eitaa logo
قبسات
185 دنبال‌کننده
597 عکس
54 ویدیو
8 فایل
قبسات یعنی پاره‌های نور @ghabasat 📚 ارتباط: @ghabasat_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
از چند جهت رمانی تحسین برانگیز است داستانی با پیرنگ و ظلم‌ستیزی که شخصیت اصلی قصه را با سفری آفاقی، به رهیافتی در باطن می‌رساند. اشاره به زمینه‌های شکل‌گیری نطفه‌ی در حوادث و وقایع سال سی‌ودو، نگاه فرادینی به مساله‌ی و انتظار ، و ضرورت وجود رهبری دینی در طاغوت‌ستیزی، از رئوس مطالبی هستند که نویسنده در رمان تشریف به شکلی دراماتیک به آن پرداخته است. همه‌ی این موارد باعث شده تا التزام و ارتباط وثیق و عمیق میان مبانی عقیدتی انقلاب با اصول، مبادی و غایات ، به خوبی در این رمان در کنار هم چفت و بست یابند. . . شاید بتوان در نگاهی جداگانه، درمورد نامگذاری‌ها، کارکرد آیات و اشعار در رمان، نقد مبارزه مسلحانه، پیرنگ معماگونه، ضرورت گفتمان بین نسلی و.... هم مفصلا صحبت کرد. . پ.ن: شخصا از شخصیت که یه جورایی، مدخلی برای فهم بود خوشم اومد @ghabasat https://t.me/ghabasat https://behkhaan.ir/profile/Ghabasat?inviteCode=5B85E7268A6
نبرد تک‌خوان قصه‌ای که در روایت می‌کند، ماجرای تلاش پسری در یکی از روزهای زمستان است. تلاش برای به چنگ آوردن عنوانی که قرار است او را با گروه سرود، از راهی کند. ، تکخوان گروه سرود مدرسه‌ی است و باید خودش را برای اجرای سرود، به کانون برساند، وگرنه به آرزویش که رفتن به منطقه است، نخواهد رسید. تمام این صدوبیست صفحه، قصه‌ی همین است. مخاطب در این کتاب، از یک بعد از ظهر تا عصر، با سفرِ ایمان از خانه تا مدرسه و از آنجا تا کانون همراه می‌شود و بماند که چه ماجراها و خرده‌ماجراها در این میان رخ می‌دهد. خرده ماجراها غیرواقعی یا حتی دم دستی نیستند و برای مخاطب، مخصوصا خواننده‌ی ، باورپذیرند. داستان بدون نقص و باگ پیش می‌رود و نثر روان و خوشخوانی دارد. ، متولد دهه‌ی هفتاد است؛ و از نظر من همین بودنش مهمترین نکته‌ی کنکوری ماجراست. فضاسازی و توصیف قمِ دهه‌ی شصت، کاری است که او به خوبی از عهده‌اش برآمده. و در پایان هم با یک جذاب، در رمانش، نقطه‌زنی هوشمندانه‌ای کرده است. با اینکه اولین رمان این نویسنده است، به عقیده‌ی من قوه و ظرفیت ستایش در جشنواره‌ها را داراست. . یادداشتم را اینجا بخوانید @ghabasat
صبح روزی که خبر شهادت سردار را شنیدیم، لابه لای پیام های تسلیتی که به همدیگر می دادیم و از یکدیگر تسلا می‌خواستیم، پیام یک دوست، عجیب آرامم کرد. نوشته بود (بدین مضمون): درست است که حالا وجود مادی اش را نداریم اما دستش بازتر شده و می تواند دستگیر و شفیع باشد. در روزهای بعدش که پیکر به ایران منتقل شد و مردم یکپارچه سوگوار او شدند، این معنا را به خوبی درک کردم. اینکه با توسل به روح مطهر شهید، مشکلم حل شد و اسباب سفرم به تهران و سپس قم فراهم شد، مصداق همان جمله بود. تجلی این یکپارچگی در مراسم تشییع به یادماندنی روز دوشنبه‌ی تهران، روشن تر از همه جا بود. از تاجری که معامله‌ی میلیاردی اش را رها کرده و برای رضای سردار، مسافر صلواتی سوار می کرد تا سوپر میوه‌ای که کارتن کارتن سیب کنار خیابان چیده بود و نذر او کرده بود؛ همگی حاشیه های پررنگِ متنی بودند که شعاع آن لحظه به لحظه گسترده‌تر می شد و این حواشی متکثر را در دل خویش کشیده و متنِ واحدی می‌ساخت که گستره‌اش از ملت و امت فراتر رفته و زمان و مکان را درنوردیده بود. @ghabasat
