eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
18 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ شعر کوتاه ، بمناسبت هفته دفاع مقدس 🌹 عشق یعنی ، یک استخوان و یک پلاک 🌹 سالهای سال ، تنهای تنها زیر خاک . 🇮🇷 هفته دفاع مقدس گرامی باد 💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 آهنگ زیبا و آرامبخش یه پلاک 🇮🇷 به مناسبت هفته دفاع مقدس 💟 @ghairat ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 🎥 کانال فیلم ، کارتون و تربیت کودک 🔮 @amoomolla
صیانه ماشطه کیست ؟! 🌸 صیانه ماشطه، یکی از ۱۳ بانویی است ، 🌸 که در دولت حضرت مهدی عجل الله فرجه ، 🌸 زنده شده و به دنیا باز می‏ گردد . 🌸 صیانه همسر « حزقیل » بود . 🌸 و حزقیل ، پسر عموی فرعون بود . 🌸 شغل صیانه ماشطه ، 🌸 آرایشگری دختر فرعون بود . 🌸 او و شوهرش حزقیل ، 🌸 به پیامبری حضرت موسی ، ایمان آوردند 🌸 امّا همچنان ایمان خود را پنهان می‏ کردند . 🌸 روزی صیانه ماشطه ، 🌸 مشغول آرایش دختر فرعون بود 🌸 که شانه از دستش افتاد 🌸 و بی‏ اختیار ، نام خدا را بر زبان آورد 🌸 دختر فرعون گفت : 🔥 آیا نام پدر مرا بر زبان آوردی ؟ 🌸 صیانه گفت : 🕋 نه ، بلکه نام کسی را بر زبان آوردم 🕋 که پدر تو را آفریده است . 🌸 دختر فرعون ، ماجرا را نزد پدرش بازگو کرد 🌸 و فرعون نیز ، صیانه را احضار کرد و گفت : 🔥 مگر به خدایی من اعتراف نداری ؟ 🌸 صیانه گفت : 🕋 هرگز ! من از خدای حقیقی دست نمی‏ کشم 🕋 و تو را پرستش نمی‏ کنم . 🌸 فرعون دستور داد تا تنور مسی برافروزند 🌸 و همه بچه‏ های آن زن را ، 🌸 در حضورش در آتش افکنند ، 🌸 چون نوبت به طفل شیرخوارش رسید ، 🌸 صیانه می‏ خواست 🌸 به ظاهر از دین حضرت موسی برائت جوید 🌸 که کودک شیرخوارش به زبان آمد و گفت : 🕌 مادر صبر کن که تو بر حق هستی ! 🌸 فرعونیان ، آن زن و بچه شیرخوارش را ، 🌸 در آتش افکنده و سوزاندند . 🌸 و خداوند وعده داه است 🌸 که در اثر صبر و تحمل آن زن ، 🌸 در راه دین پیامبر خود ، 🌸 او را در دولت امام مهدی زنده می‏ گرداند 🌸 تا هم به آن حضرت خدمت کند 🌸 و هم انتقام خود را از فرعونیان بگیرد . 💟 @ghairat
💌 🇮🇷 نمیدونم از زندگی چی بخوام ؟! 🇮🇷 نمیدونم چه آرزویی باید بکنم ؟! 🇮🇷 ولی اینو خوب میدونم 🇮🇷 که هر چی دلم می خواد ، 🇮🇷 همه و همه ، در نگاه های تو هست . 💟 @ghairat
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت 💞 قسمت بیستم 🌟 آی خدا ... ، چقدر من بدبخت بودم 🌟 حتی در مورد ازدواجم ، 🌟 نه کسی نظری از ما خواست 🌟 نه کسی گفت : برنامه ات چیه ؟! 🌟 نه کسی گفت پسند کردی یا نه ؟! 🌟 بعد از آن مجلس ، 🌟 همه‌ی کارهای محضر ، 🌟 و هماهنگی با دفتر ازدواج و پیدا کردن عاقد 🌟 همه به عهده پدرم بود . 🌟 ولی نمی دانم چرا هیچ نظری نمی دادم 🌟 شاید به پدرم اعتماد داشتم ، 🌟 و به خاطر همین بود ، 🌟 که زیاد در امر ازدواجم ، دخالت نکردم . 🌟 شاید هم بی تفاوت بود 🌟 شاید هنوزم عشق اولم ، در سرم بود 🌟 نمی دونم ولی هر چی بود ، پسندیده نبود . 🌟 دهم آذرماه ، من و مادرم و دختره و مادرش ، 🌟 برای دادن آزمایش رفتیم 🌟 ماشالله خیلی شلوغ بود 🌟 مادرهامون ، با هم گپ می زدند 🌟 اما من و دختره ، 🌟 هر کدام یک گوشه ای تنها و غریب ایستادیم 🌟 بعد از آزمایش ، بیرون رفتیم 🌟 و برای آنان ، کیک و آبمیوه گرفتم 🌟 زیر آفتاب نشسته بودم و کیک می خوردم 🌟 زیاد حواسم به هیچ کس و هیچ چیزی نبود 🌟 حتی به دختره ، 🌟 حتی به آفتابی که روی سرم می تابید 🌟 ای خدا ، من چقدر بی احساس بودم 🌟 نه ذوقی نه شوقی نه احساسی ... 