جلسه درس اخلاق(۱۴۰۲/۵/۲۶)
شرح نهج البلاغه، حکمت ۱۱۳
https://javadi.esra.ir/fa/w/1402-05-26-?redirect=%2Ffa%2Fw%2F1482347%3Fredirect%3D%252F%2525D8%2525A2%2525D8%2525B1%2525D8%2525B4%2525DB%25258C%2525D9%2525
دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
#تفسیر
#فقه
#اخلاق
شما بزرگواران که در مسير علم هستيد هرگز به علم بسنده نکنيد. إنشاءالله بکوشيد « از علم به عقل(عين) آمد/ وز گوش به آغوش» بکوشيد آنچه را که ياد گرفتيد اين را هم خودتان عمل کنيد هم به جامعه منتقل کنيد. آنچه که اصرار قرآن کريم است اين است که کسي وارد صحنه شد بين راه قطع نکند به پايان برساند. عالم شدن براي يک سالک و مسافر، بين راه است.
«رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ يَنْفَعْهُ] لَا يَنْفَعُه»[4] بسياري از درس خواندهها - حالا يا حوزوي يا دانشگاهي - کشته جهلشان هستند، «عالم جاهل» زيرا جهل برای بخش عملي است که مسئول اجرا است. علم برای بخش فرهنگي است. يک کسي ممکن است چند سال درس بخواند عالم بشود اما تا اجرا نشد که اثر ندارد. فرمود اگر عالمي عامل نبود گرفتار دشمن داخلي است اين بيان نوراني علي بن ابيطالب است
کسي که درس خواند قدرت تدريس دارد سخنراني خوب ميکند تدريس خوب ميکند اما اين بخش نظر به بخش عمل نرسيد اين با دشمن دروني درگير است، اين با دشمن دروني که درگير بود حتماً شکست ميخورد «گر شود دشمن دروني نيست/ باکی از دشمن بروني نيست»
علم يک چيز روشني است دانستن است معرفت است چراغ است. با چراغ کسي به مقصد نميرسد. با صراط به مقصد ميرسد نه با سراج. سراج و چراغ راه را روشن ميکند اما عمده طي آن صراط است نه ديدن اين سراج، لذا علم بين راه است تا نيمي از راه را کمک ميکند بقيه با عقل است اگر غرور را و اگر شهوت را و اگر خودخواهي را و اگر من برتر هستم و مانند آن را، اين نيروي دروني عقال کرد زانوهاي اين را بست، انسان ميشود عاقل و اگر زانوهاي اينها بسته نيست هر حرفي را ميزند هر کاري را هم ميکند هر پيوندي هم دارد اين زانوبند دارد ولي نَبست، چون نبست پايش رها است و آزاد است. تا نفس اماره را عقال نکند خيال را عقال نکند وهم را عقال نکند و به عقل نرسيد، نفعي نميبرد لذا حضرت اول فرمود علم بالاتر از مال است بعد فرمود عقل بالاتر از علم است و عقل آن است که مدبّر باشد.
يک نيرويي خدا به ما داد که مسئول انديشه ماست بنام عقل نظر. يک نيروي ديگري به ما داد که مسئول انگيزه ماست بنام عقل عمل.
سلام مردم ما را به ايران برسانيد حرفهايتان را شفاف کنيد تا ما بفهميم شما چه گفتيد و چه کرديد که آزاد شديد که ما هم بشويم. اين اثر حرف امام، کار امام، اثر خونهاي شهداي شما و مردم بزرگوار مثل شما و پدران شماست. آن گوشه قطب اقيانوس کبير منتظر حرف ايران اسلامي بودند.
حرفي را بيجا نزنيم، سخن بيجا نگوييم، حرف بيجا را نپذيريم، حرف بيجا را گوش ندهيم. حرفهاي غير علمي نزنيم حرفهاي غير علمي گوش ندهيم. ما اگر اين کار را کرديم به قول جناب سنايي: «تو فرشته شوی ار جهد کني از پي آنک/ برگ توت است که گشتست به تدريج اطلس»[8] ما بارها اين شعر سنايي را براي دوستان خوانديم. الآن مهمترين و گرانبهاترين فرش روي کره زمين اطلس است اطلس يعني ابريشم. ما فرشي از ابريشم گرانتر که نداريم. اين محصول يک کِرم است. اين برگ توت را که همه شما و ما مازندرانيها ميدانيم اين را در سطل ميريزيم. وقتي به مدرسه رفت و در مکتب کرم ابريشم درس خواند همين برگ توت ميشود ابريشم و بعد فرش آن ميشود اطلس که دومي ندارد.
اگر نمازهاي واجب را خواند کارهاي واجب را انجام داد به وسيله نافله هم ميتواند متقرب بشود به خدا نزديک بشود. در آن جاها که با فريضه مقرب ميشود يک حکمي دارد ولي وقتي با نافله مقرب شد ميشود محبوب الهي. ما اگر دوست خداييم هنر نيست براي اينکه تمام نيازهاي ما را خدا برطرف ميکند. اگر به جايي رسيديم که محبوب خدا شديم کمال است
﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾، که شما بشويد محبوب. اول حبيب الله هستيد به معناي اسم فاعلي. بعد حبيب الله هستيد به معناي اسم مفعولي. اول محب خداييد بعد محبوب خدا.