eitaa logo
قاف عشق
1هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
35 فایل
@maramname ارتباط با ادمین ترویج فرهنگ دفاع مقدس، جهاد و شهادت و معرفی شهدای استان اصفهان *قاف عشق در پیام رسان سروش ghafeeshg@ و بله ghafeshg@ نیز فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹خریدار خانه 🌟حقوق خود را که دریافت کرد . به فروشگاه محله رفت و از صاحب فروشگاه خواستار لیست اسامی کسانی شد که به دلیل تنگدستی، توانایی پرداخت بدهی خود را ندارند .بدهی کسانی که از صاحب فروشگاه نسیه خرید کرده بودند را به صاحب فروشگاه پرداخت کرد. دفعه بعد که برای انجام همین کار به فروشگاه رفت صاحب فروشگاه از او پرسید: تو به فکر آینده ات نیستی؟ چرا پولت را برای خرید خانه پس انداز نمیکنی؟ در حالی که به صاحب فروشگاه نگاه می‌کرد با لبخند جواب داد:همین کار را میکنم، در حال خرید یک خانه در بهشت هستم. راوی :خانواده شهید شهید:یاسر أیمن شمص 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🍃🔹 | 🌟 شهیدی که حاج قاسم همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.» کسی که خیلی وقت‌ها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح درب خانه حاج قاسم منتظر می‌ایستاد... حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتی مطمئن میشد حاج‌ قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت. ♦️شهید حسین پور جعفری 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🍃♦️ | 📍حق ماموریت... ‌‌ 🌟از مأموریت که برگشته بود برای خودش چهارده روز مأموریت ثبت کرده بود. می دانستم بیست روز در مأموریت بود. بارها این کار را کرده بود.. وقتی به او اعتراض کردم، گفت: سیدجان! اشکالی ندارد، گاهی ممکن است در مأموریت سهل انگاری کرده باشم و یا بیشتر از اندازه لازم استراحت کرده باشم. این طوری خیالم راحت تر است. ‌‌همه می دانستند که محمود در مأموریت ها خواب و خوراک ندارد و بسیار کمتر از اندازه لازم استراحت می کند و بیش از اندازه لازم کار می کند، ولی با این حال خودش را مدیون می دانست و حتی حاضر به دریافت حق مسلم خودش هم‌نبود. 📚 ‌منبع: کتاب شهید عزیز "مجموعه خاطرات شهید محمود رادمهر" به روایت همرزم شهید ♦️شهید مدافع حرم محمود رادمهر 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🔰 | 📍کارهاےبۍریا درحین خستگی... 🌟 درمنطقه محمدتقی خیلی تلاش میکرد و زحمت میکشید، وقتی برمیگشت برای استراحت وجای خوابیدن نبود طوری خودش رو یه گوشه مچاله می کرد وبه سختی می خوابید تا بقیه رو از خواب بیدار نکنه یاکسی اذیت نشه. حتی گاهی بچه ها توی چادر می گفتن ومی خندیدن وبعد مدتی متوجه می شدن آقامحمدتقی نیست، می رفتن دنبالش می دیدن در حال شستن جوراب های بچه هاست یا واکس زدن پوتین های بچه ها. نماز ظهرش را اول وقت خواند و درست دو ساعت بعد با شلیک خمپاره شربت شیرین شهادت را نوشید. آقا محمدتقی در قلب های بچه ها جاودانه شد. 🌟شهید مدافع حرم محمد تقی سالخورده 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
| 📍خودسازی برای تحصیل در حوزه علمیه رفته بود قم . یک روز که به دیدنش رفتم دیدم و زندگیش خیلی ساده است . با سابقه ای که از وضع مالی پدرش داشتم گفتم : محمد شما که وضع مالی تون خوبه پس چرا چیزی برای خودت نداری؟ مگه حرومه که آدم زندگی بهتر از این داشته باشه؟ گفت : تقوا و زهد بدون خودسازی به دست نمیاد اولین چیزی که برای یک طلبه لازمه زندگی کردن مثل پایین ترین قشر جامعه است. 🔺شهید محمد شریفی 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🔹خریدار خانه 🌟حقوق خود را که دریافت کرد . به فروشگاه محله رفت و از صاحب فروشگاه خواستار لیست اسامی کسانی شد که به دلیل تنگدستی، توانایی پرداخت بدهی خود را ندارند .بدهی کسانی که از صاحب فروشگاه نسیه خرید کرده بودند را به صاحب فروشگاه پرداخت کرد. دفعه بعد که برای انجام همین کار به فروشگاه رفت صاحب فروشگاه از او پرسید: تو به فکر آینده ات نیستی؟ چرا پولت را برای خرید خانه پس انداز نمیکنی؟ در حالی که به صاحب فروشگاه نگاه می‌کرد با لبخند جواب داد:همین کار را میکنم، در حال خرید یک خانه در بهشت هستم. راوی :خانواده شهید شهید:یاسر أیمن شمص 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🔹خریدار خانه 🌟حقوق خود را که دریافت کرد . به فروشگاه محله رفت و از صاحب فروشگاه خواستار لیست اسامی کسانی شد که به دلیل تنگدستی، توانایی پرداخت بدهی خود را ندارند .بدهی کسانی که از صاحب فروشگاه نسیه خرید کرده بودند را به صاحب فروشگاه پرداخت کرد. دفعه بعد که برای انجام همین کار به فروشگاه رفت صاحب فروشگاه از او پرسید: تو به فکر آینده ات نیستی؟ چرا پولت را برای خرید خانه پس انداز نمیکنی؟ در حالی که به صاحب فروشگاه نگاه می‌کرد با لبخند جواب داد:همین کار را میکنم، در حال خرید یک خانه در بهشت هستم. راوی :خانواده شهید شهید:یاسر أیمن شمص 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🍃♦️سجده‌های راهگشایِ شهید خرّازی... 📝 متن خاطره: بی‌سیم‌چی حاج حسین بودم. یه وقت‌هایی که خبرهای خوب از خط می‌رسید، من به ایشون می‌گفتم. حاجی هم با شنیدنِ خبرِ خوب، به سجده می‌رفت و خدا رو شکر می‌کرد... هر چه خبر بهتر بود، سجده‌های حاج حسین خرازی هم طولانی‌تر می‌شد. گاهی هم دو رکعت نماز می‌خواند... ✍🏼خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرّازی 📚منبع: یادگاران " کتاب شهید خرازی" ، صفحه ۶۲، کانال خاکریز خاطرات شهیدان 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🔸بی نماز ها از شفاعت محرومند 🍃🌟یکی از آشنایان، خواب شهید سید احمد پلارک را دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد، شهید پلارک بهش گفت: من نمیتوانم شما را شفاعت کنم... فقط وقتی میتوانم شما را شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبان تان را نگه دارید در غیر این صورت هیچ کاری از من بر نمی آید... 📌خاطره ای از شهید سید احمد پلارک 📚منبع: مجموعه خاطرات ۱۳، کتاب پلارک صفحه ۲۶ 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🔹خریدار خانه 🌟حقوق خود را که دریافت کرد . به فروشگاه محله رفت و از صاحب فروشگاه خواستار لیست اسامی کسانی شد که به دلیل تنگدستی، توانایی پرداخت بدهی خود را ندارند .بدهی کسانی که از صاحب فروشگاه نسیه خرید کرده بودند را به صاحب فروشگاه پرداخت کرد. دفعه بعد که برای انجام همین کار به فروشگاه رفت صاحب فروشگاه از او پرسید: تو به فکر آینده ات نیستی؟ چرا پولت را برای خرید خانه پس انداز نمیکنی؟ در حالی که به صاحب فروشگاه نگاه می‌کرد با لبخند جواب داد:همین کار را میکنم، در حال خرید یک خانه در بهشت هستم. راوی :خانواده شهید شهید:یاسر أیمن شمص 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🍃🔹 | 🌟 شهیدی که حاج قاسم همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.» کسی که خیلی وقت‌ها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح درب خانه حاج قاسم منتظر می‌ایستاد... حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتی مطمئن میشد حاج‌ قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت. ♦️شهید حسین پور جعفری 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
🔰 | 🌟حسين در كردستان فرمانده‌ی محور دزلی بود، هميشه كومله‌ها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربه‌های زيادی خورده و برای همين هم برای سرش جايزه گذاشته بودند، يك روز سر راه حسين كمين گذاشتند، او پياده بود، وقتی متوجه كمين كومله‌ها شد، سريع روی زمين دراز كشيد و سينه خيز و خيلی آهسته خودش را به پشت كمين كشيد و فردی را كه در كمينش بود به اسارت درمی آورد و به او گفت: حالا من با تو چكار كنم؟ كومله در جواب گفت: نمی دانم، من اسير شما هستم، حسين گفت: اگر من اسير بودم،‌ با من چه می كردی؟ كومله گفت: تو را تحويل دوستانم می دادم و بيست هزار تومان جايزه می گرفتم، حسين گفت: اما من تو را آزاد می كنم سپس اسلحه او را گرفته و آزادش كرد، آن شخص، فردای آن روز حدود سی نفر از كومله‌ها را پيش حسين آورد و تسليم كرد آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلی شدند. ♦️شهید حسین قجه‌ای 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