برای سردار #قاسم_سلیمانی
بر دوش کشیده بار انسان ها را
از بند رها کرده مسلمان ها را
یک مرد فقط مانده، به نامش بزنید
میدان ها کوچه ها خیابان ها را
#محمدصادق_میرصالحیان
#پیروزی_جبهه_مقاومت
@ghalamhaye_bidar
شرح خبر تایید پیروزی است تفسیر صبحِ لیله الأسراست
پایان داعش آخر خط نیست ما جشنمان در مسجدالاقصاست
این وعده صادق شد چه رخدادی ، قل ربِّ أدخِلنی در این وادی
امداد شد آری چه امدادی این سِرّ أمرُاللّهِ مفعولاست
این راه عشق است و خطر دارد راهی شود هرکس جگر دارد
هرکس که با ما نیست برگردد با ما بیاید هرکسی با ماست
از مکّه تا بیت المقدّس را جاءالحقِ ما درنوردیده است
ترس یهود از قُبّه الصّخره است ترس سعود از قُبّه الخضراست
از کربلای شصت و یک هر روز یک کربلای تازه روییده است
از روزِ بر نی رفتن خورشید هر ساعت و هر روز عاشوراست
سُبحانکَ اللّهمَ یا جبّار ، سُبحانکَ اللّهمَ یا قهّار
مائیم و عشقِ حیدر کرّار سربندِ ما لَبّیکِ یا زهراست
تسبیح گوی حضرت عشقند ما فی السّماواتِ و ما فی الارض
از اوست ، از او بود و خواهد بود ما هرچه داریم از همان بالاست
#محسن_ناصحی
#پیروزی_جبهه_مقاومت
#قدس_را_هدف_دارم
@nasehi_mohsen
@ghalamhaye_bidar
با همین عزم که شد سوره ی والتین آزاد
می شود عاقبت امر فلسطین آزاد!
تن به آوارگی و مرگ و اسارت دادیم
تا که گردد حرم خواهر یاسین آزاد
بارالها به حق گنبد خضرا بشود
هرکجا هست در آن گنبد زرین آزاد
سربلندیم اگر بی سر و بی دست شدیم
خون ما باعث آن شد که شود دین آزاد
زودتر رخ بنما، العجل ای حضرت عشق
تا غزل گردد از اینگونه مضامین آزاد!
#علی_سلیمیان
#پیروزی_جبهه_مقاومت
#قدس_را_هدف_دارم
@ghalamhaye_bidar
#شهید_به_خون_آرمیده
قدم به سرو ز طــوفان خمیده می ماند
رخم به غنچه ی پاییز دیده می ماند
درین چمن به لب خشک من، تبسم تلخ
به خنده ی گل از شاخه چیده می ماند
چنان به سوز و گدازم که لاله در نظـــرم
به داغدار گریبان دریده می ماند
ز تیغ حادثه دارم دلی به سینه ی خویش
که بر شهید به خون آرمیده می ماند
دو چشم من به دو جام بلور خورده به سنگ
سرشک من به شراب چکیده می ماند
ز التهاب درون شعله زار سینه ی من
به آشیان در آتش کشیده می ماند
دلم ز بس شده آماج تیر دشمن و دوست
به صید از هـمه عالم رمیده می ماند
ز سرد مهری ایام شعله ی نفسم
به آه کودک مادرندیده می ماند
چگونه بال گشایم ازین قفس که دلم
به مرغ بسمل در خون تپیده می ماند
از آن ز جلوه ی صبح امید نومیدم
که عمر من به شب بی سپیده می ماند
" سخا" بهار جوانی گذشت و قصه ی من
به داستان به پایان رسیده می ماند
#استاد_سخای_اصفهانی
@ghalamhaye_bidar
آن که مجلس را ز دشمن پاس داشت
جامهای یکرنگ از کرباس داشت
#سالگرد_شهادت_آیت_الله_شهید_مدرس
@ghalamhaye_bidar
درفرادست کوهسار آنک
نیمه ی قرص ماه رو به افول
طبق معمول روی حرکت ریل
حرکت غول راه وار عجول
شب تن کوه جاده را باهم
ازتن سرد خود ملافه کشید
رخوت چشم ماه خواب آلود
کوه را درهم و کلافه کشید
وقتی از درد خواب چهره ی کوه
کم کمک داشت رنگ و رو می باخت
جیب سوراخ کوه سر به هوا
بر سر راه جاده سنگ انداخت
شب درآغوش جاده خوابش برد
دره خمیازه را دهان وا کرد
جاده هی تار و تارتر می شد
مه گلوگاه جاده را "ها" کرد
مثل هر شب کنار حرکت ریل
مردی از کشتزار برمی گشت
با عبور قطار می آمد
با عبور قطار برمیگشت
محض جبران بی حواسی کوه
مرد بایست دست می جنباند
مرد اگر جاده را خبر می کرد
مرگ می رفت و زندگی می ماند
جاده با یک بغل مسافر داشت
در دهان درّه های شب می ریخت
مرد بر سقف تونلی تاریک
جای فانوس پیرهن آویخت
مرد یک اتفاق پنهان را
شعله در دست های وهو می کرد
زندگی بودن و نبودن را
داشت با خود بگومگو می کرد
شعله در دستِ مرد جیغ کشید
کوه از خواب از سکوت گریخت
چتر های فرشته ها وا شد
جاده از صخره از سقوط گریخت
در سقوطی به ناگهانی مرگ
مرد چتر نجات مردم شد
زندگی روی مرد را بوسید
مرد درجیغ زندگی گم شد
#سیدعلی_شکراللهی
#ازبرعلی_حاجویی
#دهقان_فداکار
@ghalamhaye_bidar
1
ملت ما را
ملتی سرخپوست نپندارید!
