eitaa logo
مرکز قافله
755 دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.8هزار ویدیو
292 فایل
مرکزفضای مجازی قافله سمنان موسسه طلایه داران جوان کانون فرهنگی مصلی Instagram.com/ghafelesemnan :اینستاگرام http://Eitaa.com/ghafele110 :ایتا تلگرام:https://t.me/faslinoo https://rubika.ir/ghafelehsemnan روبیکا ارتبـاط با مدیر قافله: @ghafele1403
مشاهده در ایتا
دانلود
😱 بچم رو بغل کردم و توی تختش گذاشتم😇 که بهم گفت: بابایی زیر تخت رو نگاه کن هیولا نباشه🙁 منم واسه اینکه آرومش کنم زیرتخت رو نگاه کردم.... زیر تخت بچمو دیدم که بهم گفت:بابایی یکی رو تخت منه......🙁😳😱 @ghafele110
☕ ساعت۱۲:۰۷شب یه زن با خنجر سینمو شکافت...😰😵 یهو از خواب بیدار شدم...😨 چشمم به ساعت افتاد...🤕 ساعت۱۲:۰۶شب بود... همون موقع در کمد دیواریم آهسته باز شد...😱 @ghafele110
😱 از نظر اسمشو نبرها(جن ها) خوشمزه ترین قسمت بدن انسان😋👌 اون قسمت از پائه که از پتو بیرون میمونه...😱😰😁 @ghafele110
هر وقت احساس تنهايي کردي...😞 پاشو يه فيلم ترسناک بزار نگاه کن!!o_O بعد فکر ميکني يکي تو اتاقه،يکي تو آشپز خونه هست،چند نفر هم تو حياطن!! خلاصه از تنهايي در مياي!!😑😱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ghafele110
☕ 📕 @ghafele110 در دبستانی،معلمی به بچه ها گفت آرزوهاشونو بنویسن . اون نوشته های بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد . یکی از برگه‌ها ؛ معلم رو خیلی متاثر کرد . در همون اثنای خوندن بود که همسرش وارد شد و دید که اشک از چشمای خانمش جاریه . پرسید، چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی ؟ زن جواب داد، این انشا را بخوان؛ امروز یکی از شاگردانم نوشته . گفتم آرزوهایشان را بنویسند و اون اینجوری نوشته . مرد کاغذ را برداشت و خواند. متن انشا اینگونه بود: @ghafele110 "خدایا، می‌خواهم آرزویی داشته باشم که مثل همیشه نباشد؛ مخصوص است. می‌خواهم که مرا به تلویزیون تبدیل کنی.می‌خواهم که جایش را بگیرم. جای تلویزیونی را که در منزل داریم بگیرم. می‌خواهم که جایی مخصوص خودم داشته باشم و خانواده‌ام اطراف من حلقه بزنند.می‌خواهم وقتی که حرف می‌زنم مرا جدّی بگیرند؛ می‌خواهم که مرکز توجّه باشم و بی آن که سؤالی بپرسند یا حرفم را قطع کنند بگذارند حرفم را بزنم. @ghafele110 دلم می‌خواهد همانطور که وقتی تلویزیون خراب است و به آن می‌رسند، به من هم برسند و توجّه کنند. دلم می‌خواهد پدرم، وقتی از سر کار برمی‌گردد، حتّی وقتی که خسته است، قدری با من باشد. و مادرم، وقتی غمگین و ناراحت است، به جای بی‌توجّهی، به سوی من بیاید. و دوست دارم، برادرانم برای این که با من باشند با یکدیگر دعوا کنند ... دوست دارم خانواده هر از گاهی همه چیز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند. و نکتۀ آخر که اهمّیتش کمتر از بقیه نیست این که مرا تلویزیونی کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم. خدایا، فکر نکنم زیاد چیزی از تو خواسته باشم. فقط دوست دارم مثل هر تلویزیونی زندگی کنم." انشا به پایان رسید. مرد نگاهی به همسرش کرد و گفت، "عجب پدر و مادر وحشتناکی‌اند!" زن سرش را بالا گرفت و گفت، "این انشا را دخترمان نوشته"... @ghafele110
☕ سربازی واقعا سخته!😓😢 مخصوصا اونجاش که سربازای دیگه لپتو میکشن و میبرنت یه جای خلوت:((😑😱 @Ghafele110
☕ ⚠️ جالب 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 ✍ در حالات مرحوم شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء که از بزرگانِ علما در قرن سیزدهم و ساکن نجف اشرف بوده، آمده است: در یکی از شب ها برای «تهجّد» برخاست و فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود: برخیز به حرم مطهّر مشرّف شده و در آن جا نماز بخوانیم. 🌸 @ghafele110 😴 فرزند جوان که برخاستن از خواب در آن ساعتِ شب برایش دشوار بود، در مقام اعتذار برآمد و گفت: من فعلاً مهیّا نیستم شما منتظر من نشوید؛ بعداً مشرّف می شوم. 👌ایشان فرمودند: نه، من این جا ایستاده ام؛ مهیّا شو که با هم برویم. فرزند به ناچار از جا برخاست و وضو گرفت و با هم راه افتادند. کنار درِ صحنِ مطهّر که رسیدند، آنجا مرد فقیری را دیدند که نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز کرده است. آن عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود: این شخص در این وقتِ شب برای چه این جا نشسته است؟ 🌸 @ghafele110 👈 فرزند گفت: برای گدایی از مردم! فرمود: چه مقدار ممکن است از رهگذاران نصیب او گردد؟ گفت: احتمالاً یک تومان (به پول آن زمان). ✋ مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! درست فکر کن و ببین این شخص برای مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا(آن هم محتمل)، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست تذلّل به سوی مردم دراز کرده است. 😔 آیا تو به اندازه ی این شخص به وعده های خدا درباره ی سحر خیزان و متهجّدان اعتماد نداری که فرموده است: «فَلا تَعلَمُ نَفسٌ مَّا أُخفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعیُنٍ» - هیچ کس نمی داند چه پاداش های مهمّی که مایه ی روشنی چشم هاست برای آنها نهفته شده – (سجده/17). ☝️گفته اند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زنده دل خود چنان تکان خورد و تنبّه یافت که تا آخر عمر از شرف و سعادت بیداری آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد. 🌸 @ghafele110 📚 منبع: سایت عشقعلی www.EshghAli.com
داستان یک دهشناک 😭😱 هولناک و بدتر از در رژیم شاه نسبت به مدیر مسئول در حضور و علیرضا پهلوی (خواهر و برادر شاه) باز هم تاریخ، اینبار در کنسولگری در تکرار شد. 🔖📜🎬 در خبرها آمده بود: مقامات ترکیه نوارهای صوتی ضبط شده‌ای در اختیار دارند که تاکید می‌کنند سرهنگ صلاح الطبیقی، رئیس پزشکی قانونی امنیت عمومی عربستان کسی بوده که جسد جمال خاشقجی را مثله کرده و از دستیارانش خواسته در زمان مثله کردن بدن او موسیقی گوش کنند. این اول بار نیست که کشتن مخالف یک حکومت آنهم به طرز فجیع اتفاق می افتد و باعث تفریح قاتلینش می شود. نمی دانم نام « » را شنیده اید یا نه؟ وی مدیر بود که از سال 1329 منتشر گردید و در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی علیه شاه و خانواده اش ابراز کرد. ایشان را هم به طرز فجیعی شکنجه کردند و زنده زنده در اتش سوزاندند و از جان کندنش به وجد آمده جشن و سرور برپا کردند. 🍂🍃🍁🍁🍃🍂 ماجرا را از قلم استاد شفیعی کدکنی بخوانید. ایشان می نویسند: 🍀🌹🍀 در میهن ما، انسان های بزرگی زیسته اند که هر یک به خاطر رفاه و آزادی مردم وطنشان، با قلم و اندیشه به پیکار استبداد رفته و در آتش نامردمی ها سوخته اند. یکی از آنها ، و شجاع و مبارز بود که جان خود را در ۳۵ سالگی در پای قلم و آرمانش از دست داد. غروب روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در میدان پادگان لشگر 2 زرهی که اسارتگاه دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی، کریمپور شیرازی و بقیه قربانیان کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ بود، مراسم چهارشنبه سوری شاهانه، که هم زمان با تولد رضاخان میرپنج شده بود با شرکت اشرف پهلوی () و علیرضا پهلوی (که مثل خواهرش اشرف در قساوت قلب مشهور بود) انجام گرفت. اینان کریمپور را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف پیکرش را آلوده به نفت کردند.... 🍂🍃🍂 🔺 ادامه دارد... 🔻 @ghafele110 رضا وارث چیست؟ 🖌📚 :
مرکز قافله
#قهوه_تلخ ☕ #پرنسس_مرگ داستان یک #جنایت دهشناک 😭😱 #جنایتی هولناک و بدتر از #قاشقچی در رژیم شاه نسب
🍂 ادامه ⏬ به دستور اشرف (مدیر_روزنامه_شورش) را به نفت آلوده کردند... مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. پالانی بر کول وی نهادند دستور دادند با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش، جشن منحوسشان را آغاز کردند. زندانی به هر سو می دوید و فریاد می زد، شعلة آتش همه بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند. 💥⚡💥 فردای آن روز او را در حالی که دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود، به بیمارستان ارتش منتقل کردند. در آنجا، تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد : 🔺والاحضرت اشرف مرا کشت! 🔺 اما دکتر ایادی، پزشک مخصوص، با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان می گوید. فردای آن شب، از افراد بیرون زندان کسی ندانست که آن شب، در زندان لشگر 2 زرهی چه گذشته است. تنها همین را فهمیدند که روزنامه های تهران خبر از آتش گرفتن کریمپور شیرازی دادند. در کتاب شرح می دهد که اشرف پهلوی همراه سرهنگ زیبایی و گروهبان ساقی در دفتر زندان بود که کریم پور را آوردند. او سیلی محکمی از اشرف دریافت کرد. زبانش باز شد. در لباس ژولیده زندان با آن خانم عطرزده و شیک معارضه می کرد. او را آتش زدند و مستحق گلوله ندانستند. 👇👇👇👇👇 این مختصر را برای گزارش به جوانان این مرزوبوم نوشتم تا هرکجا هم نسلان مرا (دهه 30) دیدند به باد انتقاد و گاهی ناسزا نگیرند که اگر شما انقلاب نمی کردید ما الان در بهشت زندگی می کردیم و خاندان پهلوی را سمبل آزادی و دمکراسی نخوانند. امروز زندگی همه ما عالی نیست ولی دال بر این نیست که اگر انقلاب نشده بود وضعمان بهتر (عالی) بود! @ghafele110 به قلم استاد 📃🖌