#زندگینامه
🔺 در خوراسگان خطه ای که خورشید خانه زاد خاک مقدسش بود، محله «مسجدعلی» دیده به جهان گشود. خار هجران معبودی که رسول دل به مهرش سپرده بود، پر و بال کبوتر جانش را چنان زخمی کرده بود که هیچ چیز جز نگاه مهربان و دستان عنایتمند محبوب نمی توانست مرهم آن باشد. پس با دلی لبریز از آیات آسمانی، گام زدن در راه بندگی را آغاز کرد تا آلام درونش را تسکین دهد.
🔺 با مرور صحیفه حق و زمزمه غزلواره ی نماز در جمع مشتاقان درگاه الهی وجودی اسمانی یافت که در فروتنی، همنشین خاک بود. در ساده زیستی چون خانه زاد کردگار، حضرت امیر (ع) به همگان احترام می گذاشت و در سلام کردن، گوی سبقت را از همگان می ربود.
🔺 به گاه آموختن، یک چند تا پایان مقطع ابتدایی در جاده ی معرفت، اسب همت راند و پس از آن دستان کوچکش یاریگر پدر شد آن زمان که نهال انقلاب، شکوفه زدن را آغاز کرد، سن چندانی نداشت و تنها با حضور در راهپیمایی ها، به آبیاری این نهال شکوهمند پرداخت و پس از به ثمر نشستن آن، سر در راه حفظ آرمان های آن نهاد.
🔺 آن زمان که نامردان، خنجر سیاه رذیلت و پستی را در پیکر وطن فرو نشاندند و مویه وطن زخمی بود بر قلب هر ایرانی، «رسول» نیز با عزمی جزم که چشمان حقیقت بینش گویای آن بود؛ به دیار پیکرهای تا خدا رفته شتافت. چهل و پنج روز، شب های تاریک را به آتش عشق و جنون کشید و سرانجام سال ۱۳۶۵، در «شلمچه» که رؤیای دور دست فرشتگان خدا بود، با اصابت ترکش به وجود نازنین اش جام زرین شهادت را سر کشید.
#شهید_رسول_ابراهیمی
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