💞 خانمه از شوهرش می پرسه :
👈 موقع ازدواج چه کسی منو به تو معرفی کرد ؟
💞 شوهره میگه :
👈 چه می دونم دشمن زیاده ... 😊😂😂
💞 خانما ! تو رو خدا ، آنقدر مهربان باشید
💞 تا شوهراتون بگن :
👈 صد رحمت به پدر و مادرش
👈 و هزار رحمت به واسطه و معرفش
💞 وگرنه دیگه کسی جرائت نمی کنه
💞 تا واسطه امر خیر و ازدواج بشه
💞 از ما گفتن بود آ ...
😍 @ghairat
💞 زنم بهم گفت :
🌷 عزیزم ، قربونت برم ، فدات بشم
🌷 ﻣﻨﻮ چه قدر ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟!
💞 منم گفتم :
🌹 الهی قربونت برم ، ﻗﺪ دریا دوستت دارم
💞 بهم گفت :
🌷 وااای عزیزم ﻣﺮﺳﯽ ، تو خیلی خوبی
💞 ﺣﺎﻻ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ که " دریا " ،
💞 نام ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ زنمه 😁
💞 من اصلا بین زنام فرقی نمی ذارم . 😂
💟 @ghairat
💞 قدیما ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ
💞 باید می رفتی ﺁﻣﺎﺭ ﻣﯽ گرفتی که ﻣﺠﺮﺩﻩ ﯾﺎ ﻣﺘﺎﻫﻞ !
💞 ﻭﻟﯽ الان اگر ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺧﻮﺷﺖ بیاد
💞 ﺑﺎید ﺑﺮﯼ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﮐﻨﯽ که ﺩﺧﺘﺮﻩ ﯾﺎ ﭘﺴﺮه !
💞 والله به خدا👌😂😂
💞 خانما و آقایون !
💞 لطفا به مرد یا زن بودن خودتان ، افتخار کنید .
💞 و سعی نکنید خود را جای دیگری بگذارید
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ششم 🌹🌹
🍎 سمیه تا مدتها ،
🍎 در فکر ماجرای جسارت آن مرد راننده ،
🍎 مزاحمت آقایان در خیابان ،
🍎 تکه پرانی ها ، شماره دادن ها ،
🍎 جسارت و بی احترامی ها ،
🍎 و نگاه های جنسی مردان هوس باز ، بود .
🍎 فکر کردن به این همه بی حرمتی ها ،
🍎 خیلی آزارش می داد .
🍎 سمیه از این وضع خسته شده بود .
🍎 از اینکه مردم به جنسیت ، پوست ، مو ،
🍎 و لباس او نگاه کنند ، راضی نبود .
🍎 از اینکه مردم ،
🍎 به حریم خصوصیش تجاوز کنند ، متنفر بود .
🍎 همیشه در این فکر بود
🍎 که چکار کند تا انسانیتش دیده شود
🍎 نه جنسیت زنانه اش ،
🍎 نه برجستگی اندامش و نه چیز دیگر .
🍎 پس از مدتها فکر کردن ،
🍎 تصمیم گرفت موهای خود را بپوشاند .
🍎 و با موی پوشیده و لباس سنگین و بلند ،
🍎 از خانه بیرون برود .
🍎 اما هر وقت که می خواست ،
🍎 این تصمیمش را عملی کند ؛
🍎 خجالت از مردم او را منصرف می کرد .
🍎 همیشه با خودش درگیر بود .
🍎 گاهی در تنهایی خودش ،
🍎 با خودش حرف می زد و می گفت :
🌷 من باید موهایم را بپوشانم
🌷 لباسهای سنگین بپوشم
🌷 نه نمیشه ، آخه مردم چی میگن
🌷 مطمئناً منو مسخره می کنن
🌷 اصلا من چکار مردم دارم ،
🌷 به مردم چه ربطی داره که من ،
🌷 چی بپوشم چی نپوشم
🌷 مگه من ، برای مردم دارم زندگی می کنم
🌷 ای خدا چکار کنم ، خسته شدم .
🌷 سمیه ، تا کی میخوای
🌷 برای رضایت این و آن تلاش کنی
🌷 بابا برای خودت زندگی کن
🌷 اگه میخوای در اجتماع موفق باشی ،
🌷 باید کاری کنی که به چشم یک انسان ،
🌷 به تو نگاه کنند ، نه یک عروسک ،
🌷 نه یک وسیله برای لذت بردن مردان .
🍎 بعد از چند روز کلنجار رفتن با خودش ،
🍎 آخر تصمیم خود را عملی کرد .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
@ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت هفتم 🌹🌹
🍎 با اینکه مردم ،
🍎 از تغییر و تحول ناگهانی سمیه ،
🍎 در شگفت بودند ؛
🍎 اما به انتخاب تیپ جدیدش احترام گذاشتند
🍎 و البته عده ای از پسرا هم بودند
🍎 که از حجاب داشتن سمیه ، ناراضی بودند
🍎 و حتی حجابش را مسخره می کردند .
