eitaa logo
مجله قلمــداران
5.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
306 ویدیو
10 فایل
این کانال متعلق به چهار یار هم‌قلم است! کپی یا اشتراک‌گذاری آثار، شرعا حرام‌ است. #به‌جان‌او به قلم ف_مقیمی راه ارتباطی @moghimstory ادمین تبادل و‌تبلیغ @Gh_mmm
مشاهده در ایتا
دانلود
شوخی شوخی بهش گفتند:« تو عقل نداری!» بعد از هر اشتباه بهش گفتند:«بی‌عرضه» موقع عصبانیت داد زدند سرش:«کاش بمیری راحت شم» الان خودش رو عقل کل می‌دونه! هیچ بنی‌بشری رو هم آدم حساب نمی‌کنه! توی کارهاش با کسی مشورت نمی‌کنه! شاید فقط با دوستاش! همون دوست‌هایی که بابت ادا اطواراش دوستش دارند. دیشب مامانش گفت:« تا این وقت شب کجا بودی؟» گردن دراز کرد. سینه جلو داد:«هر جا!» این فقط یک فریم از زندگی مادر پدرهاییه که بچه‌هاشون رو جدی نمی‌گیرند.. مراقب رفتارمون با کودکان باشیم تا وقتی نوجوون شدند مراقبت رفتارشون باشند.. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌━━ .•🦋•.━━━━━━━━ @ghalamdaaran ━━━━━━━━━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان
مجله قلمــداران
#رز_زخمی #م_رمضانخانی
از توی خیابان پیروزی پیچیدم توی پرستار. پاتند کردم تا نوبت دکترم دیر نشود. کمی جلوتر دو سه نفر ایستاده بودند. زمین را نگاه می‌کردند و سر تکان می‌دادند. نزدیک که شدم مرد را دیدم. نشسته بود روی زمین، لابلای شیشه‌ خرده‌های شکسته. نحیف بود و لاجون. جلیقهٔ سرمه‌ای توی تنش زار می‌زد. نوک کتونی های مشکی‌اش چرم نداشت! روزگار ردپای سپیدی پاشیده بود روی موهای پرپشتش. با نوک انگشت شیشه‌ها را جابجا کرد. سر بالا آورد. آسمان منعکس شد توی چشم‌های پر آبش. بغض، صورت استخوانی‌اش را لاغرتر نشان می‌داد. به رزهای سرخی که لابلای خرده شیشه‌ها زخمی شده بودند نگاه کردم. ترسیدم بپرسم چه شده و بغض مرد بیشتر آتشم بزند. چروک‌های دور چشمش احساساتم را به بازی گرفت. هرچه باشد مرد بود برای یک خانواده. شاید پدر برای چند بچه. احتمالا توی خانه ابهت خودش را داشت، اما حالا نشسته بود و وسط خیابان بی‌پروا گریه می‌کرد. زنی از پشت سرم پرسید چه شده. پیرمرد دهان باز کرد. دندان‌هایش یکی درمیان بود و نبود: _خوردم زمین. همه گلدونام شکست. کنارش دوتا گلدان سالم بود. شیشه‌های شفاف بلند که توی هرکدام دو رز قرمز جا خوش کرده بود. صدای شازده کوچولو پیچید توی گوشم «هرکس مسئول گل خودش است» گاهی شاید مسئول گل دیگران هم باشیم. خودم داشتم لابلای دیالوگ‌های شازده پرسه می‌زدم، اما زبانم کنار مرد بود: _کارتخوان دارید؟ سربالا انداخت: _ندارم. شماره حساب دارم. موبایلم را درآوردم. دستی زنانه از کنارم جلو آمد و یک تراول داد به مرد. زنی چند ده تومانی به طرفش گرفت. آپم را باز کردم. مردی یک تراول دیگر مهمانش کرد. شماره کارتش را پرسیدم. تند از حفظ گفت. رقم را زدم و دلم آرام گرفت. از ترویج تفکر گدایی متنفرم. عزت نفس آدم‌ها را حتی اگر خودشان متوجه نشوند می‌بلعد. برخلاف باقی که پول می‌دادند و می‌رفتند، دولا شدم و یک شاخه رز زخمی از جلوی پایش برداشتم: _من اینو ازتون خریدم. هنوز داشت گریه می‌کرد. خسارتش که قطعا جبران شد. شاید از درد زمین خوردن بود یا از عزت مردانه‌اش که شکست وسط پیاده‌رو. سرتکان داد. رز را برداشتم و راه افتادم. شازده مدام حرف می‌زد و آسمان هنوز توی نگاه مرد جولان می‌داد. دلم مانده بود پیش صورت مظلومش. توی ذهنم هی داستان می‌آمد پشت داستان. گاهی همسرش قربان صدقه‌اش می‌رفت بابت شیشه های شکسته، گاهی سرکوفت می‌زد و بی عرضه خطابش می‌کرد. شاید قرار بود فروش امروزش را هدیه بخرد برای تولد پسرش. یا شیرینی و میوه برای فردا که خواستگار در خانه‌شان را می‌زند. آنقدر خیال بافتم که نفهمیدم کی رسیدم جلوی در مطب. گل را گذاشتم توی کیفم. دوساعتی کارم طول کشید. راه رفته را برگشتم بالا. هنوز پکر بودم. از اینکه گریه‌های مردی را ببینم بی‌زارم. رسیدم همان‌جا. خشکم