eitaa logo
قلم برمی‌دارم🖋️
160 دنبال‌کننده
99 عکس
70 ویدیو
1 فایل
من اینجا هستم برای نوشتن از تو،برای تو♥️ 🍀🍀🍀🍀 راهی که می‌تونی نظرتو بهم بگی☺️ 👇🏻👇🏻👇🏻 @bahrami_fs
مشاهده در ایتا
دانلود
قلم برمی‌دارم🖋️
#گمشده #مقیمی_نوشت
بسم‌الله الرحمن الرحیم برای #ف.مقیمی سلام استاد عزیز من. پیام گمشده‌تان را دیدم. یاد قدیم‌ها افتادم که توی روزنامه‌ها یک قسمت بزرگ می‌نوشتند گمشده. من می‌دانم گمشده‌ی شما کجاست. خواستم به خودتان پیام بدهم اما دلم خواست اینجا توی کانالم بفرستم تا بقیه هم بخوانند. آن‌هایی که به پشتوانه‌ی یک کلام شما آمدند. مهمان قلم دست و پا شکسته ی من شدند. آن‌هایی که به من امید می‌دهند تا اگر بین تمام مشغله هام نتوانستم خوب بخوانم و بنویسم. به امید‌ نگاه مهربانشان قلم بردارم. حالا بگویم آن گمشده کجاست؟ نه سر پیچی کم آورده. و نه دست و پایش زخمی ست. من فکر می‌کنم از یک جایی به بعد فقط احساس تنهایی کرده. از همان‌جا به خودش گفته خب شاید کسی به گرد پای من نرسد! من می‌توانم دست خیلی‌ها را بگیرم تا حد اقل از سکون در بیایند. آن‌ وقت ایستاد به پشت سر نگاهی انداخت. کمی عقب عقب‌ هم آمد تا ما برسیم. دست من و خیلی های دیگر را گرفت. خودش را بین همه‌ی ما تقسیم کرد تا هر کدام از ما قدری از ف.مقیمی داشته باشیم. حالا این من نه تنها سرعتش کم نشده. بلکه با وسعت و دامنه‌ای گسترده تر در جریان است. شما فقط او را در خودتان دنبال می‌کنید. او از شما بیرون زده. فقط همین. این بیرون دنبالش باشید. بدانید به اندازه‌ای که قدم بردارید جریان عظیمی را با خود همراه می‌کنید. به نظر من اصلا دیگر دنبال آن من نباشید. فقط بگویید، بسم‌الله الرحمن الرحیم و شروع کنید. تمام شاگرد تنبل کلاس شما ✍فاطمه بهرامی https://eitaa.com/ghalambarmidaram
🌷مترجمی زبان قرآن ترم پاییز به صورت آنلاین از سراسر کشور دانش پژوه می پذیرد . 🔹لینک گروه آشنایی با طرح: https://eitaa.com/joinchat/1173750021C1a89660d89
بسم‌الله الرحمن الرحیم سلام به همه. تا حالا شده دلتون بخواد حرف بزنین و حرفتون نیاد؟ یا مثلا دلتون بخواد گریه کنید گریتون نیاد؟ یا عطسه یا مثلا دلتون بخواد بخوابید ولی خوابتون نمیاد؟؟ دیگه چه مواردی هست که بشه بگم؟؟ من دقیقا دلم می‌خواد ورزش کنم. دلم می‌خواد کتاب بخونم. دلم می‌خواد زیاااااد بنوییبسم. دلم می خواد دلم می‌خواد.... اما چی میشه که نمیشه؟؟ چرا دل یه تکون محکم به این هیکل گنده نمیده؟؟ چرا همه چیز رو دست این مغز تنبل و خوابالو گذاشتن. اصلا دلم می‌خواد مغزمو ادب کنم چیکار باید بکنم؟؟ بلدین؟؟ راهکار بدین لطفا. شاید به درد بقیه هم خورد😁 https://eitaa.com/ghalambarmidaram دلم می‌خواد پیشنهاداتتون رو بخونم. 👇 @bahrami_fs
کاش یه زن درونم مثل خانم امیرزاده بود.😩 یا حد‌اقل می‌شد ساختش. مثل بچه مدرسه ای‌ها نزدیک شهریور میشه غصه م می‌گیره. باز کلاسام شروع میشن. 😢
سلام و نور یعنی قشنگ منم این حسو دارم یک سری چیزا رو الزام میدونیم ولی به این معنی نیست دلمون بخواد یعنی خب شاید واقعا دوست داریم انجام بشه اما خب کششی نمونده من تصمیم گرفتم انقدر نجنگم با این اوضاع استراحت میکنم اتفاقا تازه تازه دارم راه می افتم شاید خیلی چیزا رو از دست داده باشم ولی این مکث لازمه حرکته یک جورایی اینم خیلی ضروری
نظر تو چیه؟؟ اصلا این قضیه از کجا آب می‌خوره؟ 👇 @bahrami_fs
بسم‌الله الرحمن الرحیم برشی از کتاب کهکشان نیستی👇👇 تقدیر، ماجرای شگفتی است. وقتی که همه‌چیز را آن‌طور می‌یابی که می‌خواهی، ناگهان دستی از غیب، همه‌چیز را به هم می‌ریزد و تو را به این یقین می‌رساند که کاره‌ای نیستی. وقتی در این احساس غوطه‌ور شدی و به این نتیجه رسیدی که مثل پَر کاهی در آسمان، تو را به هر طرف که بخواهد می‌برد، دستی دیگر آن را به شیوه‌ای تغییر می‌دهد که می‌فهمی تقدیرها نتیجهٔ اعمال خودت است.