ما اینجا ماندگاریم...
در این خاک که دستبندی از گل با اوست...
اینجا سرزمین ماست،
از سپیده دم عمر اینجا بوده ایم،
اینجا بازی کرده ایم...
عاشق شده ایم...
و شعر نوشته ایم...
ما ریشه داریم در آبراهش
چون گیاهان دریا،
ریشه داریم در تاریخش،
در نان نازکش،
در زیتونش،
در گندم زردگونش...
ریشه داریم در وجدانش،
ماندگاریم در آذار و نیسانش،
ماندگاریم چون نقش بر فولادش،
ماندگاریم در پیامبر والایش،
در قرآنش
و ده فرمانش...
2
می آییم
با چفیه های سپید و سیاه مان،
بر پوست تان داغ خونبها می زنیم،
از زهدان روزگار می آییم
چونان سرریز شدن آب،
از خیمه حقارتی که به هوا جویده می شود،
□□□
از رنج حسین می آییم...
از اندوه فاطمه زهرا...
از احد، می آییم، و از بدر...
و از غم های کربلا ...
می آییم برای تصحیح تاریخ و اشیا
و برای پاک کردن حروف
از خیابان هایی که نام های عبری دارند!
#نزار_قبانى
#شعر_ضد_صهیونیستی
@ghalamhaye_bidar
من خاک پاک مسجدالاقصی، در دامن مام فلسطینم
والتین والزیتون که من قدسم، آیینهدار طور سینینم
من سینه ای چون مخزن الاسرار، از شام معراج نبی دارم
قدقامت موجی سراپا شور در چشم بیدار فلسطینم
از واق واق توله ی صهیون، دامان من لک بر نمی دارد
من تربت آلالههای سرخ در الخلیل و دِیر یاسینم
هاروتها دستانشان امروز از آستین سحر بیرون است
من همچنان بر شاخه ی زیتون از سامری گوساله می بینم
بوی خیانت می دهند امروز دستان سرد نابرادرها
یعنی ریاض فتنه ها دیگر، هرگز نخواهد داد تسکینم
دست طلب بردار تا موسی بار دگر با نیل برگردد
دست دعا باشی اجابت را، من با وجودم روح آمینم
یک انتفاضه می تواند باز، خون در رگ شوقی بجوشاند
والعصر، من نصر الهی را، در عنقریب فتح می بینم
#محمدرضا_کاکایی
#شعر_ضد_صهیونیستی
@ghalamhaye_bidar
زندگی جاریست، در سرود رودها شوق طلب زندهست
گل فراوان است، رنگ در رنگ این بهار پر طرب زندهست
خاک، حاصلخیز، باغهای روشن زیتون بهارانگیز
دشتها شاداب، در شکوه نخلها ذوق رطب زندهست
چون شب معراج، قبلهگاه دور دست ما گلافشان ست
وادی توحید، در وفور چشمههای فیض رب زنده است
آفتاب فتح، بر فراز خانهٔ پیغمبران پیداست
صبح نزدیک است، صبح در تصنیفهای نیمهشب زندهست
لحظهها سرشار، جلوههای عشق در آیینهها زیباست
عاشقان هستند، شعرهای عاشقانه لب به لب زندهست
خیمه در خیمه، لالهٔ داغ شهیدان روشن است اما
گریهها خندان، شادمانیها در این رنج و تعب زندهست
مادران خاک، جانماز خویش را گسترده تا آفاق
دستهای شوق، در قنوت گریههای مستحب زندهست
شرق بیدار است، در جهان از هم صداییها خبرهاییست
نام این صحرا، روی رنگ و بوی گلهای ادب زندهست
فصل طوفان است، سنگها در دستها آواز میخوانند
قدس تنها نیست، در سراپای جهان این تاب و تب زندهست
باد میآید، بوی گلهای حماسی میوزد در دشت
زندگی زیباست، عشق در جان جوانان عرب زندهست
#زکریا_اخلاقی
#قدس
@ghalamhaye_bidar
نشست روی زمین، پهن کرد دریا را
کشید پارچه را، متر کرد پهنا را
درست از وسط آب، قایقی رد شد
شبیه قیچی مادر، شکافت دریا را
صدای تَقتَتَتَق... تیر بود میبارید
صدای تِقتِتِتِق... دوخت چتر خرما را
کنار قایق بابا که خورد خمپاره
بلند کرد و تکان داد خُرده نخها را
فرو که رفت در انگشت مادرم سوزن
کسی دقیق نشانه گرفت بابا را
وَ آب از کف قایق سریع بالا رفت
و تند مادر هی کوک زد همانجا را
بریده شد نخ و از توی قاب بابا دید
میان دامن خود چرخ میزند سارا
#اکرم_هاشمی
#شعر_جنگ
#غزل_فرم
@ghalamhaye_bidar
آتش که النگه میزند سینۀ ماست
دریا که چو موج میزند دیدۀ ماست
این کوزهگران که کوزهها میسازند
از خاک برادران دیرینۀ ماست
ما شیرۀ تلخ هری و بلخ خوریم
از هر ماهی، ز غرّه تا سلخ خوریم
تقدیر چنین بود که صاف عنبی
زهّاد تُرُش خورند و ما تلخ خوریم
گر کار جهان به زور بودی و نبرد
مرد از سر نامرد برآوردی گرد
این کار جهان چو کعبتین است و چو نرد
نامرد ز مرد میبرد، چتوان کرد؟
با بد منشین و باش بیگانۀ او
در دام افتی اگر خوری دانۀ او
تیر از سر راستی کمان را کج دید
بنگر که چگونه رست از خانۀ او
#پلوان_پوریای_ولی
#رباعی
@ghalamhaye_bidar