راهي نيست! انتظاري طاقت فرسا، كه گنجينه سرخين سينهام را صندوقچه اي گرد و غبار گرفته و تازيانه خورده از اظلام زمانه، كرده است. و در حالي اين چنين، آيا داروي مرحم گذاري به غير از ندبه مرا التيام ميبخشد؟ آه! ندبه، ندبه چيست كه اين گونه آرام بخش است؟
🌸🌸🌸🌸🌸
@nodbe4dangeh
#تو_را_با_ندبه_میخوانم ...
#بخشچهارم
ندبه، زبان راز و رمز عاشقان حضرت بقيةالله الاعظم است كه هر صبح جمعه به هزاران اميد گويا ميشود و با كلام قدسي اش بر دل خستگان طريق عشق، هزار لاله اميد كه هر كدام به نوعي بوي وصال ميدهد؛ ميكارد. و چنين است كه در ندبه، سرور و شادي از دل حزن و اندوه به پا ميخيزد. وگرنه چگونه ممكن است كه از «مغيّب لم يخل منا» به «سبيل فتلقي» رهنمون ميگرديم و از «احار فيك» به «ترانا نريك» واصل ميشويم؟ مگر نه اين است كه فلسفه «فليبك الباكون»، «فنقرّ عينا» ميباشد و شرط «ننتفع من عذب ماءك»، «فقد طال الصدي»؟ مگر نه اين است كه مأموريم تا در جرگه «وليصرخ الصارخون» و «يضج الضاجون» درآييم و با چشماني كه
مصداق «قذيت عين» هستند به انتظار صاحب «لواء النصر» بنشينيم اگرچه ندانيم كه در كجاست؟ ؛ «ابرضوي او غيرهاام ذي طوي»؟
🌸🌸🌸🌸
@nodbe4dangeh
#تو_را_با_ندبه_میخوانم ...
#بخشپنجم
🌹 ندبه ناله شيدايي منتظران نور است كه در فراق گمشده تاريخ بلند است. و كدام عاشق است كه با نالههاي شيدايي و راز و رموز طريقت عشق بيگانه باشد؟ هيچ نمي بيني كه سالكان اين طريقت را به طلية ناله محك زنند و به شدت شيدايي رتبه دهند؟ پس هان كه در ندبه، جز راز نجويي و جز به شيدايي زمزمه اش نكني. ندبه قصه تركنازي قلندران عشق است كه در غم فراق قافله سالار اين طريقت با آهنگ غم خوانده ميشود. هيچ قلندر ديده اي كه شادي اش را غير اشكِ ياد آن حضرت غايب از نظر رقم زند؟! پس زنهار! كه از اين قافله عقب نماني. بيا تا طوفان آهي گرديم و بر ابر باران زاي ندبه سوار گرديم و همراه بارانهاي اشك بر چمن زار انتظار فرود آييم، باشد كه در صبح صادق فَرَج، اولين شاهدان طلوع آن شمس الشموس ولايت گرديم.
🌸🌸🌸🌸🌸
@nodbe4dangeh
#تو_را_با_ندبه_میخوانم ...
#بخشششم
🌹 وه كه چه ديدني است آنگاه كه شكست فضاحت بارِ سايه تيره و سرد مه فراق را نظاره گر باشيم و پيروزي غرورآفرين پرتوهاي خورشيدِ آخرين وصال را به تماشا بنشينيم. ندبه پربهاترين هديه عاشقان فَرَج حضرت دوست است كه به كادوي اشك پيچيده گشته تا هر صبح جمعه در طبقي از اخلاص، هديه به قدوم مبارك معشوق گردد. و چنين است كه ندبه بي اشك را نخرند آن سان كه هديه بي كادو را. و به راستي چه چيزي بهتر از هديه، نياز ناز محبوب
را برطرف ميكند و كدام معشوق است كه نياز نازش اشك باشد جز آن معشوق عالم هستي؟
🌸🌸🌸🌸🌸
@nodbe4dangeh
#تو_را_با_ندبه_میخوانم ...
#بخشهفتم
🌹ندبه نوحه فراق عاشق شيدايي است كه تقدير تاريخ او را سرگردان معشوق كرده است و راز ناله عاشق اينجاست كه سرگردان است ورنه عاشق آنجا كه به معشوق رسيده باشد، نه به اشك و ناله، بلكه به مستي و تغزل روي ميآورد و چنين است كه آنچه عاشق را مجنون ميكند فراق است و هجران، نه وصال و دامان. اگرچه در دنيايي كه در آن عاشق مآبان هوشيار و مجانين بي خبر از عشق با راز و رمزهاي تصنعي تكلم ميكنند، ديگر فراق و وصال، حاملان راز و رمز تاريخ نخواهند بود. مگر شنيده شده است كه مركب عشق در وادي عقل چابك باشد؟ و يا شنيده شده است كه مجنوني جز در گلستان عشق به تغزل نشيند؟ هرگز! كه اگر چنين بود ديگر عاشقي را جنون، شرط اول نبود.
🌸🌸🌸🌸🌸
@nodbe4dangeh