اینم صفحه کتاب😍 اصلا این کتاب یه جور خاصیه. من دلم می‌خواد یه بند بشینم و ورق بزنم و بخونمش. اما مثل کسی شدم که از اتاق عمل در اومده و بی نهایت تشنه ست‌، اونوقت هر چند وقت یه بار پنبه خیس می‌کنن می‌کشن رو لب‌های ترک خورده ش😢😢😢 https://eitaa.com/ghalambarmidaram
هدایت شده از مجله قلمــداران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چنان آغوش وا کن بر منِ تنها که انگاری نداری بعد از آن آغوش، دیگر در جهان کاری! https://eitaa.com/ghalamdaraan
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم‌الله الرحمن الرحیم این برای من عجیب است.. سال‌هاست مادر‌هایی را می‌بینم که همسران و فرزندانشان را برای شهادت همراهی می‌کنند. اما این‌ همه آرامش و اطمینان قلبی را من نمی‌فهمم که هیچ، قلبم درد هم می‌گیرد😢. ما کجای این معادلات دمِ ظهوریم؟؟؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم چند وقتی می‌شود سراغش را نگرفتم.‌ راستش را بخواهید کمی ازش ترسیدم. نمیدانم چرا؟ خیال انگار همان واقعیت است که خیلی راحت می‌تواند عینیت پیدا کند. اگر آن‌جا‌هایی که پرنده‌ام می‌پرد و می‌بینم و می‌شنوم عینیت پیدا کند!!!... خیلی هولناک می‌شود قضیه ی قلبم. مثلا همین دیشب. من توی آشپز‌خانه داشتم شام می‌پختم. صدای بلندی شنیدم‌. برگشتم دیدم میز تلویزیون چپ شد و افتاده روی سید علی. ما تلوزیون را روی دیوار نصب کرده ایم. یک میز نمادین همان‌جا زیرش نقش میز‌ تلویزیون را بازی می‌کند. از آن گرفت و بلند شد. تمام کشو‌ها با‌هم باز شد. برگشت و افتاد روی سید علی. نفهمیدم کِی و چطور رسیدم بهش. میز بزرگ و سنگین نبود. هیچ جایی از بدنش، نه زخمی شد و نه درد گرفت. فقط ترسید. آنقدر ترسید که صورتش مثل گچ سفید و لب‌هاش، کبود شد. وقتی رسیدم بهش یکهو جیغ کشید و خون دوید توی رگ‌های صورتش. توی بغلم فشار می‌دادم. باهاش حرف می‌زدم تا آرام شود. همان موقع مثل تیری که از کمان بپرد، پرید. پرنده‌ی خیال را می‌گویم. من هم توی شرایطی نبودم که کاری از دستم بر بیاید. مثل برق می‌رفت و خیال مرا با خود می‌کشید. رفت بالای یک آسمان آبی. تکه تکه ابر‌های خاکستری از بعضی قسمت‌های شهر بلند شده بود. صداها‌ی مهیب می‌آمد و گرومپ می‌خورد به زمین و قلبم می‌لرزید. همان‌طور که سید علی را تکان تکان می‌دادم. پرواز کرد رفت بالای خا‌نه‌های نیمه آوار شده. بووم بوووم، صدا‌های وحشت‌ناک دیوارهای روحم را فرو می‌ریخت. رفت توی یکی از خانه‌ها. تازه دیوار‌هاش ریخته بودند. از گرد و خاک توی هوا می شد فهمید. مات و مبهوت نگاه می کردم. صدای گریه نوزادی بلند شد. خفه و بی جان. تمام گرد و خاک نشست روی سر من. هم قد و قواره ی سید علی من بود. با چشم‌های طوسی. دیوار افتاده بود روی پاهای کوچک و نازش. خیلی ترسیده بود. صورتش مثل گچ سفید و لب‌ها کبود شده بودند. صدای ناله شنیدم. برگشتم. مادر دو قدم آن طرف‌تر افتاده بود. خونین و مالین. ناخن می‌کشید روی زمین تا برسد به طفلی که ماجد صدایش می‌کرد. اما تا کمر زیر آوار بود. هرچه تقلا می کرد. نمی‌رسید. آن طرف ماجدِ کوچک، مثل ماهی که لب‌هاش کبود شده و روح از صورتش پریده، بال بال زد. سید علی یک بند جیغ می‌کشید. آخر هم دستش نرسید به ماجد. هر دو ساکت به هم خیره شدند. و من فقط توانستم ببینم و آب شوم. توی خیال که کاری از دستم بر نمی‌آمد، می‌آمد؟ تمام غمم اشک شد. ریخت روی لباس سید علی. فقط همین... ✍فاطمه بهرامی https://eitaa.com/ghalambarmidaram .