هدایت شده از *n,panahande*
امثال پدر محسن اصولا با واژه تشکر کردن بیگانه هستن. این بیگانگی باعث میشه خوبیهارو نمیبینن و بدیها همیشه تو ذهنشون ماندگاره. چون اهل تشکر کردن نیستن اهل محبت هم نیستن. اگر آدم مذهبی باشن که میشه نور علی نور. چون اللهاکبر نمازشون چسبیده به لاالهالاالله اذان هستش و تسبیح از دستشون نمیافته و انگشت شصتشون بیاختیار دونههای تسبیح رو رد میکنه و به موازات لباشون صلوات رو میفرسته. دیگه فکر میکنن تمومه هرچی اونا بگن درسته، هرطور اونا فکرکنن همونه. حسن خلق هم که براشون تعریف نشده. تعریف نشده که هیچ فکر میکنن هرچه بیشتر تحقیرکنن و تشر بزنن اثر بیشتری داره. دست آخرم طرف مقابلشون هرکاری بکنه میزارن گردن خودش. مثلا حاجی میگه بزار خودشون برای خودشون تصمیم بگیرن ولی نمیگه من چقدر تو این تصمیم تاثیر داشتم.
و اما در مورد پروانه و امثال پروانه که مدام میانجیگری میکنن و فکر میکنن الآن دارن چقدر ثواب میکنن.
میانجیگری خوبه در صورتی که در جای مناسب خودش باشه و یکی دو دفعه بیشتر نباشه.
برداشت من این بود که پروانه بارها اینکارو انجام داده. خب اگر قرار بود تاثیر داشته باشه احتیاج به مدام تکرارشدن نبود.
به قول خانم امیرزاده که آدما باید مسئولیت رفتار خودشون رو بپذیرن.
یادمه یکدفعه از ایشون پرسیدم حتی اگر رفتار آقا باعث بشه دلخوری و دعوا بشه. ایشون هم گفتن بله حتی باعث دعوا بشه. خانم بهتره دخالت نکنه تا آقا خودش متوجه بشه باید مسئولیت رفتارشو بپذیره.
به نظرم خیلیوقتها میانجیگری نکردن تاثیر بیشتری داره تا میانجیگری.
هدایت شده از Zhra T
سلام به نظر من پزوانه زیادی افتاده وسط دعوای خانواده محسن .حرفهاش درباره مژگان وخانواده محسن درسته ولی فقط مجاز به محسن تذکر بده نه با خانواده محسن باید حل مشکل رو بزار به عهده خودشون بعدم برا اشتی کردن محسن با باباش اول بایدمحسن با مژگان کمی صحبت میکرد یکم از موضوع جرو بحثش با حاجی به صورت کلی میگفت واینکه حاجی دچار سوءتفاهم شده وپروانه مطلع بعد مژگان یه کم حاجی رو اماده میکردیه کم اروم میشد خوب پدر بزرگتر ه احساس بی حرمتی کرده بعد محسن اقدام به اشتی میکرد .ضمنا محسن اخلاق باباشو میشناسه باید تنها میرفت که نه غرورش جریحه دار میشد نه خانوادش اذیت میشدن الان باز فشار روی پروانس به خاطر دخالت زیادش .دختر جان حواست به مشکل خودت باشه پدرپسر خودشون میدونن چکار کنن تا حالا چند دفعه تکرار شده ومیشه
یک مدت بود وقت نمیکردم پیامهای ناشناس رو چک کنم
الان رفتم دیدم . میخوام باهاتون به اشتراک بگذارم👇👇👇
#پیام_ناشناس
بابای محسن پسرشو دوست داره. آرزوشه که پسرشون سالم و صالح باشه. الان بابای محسن داره میبینه پسرش صالح نیست و کاری ازش برنمیاد. دیگه بچه نیست با کتک زدن و زندانی کردن اصلاح بشه. خطاهای پسرش رو میفهمه و دلش میسوزه. پدر محسن، پسرش روو دوست داره ولی وقتی خطای محسن پشت خطا رو میبینه مستاصل شده این تبدیل شده به خشم، اعتراض که من ازت راضی نیستم. اینکه بگیم روش درست چیه مال توی کتاباست که بخونیم و ژست روشنفکری بگیریم، درست رفتار کردن در مقابل خطای عزیزان خیلی سخته. محسن هم باباش رو دوست داره. خیلی سخته کسی رو که دوست داری ازت ناراضی باشه و تو نتونی رضایتش رو بدیت بیاری. محسن نمی تونه رضایت باباش رو بدست بیاره چون تو یه باتلاقی افتاده که بیرون اومدن ازش خیلی سخته. درگیری محسن با خودش و حس عذاب وجدانی که داره، اینکه باباش کسی که دوست داشت باعث افتخارش بشه از خطاهاش خبره داره و شنیدن تیکههاش شرایط رو سخت میکنه. بازم موندن و تیکه شنیدن و احترام پدر رو نگه داشتن ژست روشنفکرانه است. خیلی سخته تحمل کردن طعنه و سکوت کردن. فلذا هر کدوم رفتار طبیعی خودشون رو دارن سخت نگیر بابا..گور بابای این زندگی
#پیام_ناشناس
چقدر خوبه اینقدر طبیعی و واقعی مینویسی...
