@ghalamzann
#حسین_فریدون
#برادر_رییس_جمهور
#عدالت
در کشوری که برادر رییس جمهورش محکوم میشود، میتوان به ظهور عدالت امیدوار بود...
لطفا یک کار خوب را سیاسی نکنیم تا ارزشمندیِ عدالت این میان شهید نشود!
@ghalamzann
@ghalamzann
#میگویند_نروید
هر سال هنگامه ی رستاخیز اربعین که میشود:
یا میگویند داعش در کمین است، نروید
یا میگویند طوفان شن آمده، نروید
یا میگویند حادثه ی منا تکرار میشود، نروید
یا میگویند ویروس خطرناک آمده، نروید
یا میگویند وضع معیشت خراب است، نروید
یا میگویند به اولویت ها برسید، نروید
یا میگویند ازدحام زیاد است، نروید
یا میگویند بهداشت وجود ندارد، نروید
یا بی هیچ دلیلی میگویند نروید!
امسال اما آمده اند وسط میدان و شلوغش کرده اند تا بترسیم و نرویم،
این "نروید" هم پیرو آن "نروید"های دیگر
مورد بی توجهی و بی مهری قرار گرفته است،
سیل خروشان ، مشتاق و عاشق چندروزیست که جاری شده است....
@ghalamzann
قلمزن
@ghalamzann #میگویند_نروید هر سال هنگامه ی رستاخیز اربعین که میشود: یا میگویند داعش در کمین است،
پیام یکی از مخاطبان:
اضافه کنید این نروید نرویدها از سال شصت و یک هجری شروع شده و تا ظهور منجی ادامه خواهد داشت!
#سفرنامه_اربعین_یک
#اربعین_98
#قطار
مرد از آن هایی ست که یقه را باز میگذارند و شش تراش میکنند ...میگوید یه باره تصمیم گرفته ام که راه بیفتم...نه از قبل بلیطی رزرو کرده نه تلاشی کرده، امروز که قصد کرده و آمده یک نفر کنسلی بوده و او بجایش سوار شده، طلبیده شدن که اما و اگر ندارد!
مرد دوم از آن پیرمردهای پرشور و زلال است ، یکریز از امید و انگیزه میگوید، از آنهاست که در برهوت هم باشد قشنگیهایش را نشانت میدهد،
دارد نصیحتمان میکند که چقدر همه چیز به سختی بدست آمده است، شاکی است ازینکه وقتی میگوید در هیئت اسم شهدارا بیاورید میگویند سیاسی اش نکنید،
میگوید هرچه داریم از شهدا داریم چطور میشود یاد شهید، هیئت را سیاسی کند...
پی نوشت: سفر اربعین از همان ابتدایش برکت است و بارش نعمت که میتواند همین همجواری با آدمهای زلال و دعوت شده باشد.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
@ghalamzann
#سفرنامه_اربعین_دو
#اربعین_98
#عراق
از بصره که عبور میکنیم جمعیت عراقی پیاده کنار جاده در حال حرکتند، میپرسم ازینجا تا کربلا چقدر راه است؟ میگویند ششصد کیلومتر!
این ششصد کیلومتر را با هوای شرجی و به شدت گرم اینجا که محاسبه کنی چندبرابر میشود، هوایی که برای ما سواره ها زیر کولر ماشین از تحمل خارج شده است،
ساعت12 ظهر است و هوا به گونه ایست که حتی برای لحظاتی سخت است از ماشین پیاده شوی، اما مرد و زن و کودک عراقی دسته دسته رو به کربلا در حرکتند،
ما ایرانیها قرار پیاده رویمان مسیر 80 کیلومتری نجف تا کربلاست،
چقدر هم با ناز و نوازش و بدرقه و التماس دعا راهی میشویم،
چقدر هم جماعتی با نگرانی منع میکنند که جان عزیزتر از جان را به خطر نیندازید،
چقدر هم حس میکنیم کار مهمی انجام داده ایم،
چقدر هم در کوله هایمان انواع مقویجات پر میکنند که دردمان نیاید و اذیت نشویم و کم نیاوریم!