🌟 ناگهان ، حس کردم ، سایه ای روی سرم افتاد 🌟 دختره ، جلوی آفتاب ایستاد 🌟 تا آفتاب اذیتم نکند 🌟 من از این حرکتش ، خیلی لذت بردم . 🌟 چند روز بعد ، پسر عمویم توفیق ، 🌟 جواب مثبت آزمایش را برایم آورد . 🌟 باز هم ته دلم خوشحال بودم 🌟 اما نمی دانم چه مرگم شده بود 🌟 که نمی توانستم ابراز کنم . 🌟 دوازدهم آذرماه ، قرار محضر داشتیم . 🌟 دسته جمعی با چندتا ماشین ، 🌟 به سمت دفتر ازدواج رفتیم 🌟 بنده مثل همیشه ، سر به زیر بودم 🌟 کنار عاقد ، روی زمین روی فرش ، 🌟 نشسته بودیم 🌟 تا اینکه صیغه عقد را جاری کرد . 🌟 وقتی عروس خانم بله را گفت 🌟 طبق رسومات ، پا شدم 🌟 و با همه حاضرین روبوسی کردم 🌟 حتی با عروس خانم و مادرشون . 🌟 که یک دفعه دیدم صورت پدر عروس ، 🌟 سرخ شد ؛ 🌟 انگار بهش برخورد یا غیرتی شده بود 🌟 بنده به هوای اینکه ، همسر شرعی من شده ، 🌟 اینکار را کردم ، 🌟 از کجا می دانستم ناراحت می شود 🌟 و متاسفانه این ناراحتی بی خود ایشون ، 🌟 تازه جرقه طوفانی بزرگ ، در زندگی من بود 🍁 ادامه دارد 🍁 💟 @ghairat
💞 کد ۳۲۱ 💞 💍 💍 💍 💍 💍 ۶۵ 💍 پدر و مادر متوفی 💍 💍 ۱۵۷ ۶۴ 💍 سبزه روشن ، 💍 تاکید بر دائم دارم 💍 از هر شهری می پذیرم 💍 و پایبند به مسائل شرعی اعتقادی 💍 طبع ، به شدت اهل حلال و حرام 💍 خوش اخلاق ، مهربان و صبور . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💞 کانال ازدواج دائم بانوان 💟 @arooos2 💞 کانال ازدواج دائم آقایان 💟 @daem_ezdewaj
💞 کد ۱۴۷ 💞 💍 💍 💍 💍 ۸۰ 💍 💍 💍 ۱۶۵ ۴۷ 💍 💍 💍 ترجیحا سیده باشه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💞 کانال ازدواج دائم بانوان 💟 @arooos2 💞 کانال ازدواج دائم آقایان 💟 @daem_ezdewaj
💌 🇮🇷 صبح شد و دیدن روی ماهت را 🇮🇷 چشمانم طلب کردند 🇮🇷 قلبم برای تپیدن دلیل می خواست 🇮🇷 وعده دادم که دیدار نزدیک است . 💟 @ghairat
🌸 اگر از علائق همسرتان حمایت کنید 🌸 و فرصتی را برای او فراهم کنید 🌸 تا بتواند 🌸 کارهای مورد علاقه اش را انجام دهد 🌸 او دیگر هیچ توقعی نخواهد داشت . 🌸 البته قرار نیست 🌸 شما در تمام این فعالیتهای روزمره ، 🌸 همراه همسرتان باشید 🌸 اما حتماً برای یک پیاده روی کوتاه دونفره 🌸 یا خرید لوازم منزل ، وقت بگذارید . 💟 @ghairat
🌹 شعر جبهه 🌹 🇮🇷 عشق بود و جبهه بود و جنگ بود 🇮🇷 عَرصه بر گُردان عاشق ، تنگ بود 🇮🇷 جبهه ها پر بوده از ، دشمن و دَد 🇮🇷 لیک توکل بر خدا ، موج می زد 🇮🇷 مادران اما ، همچون ام البنین 🇮🇷 دادند فرزند خود را نذر دین 🇮🇷 عاشقان ما ، سر و جسم خود را 🇮🇷 هدیه کردند به فرزندان زهرا 🇮🇷 ناگهان اشکمان چون رود می شد 🇮🇷 یکی یکی از بین ما ، مفقود می شد 🇮🇷 آنکه سر دارد به سامان می رسید 🇮🇷 آنکه جان دارد به جانان می رسید 🔮 @ghairat 👈
🌸 یکی از بهترین راه ها ، 🌸 برای لوس کردن همسرتان ، 🌸 این است که رابطه ی دوستانه و عمیقی را ، 🌸 با خانواده اش ایجاد کنید . 💟 @ghairat
😍 یه سری رفتم خواستگاری 😍 بابای دختره پرسید : کار و خونه داری ؟ 😁 گفتم : بله 😁 کارم عاشقیست 😂 😁 و همه ی جای دنیا ، سرای من است . 😄 😍 گفت اینا به درد کانالت می خورن 😍 برو گمشو بیرون 😐😂 ✍ نکته اخلاقی : 😻 بابا من شوهر می خوام 😻 لطفا زیاد گیر ندید . 💟 @ghairat