آدمهای قصهات با یه تلنگر متحول و عارف نمیشن، آدمهای خوبت اشتباه میکنن و معصوم نیستن، آدمهای بیخود قصه هم روزنهای از نور دارن که اگه پیاش را بگیرن از بیخودی درمیان...
خلاصه که دمت گرم
#پیام_ناشناس
بنظرم چون موضوعی هست که نمیتونن پروانهومحسن با هم درموردش راحت صحبت کنند و مشکلات رو چاره اندیشی کنند،ما که صحبت های یکیشون رو میخونیم فکر می کنیم که مقصر رومیشناسیم و راهکار میدیمدرحالیکه پروانه خبر نداره تویذهن محسن چه خبره
#پیام_ناشناس
سلام . وقتتون بخیر چقدر حال پروانه رو درک می کنم . الان توی این شرایط گیر کردم . شوهرم با خانواده اش سر یک موضوع الکی قهر کرده . با مادرش قهره . با خواهرش صمیمی ام موضوع رو بهش گفتم . در جریان بود . گفتم که یه کاری کنید اینا با هم آشتی کنن . خیلی بده آدم توی این شرایط باشه خیلی فشار عصبی به آدم وارد می شه . مشکل اینجاس خانواده اش از چشم من می بینن . می گن اگر تو بخوای اینا با هم آشتی می کنن . درصورتی که من هم با همسرم صحبت کردم هم با خواهرش که مشکل حل بشه . ولی خب فایده نداشته . من باید چی کار کنم . موندم واقعا 😭 . مادرش هم یه زن قدیمی هست با افکار عجیب و غریب که صحبت من باهاش فایده ای نداره و کار بدتر می شه . حالا شوهرم افتاده رو دنده ی لج که اول باید مادرم کوتاه بیاد . تو رو خدا اگه راهکاری دارید بگید 😭
ببخشید دیر شد.. هنوز سر اون ویروسه رو نیومدم.
یا خوابم یا بیحال.
انشاءالله بتونم جبران کنم
سلام خودتون رو مشتاق خوندن رمان نشون بدید. بهش بگید چه جالب منم خیلی علاقه دارم به خوندنش. بیا با هم بخونیم. یا بهش بگید بلند بخونه براتون. بعد با هم در مورد محتواش تحلیل کنید. اگر مضمون داستان سخیف و بیارزشه بدون اینکه نظرتون رو مستقیم بهش بگید ازش بخواین نظرشو بگه. معمولا اینطور رمانها پر از روابط علی و معلولی غیر منطقی، مضمونهای آبکی و دیالوگهای غیرواقعی و لوس هستند. ذهن دختر خانمتون رو دربارهی همهی این موارد به چالش بکشید تا خودش زده بشه از قلم ضعیف نویسنده. اگر هم قلم قوی بود و محتوا سخیف، بهش نگید وای ببین چه صحنههای زشتی گذاشته تو داستان، بشینید با هم تحلیلش کنید. شما میتونید. اصلا سخت نیست. فقط رفیقش باشید. همین.