اما مردم عراق به راستی چه نوع موجوداتی هستند؟!
کوله هم ندارند
راه افتاده اند بچه هایشان را به دندان گرفته اند و میکشند و چندصد کیلومتر در هوایی که نمیتوانی براحتی در آن نفس بکشی میروند،
مثل ما تدبیر هم ندارند که حالا روز بخوابیم و شب برویم که سخت نگذرد...
حیرت انگیزند،علتش را درست نمی فهمم،
یکی از همسفران به کنایه میگوید این مردم بدبخت بابت کدام نعمت زندگیشان به شکرگذاری می روند!
انگار عجیب بودن این مردم به چشم همه آمده است،
دیگری میگوید اینها خودشان را ذاتا نوکر آقا میدانند،
هر کسی چیزی میگوید
و سوالی که همچنان بی جواب میماند،
چه عاملی عراقیها را به این رفتارهای عجیب وامی دارد؟ آیا ارادتشان بیشتر است یا جنس ارادتشان فرق میکند؟...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
@ghalamzann
#سفرنامه_اربعین_سه
#اربعین_98
#داعش
#امنیت
عمود سیصد برای کمی استراحت و پناه بردن از گرمای ظهر در یک موکب نشسته ایم،
زن عرب که چهره ایرانیها را دارد و سن و سال چندانی هم ندارد کمی آنطرف تر تنها نشسته است،
میپرسم عراقی هستی میگوید بله موصلی هستم،
میپرسم چقدر راهه؟ میگوید هفت ساعت،
میپرسم تنها آمدی؟ میگوید با پسرم،
میپرسد شما از کجا؟ میگویم مشهدالرضا،
دستش را به صورتش میکشد و با زبان خودش ابراز ارادتی میکند،
سکوت میکنم چون سوال و جواب کردن با کسی که زبانش را نمیدانی آسان نیست و همین قدر هم به مدد زبان اشاره و پاره ای لغات بدست آمده است،
این بار او شروع میکند ،
چیزی در مورد شوهرش و داعش میگوید، اول نمیفهمم ، فکر میکنم میگوید شوهرش داعشی ست! دوباره میپرسم ، با چندبار توضیح میفهمم که شوهر و برادر شوهر و پسرانش پنج سال است که اسیر داعش هستند،
این حرف برای یک ایرانی در حد فاجعه است،
مدتی طول میکشد تا دوباره بپرسم از آنها خبری دارد؟
با تاسف و ناامیدی میگوید هیچ....
بعد با شور و شوقی عجیب پوشه عکس های گوشی اش را باز میکند و فیلم و عکسهای شوهر و خانواده اش را نشان میدهد،
یک خانه بزرگ اشرافی در موصل با ماشین هایی که در ایران وجود ندارد و لباسهایی که در ایران ویژه مجالس است....
میگوید داعش آمد هفت ماشینمان را برد تاکید میکند هفت ماشین خوب و مردهایمان را و طلاهایمان را...
از کنارش بلند میشوم
با خودم فکر میکنم برای یک ایرانی ،
شنیدن این حرفها شبیه قصه است
چیزی به نام "امنیت" وجود دارد که حکایتش حکایت "هوا"ست
از بس تنفسش کرده ایم، یادمان میرود قدرش را بدانیم و قدر علل و عواملش را...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#سفرنامه_اربعین_چهار
#اربعین_98
#گفتگوی_تمدنها_ی_خوردنی
#شله_مشهدی
از دیگر عجایب راهپیمایی اربعین میتواند این باشد که حوالی عمود 715، مرد عراقی با لهجه غلیظش صدا میزند "شعله مشهدی زائر...خشمزه زائر..."
و بشقاب شله- این خوردنی پیچیده و پرطرفدار- را دستت میدهد،
کی و کجا کشفش کرده اند معلوم نیست، فقط آنقدر گلپر دارد و ادویه شله ندارد که شبیه شله است اما طعم عدسی میدهد!
