eitaa logo
قلم های بیدار
130 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
برای شاعر غزل بخوان غزلی بی سر مقتل بخوان که روضهٔ گودال است دست از سراسر قلمت بردار اینجا بلاغت کلمه، لال است سر تا سر زمین شده یک زندان خورشید دور حادثه سرگردان دنیا و هرکسی که در آن مانده است مصداق حال سورهٔ زلزال است وقتی زمان برای تو عاشوراست وقتی که کربلا همهٔ دنیاست وقتی که میزبان پسر زهراست بی سر شدن نشانهٔ اقبال است آه ای شهادت ای سفر گلگون ای مثل کربلا غزلی از خون دورم چقدر از تو شبیه یک پرواز که در آرزوی بال است میخواستم غزل، غزلی بی سر اما نشد که داغ تو از سر رفت دست خودم نبود که می بینم سر تا سر زمین سری از لاله است @ghalamhaye_bidar
چادر به چادر آسمان تاریک تر از شب می رفت تا آتش بگیرد کهکشان از تب خورشید از تابیدن معکوس خود می سوخت منظومه های غیر شمسی را به شب می دوخت ابر آمده خود را به مرگ و خون می آمیزد در آسیاب خشکسالی آب می ریزد زهری نفاق آلوده در کام عسل می ریخت وقتی که دست مثنوی طرح غزل می ریخت شب می شد و خفاشهایی پر در آوردند بازی سر مهتاب و نیلوفر در آوردند سرگرم شمع و گل شدیم اما نفهمیدیم از پیله پروانه هامان سر در آوردند از کربلا ماندیم اما نسل آنهایی ک از دستهای عشق انگشتر در آوردند، ماندند و از گور ابوسفیان، یزیدی را در پوشش اسلام پیغمبر در آوردند ققنوس می فهمد که سیمرغان ایرانی آتشفشان از زیر خاکستر درآوردند آتش گلستان شد غزل در مثنوی افتاد خورشید از شمسی که آمد مولوی افتاد @targoneh @ghalamhaye_bidar
تک بیت هایی برای : صد و هفتاد و پنج ماهی سرخ از کجای فرات آمده‌اند در کدامین غروب آدینه با دعای سمات آمده‌اند جای تعجب نیست اینکه تشنه جان دادید سیراب جام ساقی لب‌تشنگان هستید غوّاص،کسی اینهمه لب تشنه ندیده ست افتاده سر و کار سپاهت به اباالفضل دست هایت بسته شد , اما نمی بیند کسی دست های غیرت میهن پرستت بسته شد دست من را بگیر ای غواص! جانِ دریادلان به قربانت! مادری با دلی که دریایی است میرود در مسیر استقبال کاروانی رسیده که در آن صد و هفتاد و پنج غواص است دیروز گل محمدی را بردند امروز برایمان گلاب آوردند جز من که راه عشق به تسلیم می روم با دست بسته هیچ شناگر شنا نکرد به گوش موج ها خواندند غواصان شب حمله: کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها باز هم در کربلایی دیگر از جنس جنون بازماند از آب، دست بسته ی عباسها می‌شود با دست بسته قفل‌ها را باز کرد دست‌های پاک می‌خواهد که آنها داشتند آغوش برای اشتیاقم وا کن ای آب! چه تابوت قشنگی هستی مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم هنوز غرقه امواج سرد اروندم پرواز شدند و پرگشودند به عرش هرچند که دست بسته بودند آنها کمی آنطرف تر از اروند با دستانی بسته پیدایش می کنند بالباسهایی زیبا که فردا مُد می شود شهر را غواص ها پر می کنند من از دریا میام با دست خالی یکی از خاک ، ماهی در میاره @ghalamhaye_bidar
سحر می روید از تاریکی شبهای ایرانی تنفس می کند صبح از دل فردای ایرانی تمام قیس ها مجنون تر از فرهاد می گردند اگر لب تر کند شیرینی لیلای ایرانی خیال زعفران گل کرد در خرمای خوزستان نبات اصفهان خندان شده در چای ایرانی عرب لر بختیاری کرد قشقایی بلوچ و ترک خلیج فارس یعنی جوشش دریای ایرانی نه از رومم نه از زنگم، همان یک رنگ بی رنگم که دل دادم به رنگارنگی زیبای ایرانی زمین یک روز می فهمد جهان یکسر نمی ارزد بدون عشق آری عشق_این کالای ایرانی @ghalamhaye_bidar
شاعر غزل بخوان غزلی بی سر مقتل بخوان که روضهٔ گودال است دست از سراسر قلمت بردار اینجا بلاغت کلمه، لال است سر تا سر زمین شده یک زندان خورشید دور حادثه سرگردان دنیا و هرکسی که در آن مانده است مصداق حال سورهٔ زلزال است وقتی زمان برای تو عاشوراست وقتی که کربلا همهٔ دنیاست وقتی که میزبان پسر زهراست بی سر شدن نشانهٔ اقبال است آه ای شهادت ای سفر گلگون ای مثل کربلا غزلی از خون دورم چقدر از تو شبیه یک پرواز که در آرزوی بال است میخواستم غزل، غزلی بی سر اما نشد که داغ تو از سر رفت دست خودم نبود که می بینم سر تا سر زمین سری از لاله است @ghalamhaye_bidar