eitaa logo
قلمه
30 دنبال‌کننده
80 عکس
46 ویدیو
0 فایل
تحت فوق لیسانس دفتر طنز www.ghalame.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
نتانیاهو ما تو مدرسه میزهامون رو با غلط‌گیر از وسط خط می‌کشیدیم بغل دستیمون این ورتر نیاد! حالا شهر رو ترک کنیم برای تو؟ برو با صافی ِآهنیت خوش باش ✍️ زهرا گوهری انصاف
آرامش غزه مادر، بچه‌ها را صدا می‌زند: زود باشید ستاره باران شروع شد. کودکان با خوشحالی می‌دوند و زیر آسمان غبارآلود شهر غزه دراز می‌کشند و با شمردن موشک‌های ایرانی به خواب می‌روند. ✍سیده اعظم‌الشریعه موسوی
ثبت در تاریخ پسرک دفترش را بُرد و کنار مادرش نشست: مامان برای این ضرب‌المثل‌ها یک مثال می‌گویی؟ مادر خندید: بله پسرم بپرس. - پا روی دم شیر گذاشتن؟ - مثل اسرائیل که اشتباه کرد و با ایران در افتاد. پسر خوشحال شد: هرکس خربزه بخورد باید پای لرزش هم بنشیند؟ - باز هم مثل اسرائیل که تاوان شروع جنگ را پس داد. پسرک خندید: زمان بزن در رو تموم شده؟ مادر دست روی سر پسرش کشید: جواب ایرانی‌ها به هرکسی که نگاه چپ به کشورشان کند. ✍سیده اعظم‌الشریعه موسوی
هوشِ ایرانی سرش را از روی دفتر نقاشی‌اش بلند کرد: مامان یعنی موشک‌های ما از تیر آرش کمانگیر هم بیشتر پرتاب می‌شوند؟ مادر لبخند زد: بله پسرم خیلی بیشتر. چشمانش از ذوق درخشید: واقعاً مامان، یعنی چقدر بیشتر؟ مادر به پهنای صورت خندید: تیر آرش تا مرز ایران رفت، اما موشک‌ها از قلب تل‌آویو هم بیشتر می‌روند. ✍سیده اعظم‌الشریعه موسوی
«الی بیت‌المقدس» دخترک غزه‌ای، با خوشحالی نقشه را جلوی صورت مادرش گرفت: «مامان! اسرائیل روی نقشه نیست؟» مادر لبخند زد: «دیشب، دوستان ایرانی‌مان از صحنهٔ روزگار محوش کردند.» ✍سیده اعظم‌الشریعه موسوی
گرمای ظهر بیداد می‌کند. دخترم را از اولین جلسه‌ی کلاس عروسک بافی برمی‌گردانم. در مسیر با ذوق برایم از مربی و کلاس‌شان تعریف می‌کند. از اینکه تصمیم دارد هیچ عروسکی برای بچه‌هایش نخرد و همه را خودش ببافد. ✍سیده اعظم‌الشریعه موسوی
در کمد را باز کردم. از دست ریخت و پاش بچه‌ها شبیه بازار شام شده بود. بعد از دوساعت سرپا ایستادن، دخترم از جلوی کمد رد شد و با ذوقی که از صدایش می‌بارید گفت: وای مامان چه‌قدر مرتب شده! و من به مرتب کردن همه‌چیز حتی در دل جنگ به دست زنان ایمان دارم. ✍سیده اعظم‌الشریعه موسوی
هدایت شده از دفتر طنز
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. شعرخوانی استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد در منقبت حضرت ابوالفضل عباس(ع) در جلسه شعر «رندان تشنه لب» حدیث حُسن تو را نور می‌برد بر دوش شکوه نام تو را حور می‌برد بر دست چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود وگرنه بود شما را به آب کوثر دست چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند: به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟ برای آن‌که بیفتد به کار یار، گره طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست شد اسب، کشتی و آن دشت، بَحر و لنگر دست بریده باد دو دستی که با امید امان به روز واقعه بردارد از برادر دست فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر چنین معامله‌ای داده است کم‌تر دست صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست هوای ماندن و بردن به خیمه، آبِ زلال اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟ مگر نیامدنِ دست از خجالت بود که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر، دست به خون چو جعفر طیار بال و پر می‌زد شنیده بود: شود بال، روز محشر، دست حکایت تو به ام‌البنین که خواهد گفت وزین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟ به همدلی، همه کس دست می‌دهد اول فدای همت مردی که داد آخر دست در آن سموم خزان آن‌قدر عجیب نبود که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست *** به حکم شاه دل ای خواجه، خشت جان بگذار ز پیک یار چه سرباز می‌زنی هر دست؟ به دوست هر چه دهد، اهل دل نگیرد باز حریف عشق چنین می‌دهد به دلبر دست نسخه کامل را در ویدیو ببینید
هدایت شده از دفتر طنز
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاروان ای کاش راه کربلا گم کرده بود شعرخوانی عاشورایی زنده‌یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد (نویسنده، شاعر و طنزپرداز) [شب تاسوعای حسینی ۲۱ اسفندماه ۱۳۸۱ در مجمع منتظران. حسینیه «خانه سبزینه»، محله «استاد معین»] . . . کاروان می‌رفت و زینب دست و پا گم کرده بود موج می‌جوشید و کشتی ناخدا گم کرده بود ناله‌ها بر آسمان می‌رفت و تأثیری نداشت مرغ آمین راه تأثیر دعا گم کرده بود عید قربان بود عاشورا و آن صحرا منا کاروان ای کاش راه کربلا گم کرده بود شرمگین و بی‌سوار آمد به منزل ذوالجناح غرق در پیکان، سوار خویش را گم کرده بود طفل در سعی صفا و مروه دنبال پدر در بیابان سر جدا پیکر جدا گم کرده بود «نی» فغان می‌کرد و می‌زد بوسه بر نای حسین (ع) بی هم‌آوا بود و نای هم‌نوا گم کرده بود زخم امروز از رفیق یکدل دیروز بود دوست در ناآشنایان، آشنا گم کرده بود
جایزه جشنواره بین المللی طنز زیتون قبرس به هنرجوی قلمه تعلق گرفت لویذا هدایتی با اثر «قو و صلح» رتبه سوم بیست و چهارمین جشنواره بین المللی طنز زیتون و چهاردهمین مسابقه بین المللی کاریکاتور – ۲۰۲۵ کرنه – قبرس را به دست آورد. ادامه را در لینک زیر بخوانید: https://ghalame.ir/?p=2622
«دومین نشست تخصصی سرمشق برگزار می‌شود» نام کارگاه: راز خوشمزگی آبنبات‌های مهرداد صدقی مدرس: مهرداد صدقی زمان برگزاری: چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴ این کارگاه به صورت برخط برگزار می‌شود. هزینه ثبت‌نام: ۳۹۰ هزار تومان برای اطلاعات بیشتر روی لینک زیر کلیک کنید: https://ghalame.ir/sarmashgh-2/