زد! پاهایم رمقی برای رفتن نداشتند. مرد هنوز نشسته بود! گریه می‌کرد و به هر رهگذری که رد می‌شد می‌گفت خوردم زمین و گلدونام شکست! دو نفر رد شدند و سر تکان دادند؛ اما بقیه اسکناس می‌گذاشتند کف دستش. دست کردم توی کیفم که گل را بردارم. خار رفت توی دستم. سوختم! کشیدمش بیرون. به آینه حماقتم نگاه کردم. پوزخند می‌زد انگار! انداختمش توی جوب. از جلوی پیرمرد رد شدم و با خودم فکر می‌کردم هزینه‌ای که دادم خیلی زیاد بود! به اندازهٔ اعتمادی که فرو ریخت! نمی‌دانم اگر یک روز واقعا یک مرد زمین بخورد و گلدان‌هایش بشکند، می‌توانم کمکش کنم یا نه! اعتماد بدجور گران است! ✍ م.رمضان‌خانی ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌━━ .•🦋•.━━━━━━━━ @ghalamdaaran ━━━━━━━━━━━━
مجله قلمــداران
#رز_زخمی از توی خیابان پیروزی پیچیدم توی پرستار. پاتند کردم تا نوبت دکترم دیر نشود. کمی جلوتر دو
پیر شدم ولی هنوز نتونستم به این دختره نحوه صحیح پست گذاشتن تو کانال رو یاد بدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 ما بندگان ضعیف هستیم 🇮🇷خدایا این ایران که، از همه اطراف به او هجوم شده است برای اسلام .... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌━━ .•🦋•.━━━━━━━━ @ghalamdaaran ━━━━━━━━━━━━
دلی که گرفته رو باید چی‌کار کرد؟ https://harfeto.timefriend.net/16766688429022
اومدم پیام‌های ناشناس‌و وا کنم خوردم به چند تا پیام که مال چند روز پیشه و من نخونده بودمشون فکر کنم بد نیست شما هم یک نگاهی بهشون بندازید👇👇
یک تلنگر
و عجیب‌تر اینه که شما اصلا کانال و گروه رو چک نمی‌کنید. درحالیکه بارها توضیح دادم قصه چیه
باشه عزیز دوباره می‌گم حتما مطلع هستید که این داستان دوباره داره بازنویسی می‌شه تا برسه به چاپ و شرط چاپ شدنش کم حجم شدنش بود. نسخه‌ی اولیه هزار و خورده‌ای صفحه بود. و باید نسخه نهایی، نهایت بشه سیصد چهارصد صفحه🙄 حالا من تا اینجایی که بازنویسی کردم خودش شده چهارصد صفحه😣🤦 ناشر وقتی فهمیده ویرایش داستان تا اینجا شده چهارصد صفحه گفته آی خانوم کجا کجا؟ آی خانوم کجاکجا؟ دست نگه دار همینطور ترمز بریدی؟ قراره مشاور تا اینجای کار رو بخونه ببینه چطور میشه حجم و کم کرد. منم دست نگه داشتم تا بببینم حضرات چه پیشنهادی دارند برای کم کردن حجم
مجله قلمــداران
باشه عزیز دوباره می‌گم حتما مطلع هستید که این داستان دوباره داره بازنویسی می‌شه تا برسه به چاپ و شرط
ولی می‌دونم یکی از دلایل دلگیریم همین اتفاقه این دست نگه داشتنه واقعا داره اذیتم می‌کنه گاهی وقت‌ها حس می‌کنم کلا دارم از داستان نویسی کنده می‌شم دارم دور می‌شم
خوب شد دل من گرفت تا قلم‌طلاهایی مثل شما کشف شن. کوفتت نشه دختر دست راستت رو سر من 😂
چالش ناشناس چالش حرف ناشناس واقعا دل گرفته را چه باید کرد؟ اکثر اوقات وقتی بی‌حوصله و دمغ می‌شوم بهش فکر میکنم... دلیل‌ش چیست؟ می‌گویند اگر دلت بی‌خود و بی‌جهت گرفت ممکن است مؤمنی دیگر هم یک‌ گوشه‌ی جهان دل‌گرفته باشد؟! چرا باید من تاوان دلِ گرفته‌یِ مقیمی را پس بدهم؟ او دمغ‌و بی‌حوصله شده را سنه‌نه؟ اصلا شاید آن بنده‌خدا دارد تاوان مرا پس ‌می‌دهد از کجا معلوم؟ مهم این است من و او هر دو دل‌گرفته ایم! خدایا مقیمی را دل‌شاد کن. نه برای اینکه من هم شاد شوم... نه! من انقد مغرور و خودخواه نیستم... فقط می‌خواهم مؤمنی گوشه‌ی دنیا خوشحال شود تا شاید مومن دیگری هم دل‌ش باز شود!
مجله قلمــداران
چالش ناشناس چالش حرف ناشناس واقعا دل گرفته را چه باید کرد؟ اکثر اوقات وقتی بی‌حوصله و دمغ می‌شوم
منم مثل تو فکر می‌کنم حس می‌کنم یکی تو یه جای دنیا حالش خوب نیس که من دلم گرفته. ولی واقعاً ما رو سننه؟؟😕
اقا دوربین مخفیه؟ حرکت دسته جمعی زدید دل منو بسوزونید؟ جمع کنید تو رو خدا این مدل نوشتناتونو.. ای بابا با این قلماشون
راهکار فقط این
مجله قلمــداران
آخی😢😢 لطفاً بیاید پی وی منو به فرزندخواندگی قبول کنید