هدایت شده از قاف عشق
#خاطره_سردارسیدعلی_بنی_لوحی
🍃🔹چند ساعتی #شهید_بهشتی مهمان بچههای اصفهان در دارخوین بودند، شهید مصطفی ردانیپور گزارشی از وضع منطقه عملیاتی دارخوین و آمادگی نیروها برای عملیات و نقاط ضعف دشمن ارایه داد و شهید علی نوری هم شعری زیبا در محضر ایشان قرائت کرد. سخنان شهید بهشتی نور امیدی که در دل یاران امام ایجاد شده بود را شعلهور کرد تا لحظه وداع فرا رسید.
هر طور بود آقای بهشتی را سوار ماشین کردیم. بچهها حال خود را نمیفهمیدند و گریه کنان پشت شیشه ماشین دست بیعت میدادند. اشک شوق قطع نمیشد. ماشین یواش یواش راه افتاد و چند متری که رفت رزمندگان از جای کنده شدند و بیاختیار شروع به دویدن کردند. جلوی ماشین روی کاپوت، کنار شیشه، الله اکبر گویان، قیامتی به پا شده بود.
🔻نیروها همه مسلح بودند و مهمات و نارنجک مثل نقل و نبات در سالن و کنار نیروها ریخته بود و و در آن شرایط برای جان شهید بهشتی احساس خطر هم میشد. خودرو چند متری رفت و حال وهوای بچه ها که از کنترلشان خارج شده بود ادامه داشت. ما هم مسئولیتی در قبال آقای بهشتی داشتیم تلاش میکردیم زودتر موضوع فیصله پیدا کند. آقای بهشتی از بچهها چشم برنمیداشت و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. بالاخره دستور داد ماشین ایستاد و پیاده شدند. آرام و متین با همان لبخندی که در این چند ساعته هنوز قطع نشده بود،چون کوهی استوار، به میان رزمندگان برگشتند و دقایقی ایستادند تا همه نیروها با ایشان مصافحه کردند. لحظات پر برکتی بود. صحنه وداع، صحنهای که برای بسیاری از آنها وداع آخر با دنیای مادی ما بود.
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
#خاطره_سردارسیدعلی_بنی_لوحی
🍃🔹چند ساعتی #شهید_بهشتی مهمان بچههای اصفهان در دارخوین بودند، شهید مصطفی ردانیپور گزارشی از وضع منطقه عملیاتی دارخوین و آمادگی نیروها برای عملیات و نقاط ضعف دشمن ارایه داد و شهید علی نوری هم شعری زیبا در محضر ایشان قرائت کرد. سخنان شهید بهشتی نور امیدی که در دل یاران امام ایجاد شده بود را شعلهور کرد تا لحظه وداع فرا رسید.
هر طور بود آقای بهشتی را سوار ماشین کردیم. بچهها حال خود را نمیفهمیدند و گریه کنان پشت شیشه ماشین دست بیعت میدادند. اشک شوق قطع نمیشد. ماشین یواش یواش راه افتاد و چند متری که رفت رزمندگان از جای کنده شدند و بیاختیار شروع به دویدن کردند. جلوی ماشین روی کاپوت، کنار شیشه، الله اکبر گویان، قیامتی به پا شده بود.
🔻نیروها همه مسلح بودند و مهمات و نارنجک مثل نقل و نبات در سالن و کنار نیروها ریخته بود و و در آن شرایط برای جان شهید بهشتی احساس خطر هم میشد. خودرو چند متری رفت و حال وهوای بچه ها که از کنترلشان خارج شده بود ادامه داشت. ما هم مسئولیتی در قبال آقای بهشتی داشتیم تلاش میکردیم زودتر موضوع فیصله پیدا کند. آقای بهشتی از بچهها چشم برنمیداشت و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. بالاخره دستور داد ماشین ایستاد و پیاده شدند. آرام و متین با همان لبخندی که در این چند ساعته هنوز قطع نشده بود،چون کوهی استوار، به میان رزمندگان برگشتند و دقایقی ایستادند تا همه نیروها با ایشان مصافحه کردند. لحظات پر برکتی بود. صحنه وداع، صحنهای که برای بسیاری از آنها وداع آخر با دنیای مادی ما بود.
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
#خاطره_سردارسیدعلی_بنی_لوحی
🍃🔹چند ساعتی #شهید_بهشتی مهمان بچههای اصفهان در دارخوین بودند، شهید مصطفی ردانیپور گزارشی از وضع منطقه عملیاتی دارخوین و آمادگی نیروها برای عملیات و نقاط ضعف دشمن ارایه داد و شهید علی نوری هم شعری زیبا در محضر ایشان قرائت کرد. سخنان شهید بهشتی نور امیدی که در دل یاران امام ایجاد شده بود را شعلهور کرد تا لحظه وداع فرا رسید.
