eitaa logo
قلمزن
520 دنبال‌کننده
731 عکس
139 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
جاده را به سمت روستای موردنظر بالا می‌رویم، روستایی که مدتی‌ست توسط دوستان اهل خیر دارد توانمند می‌شود، اشتغال‌زایی با تهیه دارقالی اتفاق افتاده است، برایشان مرغ و خروس خریده‌اند تا تخم‌مرغ داشته باشند، برای دام‌شان علوفه تهیه کرده‌اند تا زمین‌گیر نشوند و کارهای خوب دیگر که نور امید را در دل خانواده‌ها ایجاد کرده است، حالا دیگر مسیر آسفالت تمام شده و تابلو می‌گوید که 13 کیلومتر باید خاکی برویم، و البته خاکی نیست سنگریزه است، از آنها که ناچاری با سرعت حداقلی حرکت کنی تا لاستیک ماشین تاب بیاورد و وسط راه ناامیدت نکند، مسیر رسیدن به روستا بالا و پایین دارد، گردنه دارد، سربالایی و سرپایینی دارد، به یک سربالایی که می‌رسیم، ماشین میان سنگ‌ها گیر می‌کند، فرمان را به هرطرف می‌چرخانم اتفاقی نمی‌افتد و لاستیک در جا می‌چرخد، دوستان همراه پیاده می‌شوند تا ماشین سبک شود، یکی می‌گوید سنگ‌ها را جابجا کنیم و سرانجام تلاش‌ها جواب می‌دهد و ماشین ناله‌ای می‌کند و از جا کنده می‌شود، حالا دیگر سنگریزه تبدیل به سنگلاخ شده است و راه به جایی می‌رسد که در واقع مسیر ماشین نیست و راه آب است، مسیل است، راهی نه چندان عریض در بین کوه‌های بلند که در اصل محل جریان آب می‌باشد، سنگ‌ها زیر ماشین صدا می‌کنند، باید کاملا آهسته حرکت کنی و مسیر 13 کیلومتری زمان زیادی می‌برد تا تمام شود. ضمن آنکه تقریبا از اواسط راه دیگر آنتنی برای تلفن همراه وجود ندارد. روستا روی دامنه کوه قرار دارد با حدود 300 نفر جمعیت که تعدادی رفته‌اند و تعدادی دارند برای ماندن می‌جنگند. روستا آب لوله‌کشی ندارد، اهالی باید برای شستن دست، شستن ظرف و لباس و مصارف خوردن و آشامیدن و هر کار دیگری بروند و از چشمه‌ای که بالای روستا قرار دارد با ظرف آب بیاورند! شاید حق دارد "نازنین زهرا"، نوجوان 14 ساله روستا که می‌گوید انتظار روزی را میکشم که اینجا را ترک کنم، او یکی از سه دختر روستاست که اجازه پیدا کرده در دبیرستانی که از روستا فاصله دارد، درس بخواند و باید همین مسیر سنگلاخ را با ماشین طی کنند تا برسند و ناچار باشند در خوابگاه بمانند و فقط 2 روز پایان هفته را به خانه برگردند، نازنین زهرا دختر بااستعدادی‌ست اما وقتی میپرسم چرا اینجا را دوست نداری می‌گوید شما جایی که نت نداشته باشد زندگی می‌کنید؟ جایی که مادر مجبور باشد برای پختن نان تا آن بالا برود و آب بیاورد و خمیر درست کند، جایی که جاده‌اش آنقدر خراب است که نمی‌شود رفت و آمد کنی و خطر سیل وجود دارد، جایی که همه چیز این همه سخت است... و وقتی می‌گویم تو و دوستانت باید درس بخوانید و برای روستا کاری انجام دهید، چشمانش برق می‌زند و می‌گوید اگر اجازه بدهند دانشگاه بروم بعد دهیار می‌شوم و میایم و روستا را نجات می‌دهم... درباره این روستا اگر خدا بخواهد خیلی چیزها خواهم نوشت اما فعلا اینها را نوشتم تا بگویم از جاده‌ای که برای روستا دارد ساخته می‌شود، فقط 800 متر باقی مانده که معطل یک میلیاردتومان است و آیا به واقع این مبلغ در میان همه‌ی بودجه‌هایی که در سازمان‌ها و نهادها بالا و پایین می‌شوند، یافت نمی‌شود تا این امیدی که در روستا رو به ناامیدی است، احیا شود و جوان روستایی دل به ماندن پیدا کند و مهاجرت اتفاق نیفتد؟! (از مسیر حرکت تصویر تهیه شده است، اگر میتوانید این مطلب را به مسئولی برسانید، لطفا برسانید، اگر نازنین زهراها روستاها را ترک کنند، خیلی زود دیگر روستایی وجود نخواهد داشت) ف. حاجی وثوق @ghalamzann