🍎 و آنها کسانی بودند
🍎 که به زنان ، نگاه ابزاری داشتند .
🍎 و معتقد بودند که زنان ،
🍎 باید در خدمت شهوت مردان باشند .
🍎 اما در کل ، احترام سمیه بیشتر شد .
🍎 و گاهی مردان به احترامش تعظیم می کردند
🍎 سمیه در حجاب و چادر ،
🍎 هم احساس امنیت جسمی داشت
🍎 و هم آرامش روحی و روانی او ،
👈 بیشتر شد .
🍎 خیلی از دوستان و غریبه ها ،
🍎 از تیپ جدید سمیه خوششان آمد .
🍎 بعضی از دختران دانشگاه ،
🍎 که درد سمیه را داشتند ؛
🍎 و مدام مورد اذیت و آزار ،
🍎 و مزاحمت پسران بی غیرت بودند ؛
🍎 از دیدن امنیت بیشتر سمیه در حجاب ،
🍎 تشویق شدند تا با حجاب بیشتری ،
🍎 در دانشگاه حضور یابند ...
🍎 سمیه ، با یکی از دوستانش ،
🍎 در حال قدم زدن بودند .
🍎 که ناگهان چشمش ،
🍎 به یک آقای سر به زیر و نجیب افتاد .
🍎 سمیه به دوستش مرضیه گفت :
🌷 مرضیه این کیه !؟
🌟 مرضیه گفت :
🌟 این پسره رو می گی ، که سر به زیره ؟!
🌷 سمیه گفت : بله
🌟 مرضیه گفت : زیاد نمی شناسمش ؛
🌟 ولی خیلی درس می خونه .
🌟 نمره هاش هم عالی اند .
🌟 همیشه لبخند رو لباشه .
🌟 پسر پاک و نجیبیه .
🌟 اهل دختر بازی و مهمانی و
🌟 پارتی و این مسخره بازیا هم نیست .
☺️ خیلی هم مودبه
🌟 یک جوری با دخترا حرف می زنه
🌟 انگار داره با یه پادشاه حرف می زنه .
🌷 سمیه گفت :
🌷 ماشالله خوب ازش اطلاعات داری ،
🌷 پس چرا میگی نمی شناسم .
🌟 مرضیه گفت :
🌟 آخه ففط چند بار
🌟 برای گرفتن جزوه ، پیشش رفتم ،
🌟 اصلا هم نگام نکرد
🌟 نه نگاه کرد ، نه متلک انداخت ،
🌟 نه گرم گرفت ، نه پارک دعوتم کرد
🌟 نه رستورانی نه تولدی ، هیچ ...
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
💞 در هنگام همبستری ،
💞 دائم حالات و عکس العمل های
💞 تن و چهره همسر خود را در نظر داشته باشید
💞 و از او در مورد احساسش ،
💞 نسبت به موقعیت حاضر ، سوال کنید .
💞 و به صداهائی که موقع ارضا شدن ،
💞 از خود در می آورد گوش کنید .
💞 بدنش را نظاره کنید ،
💞 و ببینید چگونه خود را ،
💞 با بدن شما وفق می دهد .
💟 @ghairat
🍎 سوال ⁉️
🍎 آیا در صورت ناراحتی همسر دائم از ازدواج موقت مرد ، باز هم ازدواج موقت جایز است ؟
🌸 پاسخ
🌸 در مورد ازدواج موقت ، باید به گونهای رفتار شود که نه این سنت حسنه به دست فراموشی سپرده شود ، نه این که به بهانه استحباب آن ، ناراحتی و دلسردی زنان ضعیف الایمان ، از زندگی و اسلام به وجود آید .
🌸 اما به هر حال ، ناراحت شدن یا نشدن زنان دائم ، تأثیری در مشروعیت و جواز ازدواج موقت ندارد ، و سبب حرمت و منع آن نمیشود .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت هشتم 🌹🌹
🍎 سمیه و مرضیه ،
🍎 مشغول صحبت کردن بودند .
🍎 می خواستند از کنار چند پسر جوان بگذرند .
🍎 سمیه ، چادرش را محکم گرفت ،
🍎 و از جلوی آنان عبور کرد .
🍎 یکی از پسرا با طعنه گفت :
🔥 چیه سمیه خانم ؟!
🔥 تیپ عوض کردی ؟!
🔥 نکنه خواستگار برات اومده ؟!
🔥 بابا مثل قبل باش
🔥 چادرتو بکن
🔥 موهاتو دربیار
🔥 بذار باهات حال کنیم ...
🍎 بقیه پسرا از حرف او خندیدند .
🍎 سمیه ایستاد .
🍎 و آرام به طرف پسرا برگشت .
🍎 پسره ترسید .
🍎 نفسش بند آمد .
🍎 سمیه به آرامی به پسرا گفت :
🌷 شما خواهر دارید ؟!
🌷 مادر دارید ؟!
🌷 ناموس دارید ؟!
🌷 غیرت دارید ؟!
