برای #شهید_حججی
شاعر غزل بخوان غزلی بی سر مقتل بخوان که روضهٔ گودال است
دست از سراسر قلمت بردار اینجا بلاغت کلمه، لال است
سر تا سر زمین شده یک زندان خورشید دور حادثه سرگردان
دنیا و هرکسی که در آن مانده است مصداق حال سورهٔ زلزال است
وقتی زمان برای تو عاشوراست وقتی که کربلا همهٔ دنیاست
وقتی که میزبان پسر زهراست بی سر شدن نشانهٔ اقبال است
آه ای شهادت ای سفر گلگون ای مثل کربلا غزلی از خون
دورم چقدر از تو شبیه یک پرواز که در آرزوی بال است
میخواستم غزل، غزلی بی سر اما نشد که داغ تو از سر رفت
دست خودم نبود که می بینم سر تا سر زمین سری از لاله است
#حامد_صافی
@ghalamhaye_bidar
چادر به چادر آسمان تاریک تر از شب
می رفت تا آتش بگیرد کهکشان از تب
خورشید از تابیدن معکوس خود می سوخت
منظومه های غیر شمسی را به شب می دوخت
ابر آمده خود را به مرگ و خون می آمیزد
در آسیاب خشکسالی آب می ریزد
زهری نفاق آلوده در کام عسل می ریخت
وقتی که دست مثنوی طرح غزل می ریخت
شب می شد و خفاشهایی پر در آوردند
بازی سر مهتاب و نیلوفر در آوردند
سرگرم شمع و گل شدیم اما نفهمیدیم
از پیله پروانه هامان سر در آوردند
از کربلا ماندیم اما نسل آنهایی
ک از دستهای عشق انگشتر در آوردند،
ماندند و از گور ابوسفیان، یزیدی را
در پوشش اسلام پیغمبر در آوردند
ققنوس می فهمد که سیمرغان ایرانی
آتشفشان از زیر خاکستر درآوردند
آتش گلستان شد غزل در مثنوی افتاد
خورشید از شمسی که آمد مولوی افتاد
#حامد_صافی
#پیروزی_جبهه_مقاومت
@targoneh
@ghalamhaye_bidar
تک بیت هایی برای #غواصان_شهید:
صد و هفتاد و پنج ماهی سرخ از کجای فرات آمدهاند
در کدامین غروب آدینه با دعای سمات آمدهاند
#محمدحسین_انصاری_نژاد
جای تعجب نیست اینکه تشنه جان دادید
سیراب جام ساقی لبتشنگان هستید
#محمدعلی_بیابانی
غوّاص،کسی اینهمه لب تشنه ندیده ست
افتاده سر و کار سپاهت به اباالفضل
#مهدی_جهاندار
دست هایت بسته شد , اما نمی بیند کسی
دست های غیرت میهن پرستت بسته شد
#مجتبی_خرسندی
دست من را بگیر ای غواص!
جانِ دریادلان به قربانت!
#عارفه_دهقانى
مادری با دلی که دریایی است میرود در مسیر استقبال
کاروانی رسیده که در آن صد و هفتاد و پنج غواص است
#سید_حسن_رستگار
دیروز گل محمدی را بردند
امروز برایمان گلاب آوردند
#خليل_شفيعى
جز من که راه عشق به تسلیم می روم
با دست بسته هیچ شناگر شنا نکرد
#صائب_تبریزی
به گوش موج ها خواندند غواصان شب حمله:
کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها
#بشری_صاحبی
باز هم در کربلایی دیگر از جنس جنون
بازماند از آب، دست بسته ی عباسها
#حامد_صافی
میشود با دست بسته قفلها را باز کرد
دستهای پاک میخواهد که آنها داشتند
#حسین_صیامی
آغوش برای اشتیاقم وا کن
ای آب! چه تابوت قشنگی هستی
#میلاد_عرفان_پور
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقه امواج سرد اروندم
#علی_محمد_مؤدب
پرواز شدند و پرگشودند به عرش
هرچند که دست بسته بودند آنها
#مصطفى_محدثى_خراسانى
کمی آنطرف تر از اروند
با دستانی بسته پیدایش می کنند
بالباسهایی زیبا
که فردا مُد می شود
شهر را غواص ها پر می کنند
#سیدمجید_موسوی
من از دریا میام با دست خالی
یکی از خاک ، ماهی در میاره
#محسن_ناصحی
@ghalamhaye_bidar
#سال_حمایت_از_کالای_ایرانی
سحر می روید از تاریکی شبهای ایرانی
تنفس می کند صبح از دل فردای ایرانی
تمام قیس ها مجنون تر از فرهاد می گردند
اگر لب تر کند شیرینی لیلای ایرانی
خیال زعفران گل کرد در خرمای خوزستان
نبات اصفهان خندان شده در چای ایرانی
عرب لر بختیاری کرد قشقایی بلوچ و ترک
خلیج فارس یعنی جوشش دریای ایرانی
نه از رومم نه از زنگم، همان یک رنگ بی رنگم
که دل دادم به رنگارنگی زیبای ایرانی
زمین یک روز می فهمد جهان یکسر نمی ارزد
بدون عشق آری عشق_این کالای ایرانی
#حامد_صافی
@ghalamhaye_bidar
#غزل_بی_سر
شاعر غزل بخوان غزلی بی سر مقتل بخوان که روضهٔ گودال است
دست از سراسر قلمت بردار اینجا بلاغت کلمه، لال است
سر تا سر زمین شده یک زندان خورشید دور حادثه سرگردان
دنیا و هرکسی که در آن مانده است مصداق حال سورهٔ زلزال است
وقتی زمان برای تو عاشوراست وقتی که کربلا همهٔ دنیاست
وقتی که میزبان پسر زهراست بی سر شدن نشانهٔ اقبال است
آه ای شهادت ای سفر گلگون ای مثل کربلا غزلی از خون
دورم چقدر از تو شبیه یک پرواز که در آرزوی بال است
میخواستم غزل، غزلی بی سر اما نشد که داغ تو از سر رفت
دست خودم نبود که می بینم سر تا سر زمین سری از لاله است
#شهید_محسن_حججی
#حامد_صافی
#غزل
@ghalamhaye_bidar