گویی شکلش را میدانند اما رسمش را نه...به هر حال اینهم بخشی از تهاجم فرهنگی ما به آنان است از نوع خوشمزه اش...
@ghalamzann
@ghalamzann
#سفرنامه_اربعین_پنج
#کار_فرهنگی_عراقی
در موکبی حدود عمود هزار نشسته ایم، دو دختر جوان خوش چهره و خوش رو میایند و کنارمان می نشینند،
طلاب مدارس نجف هستند، اما اطراف بصره زندگی میکنند، پیش از هرچیز خندان بودن و مهربان بودن و مودب بودنشان آدم را جلب میکند،
میگویند وضوگرفتن را نشانشان دهی،
وضو که میگیری ، روی مرز و حدود و شیوه اش تاکید و تایید دارند،
بعد از کیفشان کیسه ی کوچک سبزرنگی درمیاورند که در آن شکلات و مهر کربلاست،
جایزه را می دهند و التماس دعا میگویند و میروند...
به جز خانمی که با چشم و ابرو میفهماند که خوشش نیامده ازو تست وضو بگیرند ، بقیه اتفاقا خوشمان آمده است...
@ghalamzann
#کربلا
#مدرسه_عراقی
در خیابانی که درست اسمش را نمیدانم اما دقیقا پشت حرم حضرت عباس علیه السلام واقع است، در یک مدرسه دخترانه مستقر شده ایم،
نیمکت هایش را گوشه حیاط چیده اند و در کلاسها که تعدادشان زیاد است پتو پهن کرده اند و موکب مانندی ایجاد شده تا در این ازدحام و نبودن جا کاری کرده باشند،
دستشان درست،
داخل مدرسه را که میچرخم به دبستان میماند، همه چیز را خوب نگاه میکنم،
نگاهم نگاه مقایسه ایست با آنچه در دبستان های ایران دیده ام،
خب تفاوت زیاد است، مجال نقد یکی و تحسین آن یکی و یا نقد هردو نیست،
اما تفاوت ها باز هم از نگاه تربیتی و اجتماعی جالب است،
بنظرم در عراق بچه ها اصلا گوگولی مگولی و تی تیش مامانی نیستند، یعنی روحیه عرب این قبیل لطایف را برنمی تابد،
عکس هایی که گرفته ام تزئینات کلاسهارا نشان میدهند که عبارتند از استیکرهای چینی رایج در بازار،
آن یکی درب دفتر مدرسه است با اطلاعیه ی خشکی که روی آن چسبانده اند،
بی آنکه روبانی کنارش گره بزنند و "دختر قشنگم" و "دختر عزیزم" هارا روی کاغذها بیاورند،
اینجا خبری از دخترانه های ایرانی نیست،
چند تابلوی کار دست که یکی نقاشی ست و بقیه پولک دوزی ، روی دیوارها نصب شده که دخترانه بودن مدرسه را نشان میدهند،
هیچ چیزی ، بواقع هیچ چیزی زیبا بنظر نمیرسد،
نمیدانم زیبایی شناسی اینجا در چیدمان و تزئین و تعلیم اصلا چگونه تعریف میشود،
از آن که بگذریم نمیدانم در این کلاسها دخترکان عراقی چه چیزهایی میاموزند،
اما به شدت آرزو میکنم که کاش آنها و دخترکان ایرانی مادرانی تربیت شوند که سهم های بزرگ در شکل گیری تمدن اسلامی داشته باشند.
ف. حاجی وثوق
#سفرنامه_اربعین
#ایوان_نجف
اونجایی که میگن خیلی باصفاست اینجاست
اونجایی که میگن خونه ی پدریمونه اینجاست
اونجایی که میگن همه ی آرامش عالم میاد و میشینه تو وجودت اینجاست
اونجایی که ترک کردنش کار سختیه اینجاست
.
.
.
یه جای منحصر بفرد که با هیچ جایی نمیشه قیاسش کرد، خدا روزی کنه برای همه ی آدمهای دنیا...
*عکس متعلق به طلوع آفتاب روز 25 مهرماه است🌸
@ghalamzann