کی صبر چشمان صبورت سر میاید؟
کی از پس لبخندت این غم بر میاید؟
با هر صدای کوبه ی در بعد سی سال
جان و دلت با شوق، پشت در میاید
گفتی پس از صد سال هم من مطمئنم
تنها چراغ خانه ام آخر میاید!
گفتی خودش دیشب به خوابم آمد و گفت
«دارد زمان انتظارت سر میاید...»
سی سال پای قاب عکسی صبر کردن
این عشق ها تنها به یک مادر میاید
صبح است؛ پشت گوشی از بخش تفحص
گفتند دارد باز هم پیکر میاید
عصر است؛ در بخش شناسایی جوانی
با برگه ای و چشمهایی تر میاید
از سرو رعنای تو حالا بعد سی سال
یک پیکر، از قنداقه کوچکتر میاید
آه از صدای روضه خوان ظهر تشییع:
«اکبر به میدان می رود اصغر میاید...»
بخش شهیدان حرم؛ فردای آن روز
با چشم تر دارد زنی دیگر میاید...
#سعید_تاج_محمدی
#غزل
#مادران_شهید
@ghalamhaye_bidar
به یاد شهید مظلوم شهید #محسن_حججی
عنایت می کند دلبر، وساطت می کند خنجر
که بی سر پر بگیری در هوای حضرت بی سر!
چگونه زیستی ای گرمیِ ظهر عطش با تو!
که چون خورشید، زیبا جلوه کردی لحظه ی آخر
تو افتادی به خاک اما نیفتاده ست این بیرق
و برمی خیزد از خون تو صدها محسن دیگر
نمی دانم نمی دانم چه رازی در نگاه توست
که چون من خیره می مانَد به چشمت هر تماشاگر!
نگاهِ تو پر از ایمان، نگاهِ دشمنت حیران
لبالب یک نگاه از خیر بود و یک نگاه از شر
حسین آمد به بالینِ تو زینب هم به همراهش
چه رؤیایی از این خوشتر، چه پایانی از این بهتر؟
خوشا نذرِ شهید کربلا آنگونه جان دادن
خوشا تنها خوشا تشنه خوشا زخمی خوشا بی سر
#رضا_ابوذری
#غزل
@ghalamhaye_bidar
#غزل_بی_سر
شاعر غزل بخوان غزلی بی سر مقتل بخوان که روضهٔ گودال است
دست از سراسر قلمت بردار اینجا بلاغت کلمه، لال است
سر تا سر زمین شده یک زندان خورشید دور حادثه سرگردان
دنیا و هرکسی که در آن مانده است مصداق حال سورهٔ زلزال است
وقتی زمان برای تو عاشوراست وقتی که کربلا همهٔ دنیاست
وقتی که میزبان پسر زهراست بی سر شدن نشانهٔ اقبال است
آه ای شهادت ای سفر گلگون ای مثل کربلا غزلی از خون
دورم چقدر از تو شبیه یک پرواز که در آرزوی بال است
میخواستم غزل، غزلی بی سر اما نشد که داغ تو از سر رفت
دست خودم نبود که می بینم سر تا سر زمین سری از لاله است
#شهید_محسن_حججی
#حامد_صافی
#غزل
@ghalamhaye_bidar
#سرسرای_جنون
دلا تو از سر عاشق خبر نخواهی یافت
در این سرا خبری تازه تر نخواهی یافت
دلا نبندی اگر عقل دردسر شده را
به سرسرای جنون هیچ در نخواهی یافت
اگرچه حرف زیاد است ، حرف جنگ که شد
میان معرکه گیران جگر نخواهی یافت
بگرد در دل این دشت تن فراوان است
بگرد در دل این دشت سر نخواهی یافت
ز داغ های کهن لاله های تازه دمید
که باغ را نفسی بی ثمر نخواهی یافت
دودل مباش دلا باید از نباید رفت
در این مقاتله اما اگر نخواهی یافت
طلوع کرده سری که خداست مشتری اش
در این معامله هرگز ضرر نخواهی یافت
#صادق_میرصالیان
#شهید_محسن_حججی
#غزل
@ghalamhaye_bidar