هر طور بود آقای بهشتی را سوار ماشین کردیم. بچهها حال خود را نمیفهمیدند و گریه کنان پشت شیشه ماشین دست بیعت میدادند. اشک شوق قطع نمیشد. ماشین یواش یواش راه افتاد و چند متری که رفت رزمندگان از جای کنده شدند و بیاختیار شروع به دویدن کردند. جلوی ماشین روی کاپوت، کنار شیشه، الله اکبر گویان، قیامتی به پا شده بود.
🔻نیروها همه مسلح بودند و مهمات و نارنجک مثل نقل و نبات در سالن و کنار نیروها ریخته بود و و در آن شرایط برای جان شهید بهشتی احساس خطر هم میشد. خودرو چند متری رفت و حال وهوای بچه ها که از کنترلشان خارج شده بود ادامه داشت. ما هم مسئولیتی در قبال آقای بهشتی داشتیم تلاش میکردیم زودتر موضوع فیصله پیدا کند. آقای بهشتی از بچهها چشم برنمیداشت و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. بالاخره دستور داد ماشین ایستاد و پیاده شدند. آرام و متین با همان لبخندی که در این چند ساعته هنوز قطع نشده بود،چون کوهی استوار، به میان رزمندگان برگشتند و دقایقی ایستادند تا همه نیروها با ایشان مصافحه کردند. لحظات پر برکتی بود. صحنه وداع، صحنهای که برای بسیاری از آنها وداع آخر با دنیای مادی ما بود.
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
#خاطره_سردارسیدعلی_بنی_لوحی
🍃🔹چند ساعتی #شهید_بهشتی مهمان بچههای اصفهان در دارخوین بودند، شهید مصطفی ردانیپور گزارشی از وضع منطقه عملیاتی دارخوین و آمادگی نیروها برای عملیات و نقاط ضعف دشمن ارایه داد و شهید علی نوری هم شعری زیبا در محضر ایشان قرائت کرد. سخنان شهید بهشتی نور امیدی که در دل یاران امام ایجاد شده بود را شعلهور کرد تا لحظه وداع فرا رسید.
هر طور بود آقای بهشتی را سوار ماشین کردیم. بچهها حال خود را نمیفهمیدند و گریه کنان پشت شیشه ماشین دست بیعت میدادند. اشک شوق قطع نمیشد. ماشین یواش یواش راه افتاد و چند متری که رفت رزمندگان از جای کنده شدند و بیاختیار شروع به دویدن کردند. جلوی ماشین روی کاپوت، کنار شیشه، الله اکبر گویان، قیامتی به پا شده بود.
🔻نیروها همه مسلح بودند و مهمات و نارنجک مثل نقل و نبات در سالن و کنار نیروها ریخته بود و و در آن شرایط برای جان شهید بهشتی احساس خطر هم میشد. خودرو چند متری رفت و حال وهوای بچه ها که از کنترلشان خارج شده بود ادامه داشت. ما هم مسئولیتی در قبال آقای بهشتی داشتیم تلاش میکردیم زودتر موضوع فیصله پیدا کند. آقای بهشتی از بچهها چشم برنمیداشت و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. بالاخره دستور داد ماشین ایستاد و پیاده شدند. آرام و متین با همان لبخندی که در این چند ساعته هنوز قطع نشده بود،چون کوهی استوار، به میان رزمندگان برگشتند و دقایقی ایستادند تا همه نیروها با ایشان مصافحه کردند. لحظات پر برکتی بود. صحنه وداع، صحنهای که برای بسیاری از آنها وداع آخر با دنیای مادی ما بود.
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
#خاطره_سردارسیدعلی_بنی_لوحی
🍃🔹چند ساعتی #شهید_بهشتی مهمان بچههای اصفهان در دارخوین بودند، شهید مصطفی ردانیپور گزارشی از وضع منطقه عملیاتی دارخوین و آمادگی نیروها برای عملیات و نقاط ضعف دشمن ارایه داد و شهید علی نوری هم شعری زیبا در محضر ایشان قرائت کرد. سخنان شهید بهشتی نور امیدی که در دل یاران امام ایجاد شده بود را شعلهور کرد تا لحظه وداع فرا رسید.
هر طور بود آقای بهشتی را سوار ماشین کردیم. بچهها حال خود را نمیفهمیدند و گریه کنان پشت شیشه ماشین دست بیعت میدادند. اشک شوق قطع نمیشد. ماشین یواش یواش راه افتاد و چند متری که رفت رزمندگان از جای کنده شدند و بیاختیار شروع به دویدن کردند. جلوی ماشین روی کاپوت، کنار شیشه، الله اکبر گویان، قیامتی به پا شده بود.