قبسات
صبح روزی که خبر شهادت سردار را شنیدیم، لابه لای پیام های تسلیتی که به همدیگر می دادیم و از یکدیگر تس
ثبت خرده‌روایت‌های مردمی از مواجهه با واقعه‌ی شهادت تا تشییع و خاکسپاری و حتی پیوست‌های فرهنگی برآمده از خلاقیت‌های مردم، کمک می‌کند تا این متن یکپارچه‌ی وسیع، پررنگ و مانا در ذهن تاریخ باقی بماند. کاری که به همت دفتر مطالعات جبهه‌ی فرهنگی انقلاب، سبب به ثمر نشستن آثار مکتوبی شده که حال و هوای مردمِ استان های مختلف در اقصای ایران را در آن روزگار غریبِ قریب روایت می‌کند. روایتِ آن حاشیه‌های در هم تنیده با متن است که از میان صدها خاطره از مردان و زنان گیلانی برگزیده شده و به اهتمام نرجس توکلی، فاطمه آقایی و زینب کریمی سامان یافته است. روایت های منسجم و یک دست که به دور از غلو و اغراق، نماینده‌ی حس و حال آن روزهای مردم گیلان از روستا تا شهر، از شرق تا غرب و از هیأت و مدرسه تا مسجد و خیابان است. هرچند این یکصدوسی صفحه، همه ی آنچه بر مردم گیلان در آن ایام گذشت نیست، اما گزیده‌ی مختصری از تمام درد و داغ و سوگی است که در جان این مردم نشسته و تا ابد نیز در خاطره ها باقی می‌ماند. . @ghabasat .
، یکی از نخستین نمونه‌های موفق تشکیلات، در بستر اندیشه‌ای با نظام و مبانی اسلامی است. تشکلی که ، در شکل دهی و ارتقای آن، نقش و تاثیر بی بدیلی داشت. تجربه‌ها و ایده‌های عملی شده‌ی در فعالیتهای تشکیلاتی، بعدها در ساختار ، قوه‌ی قضاییه و مجلس خبرگان رهبری نیز به کار آمد. خصوصیت بارز بهشتی، توجه به مجموعه‌ها و محور قرار دادن ، در فعالیتهای جمعی بود. این ویژگی را مستظهر به الگوی قرآنی دانسته‌اند: «امام فرمودند: [بهشتی] مثل یک ملت بود؛ این یک تعبیر قرآنی است که در قرآن درباره‌ی حضرت ابراهیم گفته شده: إنّ إبراهیمَ کانَ أمة. یک انسان گاهی مثل یک مجموعه است و این حکایت از عظمت و همه‌جانبه بودن و چند بعدی بودن آن انسان است.» آقای در کتاب ، نظریات تشکیلاتی را جمع‌آوری کرده است. این کتاب به همت دفتر به انتشار رسیده و یکی از بهترین منابع برای فعالان فرهنگی و اعضای تشکل‌های اجتماعی، سیاسی است. . @ghabasat .
شما دوست دارید شبیه چه کسی باشید؟ 📘 شبیه/ فائضه غفار حدادی/ نشر شهید کاظمی @ketabe_shabih @ghabasat
📒 توی مدار خدا باش، مدار زندگیت میزون میشه 📒 رمانی برای مخاطب خاص سطح آلفا @ghabasat
🔆 شیوه های مطلوب مطالعه 🔆 1️⃣ پیش خوانی و پس خوانی : پیش خوانی یعنی دانش آموز همیشه یک درس از معلم جلوتر باشد تا آمادگی ذهنی برای فراگیری درس ایجاد گردد و پس خوانی یعنی بعد از فراگیری هر درس توسط معلم یک بار دیگر آن را مطالعه کند 🤓 2️⃣ طرح سوال : برای یادگیری بهتر و راحتتر مطالب حفظی هر درس باید از هر مطلب سوال طرح کنید 🧐 3⃣ خط کشیدن زیر مطالب مهم : قابل ذکر است که نباید خط کشیدنها بیش از ده درصد مطالب هر درس باشد و فقط شامل مطالب بسیار مهم باشند و نباید در این مسئله وسواس به خرج بدهیم😉 4⃣ تکرار مطالب کلیدی و مهم : باید بعد از مطالعه درس ، مطالب مهم را (که از قبل آن ها را مشخص کرده بودیم) تکرار کرد 🔑✅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghabasat
خب نمیتونم بگم که انتظارم از یک مجموعه‌داستان با موضوع رو برآورده کرده. اما به‌عنوان گامهای اول، اون هم در قالب یک‌اثر سفارشی، فقط میتونه نمره‌ی قبولی بگیره. ماجراپردازی، نوآوری، قصه‌گو بودن و شخصیت‌پردازی، در یکی دو داستان این مجموعه، پایین‌تر از سطح توقعم‌ بود. در چند داستان هم بار اصلی روایت، روی دوش دیالوگ‌ها بود که نمی‌دونم این خوبه یا بد؟! شخصاً از داستان اول مجموعه یعنی لذت بردم و نویسنده‌ش آقای رو تحسین کردم. داستان‌های ، و هم بگی‌نگی یک سروگردن بالاتر از بقیه‌ی قصه‌های مجموعه بودند. هرچند انتظارم از این کتاب، بیشتر بود، علی ای حال به همه‌ی نویسندگان این مجموعه و دبیرش خسته‌نباشید میگم. و به خوانندگان عزیز پیشنهاد می‌کنم اگه میخواهید این کتاب رو بخونید، لطفاً از انتها شروع کنید و داستان زیبای رو بذارید آخر بخونید. . @ghabasat
⭕️دلایل خستگی در هنگام مطالعه 1️⃣ کند خوانی 2️⃣ وضعیت نادرست نشستن 3️⃣ مطالعه با معده پر 4️⃣ استفاده بیش از حد از چشم 5️⃣ سنگینی مطلب 6️⃣ نور ناکافی 7️⃣ استفاده نکردن از رنگ های مختلف 8️⃣ یادداشت برداری نادرست 9️⃣ مطالعه در دمای نا متعادل 🔟 خواب ناکافی ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ @ghabasat
برای من واقعا افتتاح بود
قبسات
#افتتاح برای من واقعا افتتاح بود
پیش از زیارت عاشورا و کمیل و توسل و ندبه، اولین دعایی که با آن انس گرفتم، بود روزهایی که اولین تجربه‌ی روزه‌داری را می‌گذراندم، هر شب کنار سجاده‌ی پدر می‌نشستم و با جلدسبزی به خط ، کلمه به کلمه، عبارت‌هایی را تکرار می‌کردم که با اینکه معنایش را نمی‌دانستم اما برایم قریب بودند و شیرین و مأنوس. چند روز بعد، دامن ماه رمضان به بهار کشیده شد و ما را مهمان سفره‌ی خانه‌ی پدربزرگ کرد. شب‌ها توی اتاق باز هم زمزمه‌ی افتتاح بود و همان واژه‌های غریبِ قریب. بعدها کمی بزرگتر که شدم، جامعه و امین الله و ناحیه و عرفه و ابوحمزه هم جا باز کردند در دلم؛ اما افتتاح دیگری داشت. سالی که عازم عمره شدم، دلم می‌خواست از آن فرصت کوتاه یازده روزه، بیشترین بهره را ببرم. (طبعا هر حاجی دلش میخواهد از سفر حج‌ش بیشترین استفاده را بکند) هر کسی هم سفارشم می‌کرد به چیزی: از شرف ذکر صلوات در مدینه تا بسیار گفتن لااله الا الله در مکه، ذکر تسبیحات اربعه در کنار بیت الله، نماز امام زمان در چهار رکن بیت الله، دعای مکارم اخلاق در وقت طواف، نماز م.ی.ت برای خودم در حجر اسماعیل، یک ختم قرآن در مدینه و یک ختم در مکه و... اما من دنبال یک چیزی بودم که هیچ‌کس توصیه نکرده بود. دلم می‌خواست کاری کنم که مخصوص خودم باشد. می‌خواستم یک نشانی بگذارم در بیت المعمور که بگویم این مال من است، مدل من است. (میخواستم اگر قرار است لحظات نشستن کنار خانه‌ی خدا با گفتن ذکری، برایم شیرین شود، آن ذکر را خودم انتخاب کنم، ذکری باشد که با آن انس بیشتری دارم) یاد حلاوت افتتاح افتادم. همین بود: حلقه‌ی اتصال من با تمام فرشتگانی که گرداگرد بیت المعمور در طواف بودند؛ الفبایی که می‌توانستم با آن، حرف دلم را بزنم. ... ده سال از آن شب‌های نورانی که رو به ، این کلمات را زمزمه می‌کردم گذشته است. و من توی این سالها، چه شبهای رمضان و چه هر شب دیگری که دلم بدجور هوس حرف زدن با خدا می‌کند، به یاد آن شبها، با کلمات شیرین این دعا، کامم را عسل می‌کنم. . . پ.ن: به قول یک عزیز: ، پس اوصیکم به افتتاح @ghabasat