🌷 آیا اجازه می دهید که خواهران شما ،
🌷 خودشان را به مردان عرضه کنند ؟
🌷 تا آن مردان هوس باز لذت ببرند ؟!
🌷 آیا اجازه می دهید آقایان نامحرم ،
🌷 با آرایش و زیبایی و بدن خواهران شما ،
🌷 عشق و حال کنند ؟!
🍎 پسران ، هیچ جوابی ندادند .
🍎 تا اینکه مرضیه گفت :
🌟 بیا بریم سمیه
🍎 سمیه و مرضیه از آنجا گذاشتند
🍎 مرضیه با تعجب به سمیه گفت :
🌟 دختر حواست بود خیلی با ادب شدی ؟!
🌷 سمیه گفت : چطور ؟!
🍎 مرضیه گفت :
🌟 قبل از پوشیدن چادر ،
🌟 هر کی بهت تکه می پروند ،
🌟 عصبانی می شدی و دعواش می کردی
🌟 اما حالا ...
🌟 قشنگ با ادب ، سنگین ، با وقار ،
🌟 با حیا و با متانت حرف زدی .
🌟 دقیقا مثل دخترهای با کلاس حرف زدی .
🌟 خوشمان آمد ... نه بابا خیلی خوشمان آمد
🍎 سمیه گفت :
🌷 حرف زدنم ضایع بود ؟!
🍎 مرضیه گفت :
🌟 نه بابا ؛ خیلی عالی بودی .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🍎 یکی از عوامل آرامش ،
👈 دعا کردن برای دیگران است .
🍎 هر کس برادر دینی خود را غیاباً دعا کند
🍎 از عرش ( خدای با عظمت ) ،
🍎 به او ندا میرسد :
🌸 صد هزار برابر
🌸 ( بیشتر از آنچه برای برادر خود خواستی )
🌸 به تو عطا گردید !
🌷 امام موسی كاظم علیه السلام 🌷
📚 وسائل ، ج ٤ ، ص ١١٤٨
💟 @ghairat
💞 پانزده شانزده ساله بودم ،
💞 هر کی زنگ میزد که بیاد خواستگاری ،
💞 مامانم میگفت : دختر ما قصد ازدواج نداره !
💞 آخرش گفتم : مامان ،
💞 این دخترتون که قصد ازدواج نداره کیه ؟
💞 هیچی دیگه ، یه دمپایی پرت شد سمتم
😁😜😂
💞 خانواده های عزیز !
💞 خواهشا دختراتون رو زود شوهر بدین
💞 تا به جمع پیر دختران نپیوندد .
💟 @ghairat 😍
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت نهم 🌹🌹
🍎 سمیه و مرضیه وارد کلاس شدند .
🍎 آن پسرهایی که متلک پراندند
🍎 و مورد ملامت سمیه قرار گرفتند ،
🍎 تا آخر کلاس ، ساکت و بی صدا نشستند ؛
🍎 و خودشان را جمع و جور کردند .
🍎 استاد ، وارد کلاس شد .
🍎 امروز قرار بود
🍎 یکی از دانشجوها کنفرانس دهد .
🍎 استاد ، نام َسمیه را خواند .
🍎 سمیه هم با چادر زیبایش ،
🍎 در محل کنفرانس ایستاد .
🍎 استاد از دیدن سمیه در چادر ،
🍎 هم شگفت زده شد ،
🍎 هم لبخند رضایت بر او زد .
🍎 سمیه ، کنفرانس خود را ارائه نمود .
🍎 وقتی کنفرانس تمام شد ،
🍎 همه دانشجوها برایش دست زدند .
🍎 و استاد با لبخند ، او را تحسین نمود .
🍎 سمیه ، سر جای خود نشست .
🍎 و استاد از کنفرانس سمیه خیلی تعریف کرد .
🍎 و چندتا اشکال نیز گرفت .
🍎 سمیه خیلی خوشحال بود .
🍎 که توانست با حجابش ،
🍎 انسانیت و علم و عقلش را ،
🍎 به دیگران ثابت کند .
🍎 بعد از کلاس ، پسران و دختران ،
🍎 از سمیه بابت کنفرانس زیبایش ،
🍎 تشکر و تعریف کردند .
🍎 مرضیه نیز به سمیه گفت :
🌟 سمیه جان !
🌟 چادر ، زرنگترت کرده ها
🌟 از موقعه ای که چادر پوشیدی ،
🌟 خیلی تغییر کردی .
🌟 مودب شدی ، زرنگ شدی ،
🌟 محبوب شدی ، محجوب شدی ...
🍎 مرضیه در حال صحبت کردن بود
🍎 که متوجه شد ؛
🍎 سمیه حواسش جای دیگری است
🍎 و به یک نقطه خیره شده بود .
🍎 مرضیه گفت :
🌟 فهمیدی چی گفتم سمیه ؟!
🍎 سمیه هیچ پاسخی نداد .
🍎 دوباره مرضیه گفت :
🌟 حواست کجاست دختر ؟!
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat