eitaa logo
قاف عشق
849 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
34 فایل
@maramname ارتباط با ادمین ترویج فرهنگ دفاع مقدس، جهاد و شهادت و معرفی شهدای استان اصفهان *قاف عشق در پیام رسان سروش ghafeeshg@ و بله ghafeshg@ نیز فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻دیده‌بان در خط، درخواست آتش می‌کرد و ما اجرای آتش می‌کردیم. مهمات‌مان تقریباً رو به اتمام بود. من از وضعیت مهمات آمار گرفتم؛ دیدم بسیار کم است. فشار دشمن به قدری بود که آتش توپخانه‌هایی که در منطقه اجرای آتش می‌کردند، کافی نبود. دشمن تلاش داشت از روبه‌رو هجوم بیاورد و جادۀ اهواز ـ خرمشهر را پس بگیرد. چند لحظه بعد، بچه‌ها گفتند: فقط بیست تا گلوله داریم. ما مهمات را با احتیاط مصرف می‌کردیم؛ اما درخواست آتش زیاد بود. چاره‌ای نبود، دستور شلیک گلوله‌ها را دادیم تا مهمات برسد. سه گلوله باقی مانده بود که شهید قجه‌ای پشت بی‌سیم گفت: هر چه می‌توانی آتش بریز. از این جمله متوجه شدم وقتی فرماندۀ محور این‌طور درخواست آتش می‌کند، چه قدر کار سخت شده است. 🔻 دیده‌بان هم مکرر درخواست آتش می‌کرد. فقط یک گلوله باقی مانده بود. در آتشبار تیپ 27 محمد رسول‌الله(ص) شخصی به نام یوسف کابلی که با هم از کردستان به جنوب آمده بودیم پرسید: چند تا گلوله باقی مانده؟ بچه‌ها گفتند: یکی. گفت: گلوله را بیاورید. گلوله را آوردند توی سنگر هدایت آتش و ایشان گفت: من این یک گلوله را می‌فرستم و ان‌شاء‌الله کلک عراقی‌ها را می‌کنیم. ما این صحنه را تماشا می‌کردیم و می‌خواستیم ببینم یوسف چه کار می‌خواهد بکند. ایشان روی گلوله نوشت: «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت وَ لکنَ الله رَمی» زیرش هم نوشت: «الله اکبر، خمینی رهبر» و گلوله را داد به رئیس توپ و گفت گلوله را توی لوله بگذار، ان‌شاء‌الله به هدف می‌خورد. 🔻من فرماندۀ آتشبار بودم و ناظر صحنه. گلوله را در جان توپ گذاشتند و شلیک کردند. به محض این که گلوله به زمین اصابت کرد ما دیدیم دیده‌بان توی بی‌سیم با صدای بسیار رسـایی، الله اکـبر سر دهد. من توی بی‌سیم از او پرسـیدم: چی شد حمید؟ ـ اسم دیده‌بان حمید بود؛ او بعداً شهید شد ـ گفت: گلوله رفت داخل تانک عراقی‌هایی که سمت چپ ما بودند. چند دقیقه بعد با ما تماس گرفت و گفت: گلوله داخل تانک رفت و منفجر شد، و چون تانک پر از مهمات بود از شدت انفجارش، تانک‌های دو طرفش هم آتش گرفتند و باقی تانک‌ها هم فرار کردند. 🔻آن وقت رفتم و پیشانی یوسف کابلی را بوسیدم و گفتم آن متنی را که نوشتی، کار خودش را کرد. ما از آن روز این آیۀ مبارک «وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت» را به عنوان آرم توپخانۀ سپاه استفاده کردیم، که این هم از برکت اتکاء به خداوند و توجه خاص به او در آن شرایط سخت و طاقت‌فرسا بود. 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