eitaa logo
قلم های بیدار
128 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
شد به آهنگ عجیبی خاك ما زیر و زبر خانه ها لرزید و لرزیدند دل ها بیشتر آن تكان ناگهانی تا همیشه خواب كرد كودكان خفته در گهواره را بار دگر دست های كوچكی از خاك بیرون مانده است دست هایی بر سراست و دست هایی بركمر كودكان خانه را جز مرگ، همبازی نماند باز، بازی می كند داغ عزیزان با جگر لحظه لحظه شوق پرواز از زمین تكثیر شد بسكه هرسو ریخت، باقی مانده های بال و پر داغ های باغ سنگین است اما نو به نو از دل این خاك می روید درختی تازه تر یك به یك دیوار ها افتاد تا هجرت كنیم از شبِ این چار دیواری به آغوش سحر @ghalamhaye_bidar
یا دختری چادر نماز از مادرش مانده یا مادری یک روسری از دخترش مانده هم که برادر از غم خواهر پریشان است هم اینکه در سوگ برادر خواهرش مانده خیلی خبر داغ است و خیلی داغ سنگین است اما هنوز اخبار ازاین بدترش مانده در گوش بابایی که شب برگشته است از کار از بچه اش تنها صدای آخرش مانده مادر بزرگ از خواب دیشب پا نشد انگار؛ مرده ولیکن شربت خواب آورش مانده از کودکی که زیر آواراست درخانه نقاشی یک خانه بین دفترش مانده اوج غمم این است بابا زیر خاک است و دفترچه ی اقساط،بالای سرش مانده... @ghalamhaye_bidar
من به سرچشمهی خورشید نه خود بردم راه ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خس بی سر و پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریا برد @ghalamhaye_bidar
🔸شعرخوانی و گفتگوی ادبی در برنامه‌ی رادیو اصفهان 🔹امروز جمعه ساعت 10 صبح با حضور: @ghalamhaye_bidar
این روزها یار دل دیوانه ام زخم است مهمان با آسودگی بیگانه ام زخم است هرشب خورشت فرش های پاره ام خون است طعم لبانی خونی ام صبحانه ام زخم است هم ناله با خانزاده ای از اسب افتاده تنها دلیل گریه ی مردانه ام زخم است لالایی نوباوه ای گهواره در گورم شمعی خموشم پیله ی پروانه ام زخم است ازبس که نعش روستا را جابه جا کردم نای کمک کردن ندارم شانه ام زخم است ازسجده ی دیوارها آوار بردارید هم قبله ها، پیشانی هم خانه ام زخم است! @shokrollahi63 @ghalamhaye_bidar
چادر به چادر آسمان تاریک تر از شب می رفت تا آتش بگیرد کهکشان از تب خورشید از تابیدن معکوس خود می سوخت منظومه های غیر شمسی را به شب می دوخت ابر آمده خود را به مرگ و خون می آمیزد در آسیاب خشکسالی آب می ریزد زهری نفاق آلوده در کام عسل می ریخت وقتی که دست مثنوی طرح غزل می ریخت شب می شد و خفاشهایی پر در آوردند بازی سر مهتاب و نیلوفر در آوردند سرگرم شمع و گل شدیم اما نفهمیدیم از پیله پروانه هامان سر در آوردند از کربلا ماندیم اما نسل آنهایی ک از دستهای عشق انگشتر در آوردند، ماندند و از گور ابوسفیان، یزیدی را در پوشش اسلام پیغمبر در آوردند ققنوس می فهمد که سیمرغان ایرانی آتشفشان از زیر خاکستر درآوردند آتش گلستان شد غزل در مثنوی افتاد خورشید از شمسی که آمد مولوی افتاد @targoneh @ghalamhaye_bidar
برای سردار بر دوش کشیده بار انسان ها را از بند رها کرده مسلمان ها را یک مرد فقط مانده، به نامش بزنید میدان ها کوچه ها خیابان ها را @ghalamhaye_bidar
شرح خبر تایید پیروزی است تفسیر صبحِ لیله الأسراست پایان داعش آخر خط نیست ما جشنمان در مسجدالاقصاست این وعده صادق شد چه رخدادی ، قل ربِّ أدخِلنی در این وادی امداد شد آری چه امدادی این سِرّ أمرُاللّهِ مفعولاست این راه عشق است و خطر دارد راهی شود هرکس جگر دارد هرکس که با ما نیست برگردد با ما بیاید هرکسی با ماست از مکّه تا بیت المقدّس را جاءالحقِ ما درنوردیده است ترس یهود از قُبّه الصّخره است ترس سعود از قُبّه الخضراست از کربلای شصت و یک هر روز یک کربلای تازه روییده است از روزِ بر نی رفتن خورشید هر ساعت و هر روز عاشوراست سُبحانکَ اللّهمَ یا جبّار ، سُبحانکَ اللّهمَ یا قهّار مائیم و عشقِ حیدر کرّار سربندِ ما لَبّیکِ یا زهراست تسبیح گوی حضرت عشقند ما فی السّماواتِ و ما فی الارض از اوست ، از او بود و خواهد بود ما هرچه داریم از همان بالاست @nasehi_mohsen @ghalamhaye_bidar
با همین عزم که شد سوره ی والتین آزاد می شود عاقبت امر فلسطین آزاد! تن به آوارگی و مرگ و اسارت دادیم تا که گردد حرم خواهر یاسین آزاد بارالها به حق گنبد خضرا بشود هرکجا هست در آن گنبد زرین آزاد سربلندیم اگر بی سر و بی دست شدیم خون ما باعث آن شد که شود دین آزاد زودتر رخ بنما، العجل ای حضرت عشق تا غزل گردد از اینگونه مضامین آزاد! @ghalamhaye_bidar
🔶جلسه روخوانی و شرح غزلهای سعدی 🕓دوشنبه ها ساعت 16:30 📌سرای هنر و اندیشه (سها) 📍ابتدای خیابان کاوه بعد از ترمینال باب الدشت. کوچه مقارزاده. نبش کوچه جلوخانیان پلاک 18
قدم به سرو ز طــوفان خمیده می ماند رخم به غنچه ی پاییز دیده می ماند درین چمن به لب خشک من، تبسم تلخ به خنده ی گل از شاخه چیده می ماند چنان به سوز و گدازم که لاله در نظـــرم به داغدار گریبان دریده می ماند ز تیغ حادثه دارم دلی به سینه ی خویش که بر شهید به خون آرمیده می ماند دو چشم من به دو جام بلور خورده به سنگ سرشک من به شراب چکیده می ماند ز التهاب درون شعله زار سینه ی من به آشیان در آتش کشیده می ماند دلم ز بس شده آماج تیر دشمن و دوست به صید از هـمه عالم رمیده می ماند ز سرد مهری ایام شعله ی نفسم به آه کودک مادرندیده می ماند چگونه بال گشایم ازین قفس که دلم به مرغ بسمل در خون تپیده می ماند از آن ز جلوه ی صبح امید نومیدم که عمر من به شب بی سپیده می ماند " سخا" بهار جوانی گذشت و قصه ی من به داستان به پایان رسیده می ماند @ghalamhaye_bidar
آن که مجلس را ز دشمن پاس داشت جامه‌ای یکرنگ از کرباس داشت @ghalamhaye_bidar