eitaa logo
قاب رسانه
2.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
7.4هزار ویدیو
78 فایل
لطفا مطالب مفید خود را جهت استفاده در کانال و همچنین هرگونه نظرات و پیشنهادات خود را به شناسه های کاربری زیر ارسال نمائید. با تشکر مدیریت کانال: @majazi_tanzil ادمین کانال : @admin_gh_resaneh 🔰🔰تبادل و تبلیغ :👇 @admin_gh_resaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان 1075.mp3
6.7M
📢 شماره ۵۳۷ 💠زیر امضایش نوشت سلیمانی ✍حامد عسگری 🎙از بم می‌رفتم کرمان! پرواز داشتم. دیر شده بود. تاکسی گازکش می‌رفت. ساعت یازده شب، پرواز بود. یک ربع به یازده رسیدم فرودگاه. کارت خبرنگاری و آشنای فلانی و زنگ‌کاری با محمدجواد هم جواب نداد. هواپیما روی باند بود و پله را دیدم که جدا می‌شد. نمی‌شد بروم خانه پدرم. زود می‌خوابیدند. دلم نمی‌آمد بیدارشان کنم. زنگ زدم به روح‌الله، گفت: «خارج از کرمانم و یکی دو ساعت دیگر می‌رسم.»