🔻نیروها همه مسلح بودند و مهمات و نارنجک مثل نقل و نبات در سالن و کنار نیروها ریخته بود و و در آن شرایط برای جان شهید بهشتی احساس خطر هم میشد. خودرو چند متری رفت و حال وهوای بچه ها که از کنترلشان خارج شده بود ادامه داشت. ما هم مسئولیتی در قبال آقای بهشتی داشتیم تلاش میکردیم زودتر موضوع فیصله پیدا کند. آقای بهشتی از بچهها چشم برنمیداشت و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. بالاخره دستور داد ماشین ایستاد و پیاده شدند. آرام و متین با همان لبخندی که در این چند ساعته هنوز قطع نشده بود،چون کوهی استوار، به میان رزمندگان برگشتند و دقایقی ایستادند تا همه نیروها با ایشان مصافحه کردند. لحظات پر برکتی بود. صحنه وداع، صحنهای که برای بسیاری از آنها وداع آخر با دنیای مادی ما بود.
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
#خاطره_سردارسیدعلی_بنی_لوحی
🍃🔹چند ساعتی #شهید_بهشتی مهمان بچههای اصفهان در دارخوین بودند، شهید مصطفی ردانیپور گزارشی از وضع منطقه عملیاتی دارخوین و آمادگی نیروها برای عملیات و نقاط ضعف دشمن ارایه داد و شهید علی نوری هم شعری زیبا در محضر ایشان قرائت کرد. سخنان شهید بهشتی نور امیدی که در دل یاران امام ایجاد شده بود را شعلهور کرد تا لحظه وداع فرا رسید.
هر طور بود آقای بهشتی را سوار ماشین کردیم. بچهها حال خود را نمیفهمیدند و گریه کنان پشت شیشه ماشین دست بیعت میدادند. اشک شوق قطع نمیشد. ماشین یواش یواش راه افتاد و چند متری که رفت رزمندگان از جای کنده شدند و بیاختیار شروع به دویدن کردند. جلوی ماشین روی کاپوت، کنار شیشه، الله اکبر گویان، قیامتی به پا شده بود.
🔻نیروها همه مسلح بودند و مهمات و نارنجک مثل نقل و نبات در سالن و کنار نیروها ریخته بود و و در آن شرایط برای جان شهید بهشتی احساس خطر هم میشد. خودرو چند متری رفت و حال وهوای بچه ها که از کنترلشان خارج شده بود ادامه داشت. ما هم مسئولیتی در قبال آقای بهشتی داشتیم تلاش میکردیم زودتر موضوع فیصله پیدا کند. آقای بهشتی از بچهها چشم برنمیداشت و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. بالاخره دستور داد ماشین ایستاد و پیاده شدند. آرام و متین با همان لبخندی که در این چند ساعته هنوز قطع نشده بود،چون کوهی استوار، به میان رزمندگان برگشتند و دقایقی ایستادند تا همه نیروها با ایشان مصافحه کردند. لحظات پر برکتی بود. صحنه وداع، صحنهای که برای بسیاری از آنها وداع آخر با دنیای مادی ما بود.
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
#خاطره_سردارسیدعلی_بنی_لوحی
🍃🔹چند ساعتی #شهید_بهشتی مهمان بچههای اصفهان در دارخوین بودند، شهید مصطفی ردانیپور گزارشی از وضع منطقه عملیاتی دارخوین و آمادگی نیروها برای عملیات و نقاط ضعف دشمن ارایه داد و شهید علی نوری هم شعری زیبا در محضر ایشان قرائت کرد. سخنان شهید بهشتی نور امیدی که در دل یاران امام ایجاد شده بود را شعلهور کرد تا لحظه وداع فرا رسید.
هر طور بود آقای بهشتی را سوار ماشین کردیم. بچهها حال خود را نمیفهمیدند و گریه کنان پشت شیشه ماشین دست بیعت میدادند. اشک شوق قطع نمیشد. ماشین یواش یواش راه افتاد و چند متری که رفت رزمندگان از جای کنده شدند و بیاختیار شروع به دویدن کردند. جلوی ماشین روی کاپوت، کنار شیشه، الله اکبر گویان، قیامتی به پا شده بود.
🔻نیروها همه مسلح بودند و مهمات و نارنجک مثل نقل و نبات در سالن و کنار نیروها ریخته بود و و در آن شرایط برای جان شهید بهشتی احساس خطر هم میشد. خودرو چند متری رفت و حال وهوای بچه ها که از کنترلشان خارج شده بود ادامه داشت. ما هم مسئولیتی در قبال آقای بهشتی داشتیم تلاش میکردیم زودتر موضوع فیصله پیدا کند. آقای بهشتی از بچهها چشم برنمیداشت و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. بالاخره دستور داد ماشین ایستاد و پیاده شدند. آرام و متین با همان لبخندی که در این چند ساعته هنوز قطع نشده بود،چون کوهی استوار، به میان رزمندگان برگشتند و دقایقی ایستادند تا همه نیروها با ایشان مصافحه کردند. لحظات پر برکتی بود. صحنه وداع، صحنهای که برای بسیاری از آنها وداع آخر با دنیای مادی ما بود.
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