قلمزن
#بازی_دوسرباخت #زنان_شاغل در گفتگوی صمیمانه و شوخی خودمانی برای دختر 24 ساله اش آرزوی دوتاشدن میکنم
#روزنوشت
#زنان_شاغل
آن روز که فرم خودارزیابی را دادند تا به شاخصهای مختلف درباره خودم نمره بدهم،
دو گزینه را صفر دادم بقیه را هم اندازه خودشان،
برخی موارد را هم بدون تعارف نمره کامل گذاشتم!
اما صفرها، یکی را نمیگویم و آن دیگری میزان تمایل برای داشتن یک مسئولیت بالاتر بود، به نظر عجیب آمد اما صادقانه صفر را گذاشتم.
حالا جلسات و گفتگوهایی برگزار شده است تا مسئولیتی را بپذیرم و جواب طبق روال منفی بوده است،
و باز دلایل مختلف آورده شده تا اهمیت مساله را درک کنم و تکلیفم را بدانم و بله را بگویم،
اما پاسخ همچنان همان بوده که گفته بودم.
آخرین جلسه هم گذاشته شد
و گفتند راهی وجود ندارد و چارهای نیست
یکی هم به مطایبه گفت که "درست است قحطالرجال است اما قحطالنسا نیست"
و باز تبیین شرایط و تلقین تکلیف و وظیفه و...
پاسخ منفی قبلی را تکرار کردم اما این بار با تکملهای که به گمانم متولیان را قانع کرده باشد یا حداقل مجابشان کرده که دیگر تکرارش نکنند:
من به آنچه هستم نقد دارم
به اینکه یک بانوی خانه یک مادر
هرروز از 7 صبح تا 3 عصر سرکار باشد
من این را نه برای دخترانم میپسندم
و نه برای هیچ بانوی دیگری،
تکفیر میشوم یا نه... اهمیتی ندارد
آنچه هست نمیپسندم و به آن منتقدم
پس تردید نکنید که حتی ذرهای بخواهم به افزودن مسئولیتم فکر کنم...
این اعتراف نه غلو است نه تعارف،
حتی اگر بالاترین مزایای مادی را در اختیارم بگذارند امکان ندارد چیزی بیش از آنچه هستم بپذیرم و حتی به انتظار روزی هستم که این بار سنگین هرروزه برداشته شود،
و اگر شمایی که اینهارا میخوانید بانویی هستید که حسرت شاغل شدن را دارید، بدانید و باور کنید اینها را کسی میگوید که انواع لذت شغلی و مزیتهایش را چشیده، در محل کارش از بالاترین احترام برخوردار است، کار تخصصی انجام میدهد و کارش هم خوب است!
این خودستایی مذموم! از آن جهت اتفاق افتاد که بدانید امروز اگر این را میگوید نه از سر نارضایتی از کار و محل کار است و نه ارتجاع و ظالم بودن به حق زنان،
که اتفاقا از سر حمایت و دفاع از زنانگیِ دنیاییست که باید آرام و بدون تنش بماند
تا گهواره خانه را آرام تکان دهد.
نقش اجتماعی داشته باشید اما یادتان باشد
شغل هرروزه به شما وجهه اجتماعی نمیبخشد،
شمارا اسیر خودش میکند،
و زن برای این اسارت ساخته نشده است.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#مادر
"یک جایی از فیلم مادر علی حاتمی، مادر شروع میکند به وصیت درباره مراسم بعد از مرگش، میگوید«سر شام گریه نکنید، غذا رو به مردم زهر نکنید.... حرمت زنیت مادرتونو حفظ کنین. محمد ابراهیم، خیلی ریز نکن مادر، اون وقت میگن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ..... روغن خوبم تو خونه داریم، زعفرونم هست، اما چربی و شیرینی ملاک نیست، این حرمتیه که زندهها به مرده هاشون می ذارن.»
من این فیلم را چند سال بعد مرگ مامان پروانه دیدم که ده سالم بود یا یازده. اینجاهای فیلم بود که بغضم ترکید و یاد وصیتنامه مامان افتادم که توش از همه چی نوشته بود « از اینکه چقدر همهمان را دوست داشته و بهخدا میسپارد، از اینکه پول نیم کیلو لپه به بقال سرکوچه بدهکار است، از اینکه پسرک هفت سالهاش احساساتیترین آدم دنیاست و از بابا خواسته بود مواظبم باشد.» بعد حسابی گریه کردم و بابا که از راه آمد، یک پس گردنی سه انگشتی زد.
بابا هیچ خوشش نمیآمد از فیلمهایی که توش مادرها میمردند؛ هیچ خوشش نمیآمد از هاچ زنبور عسل که همیشه دنبال مادرش میگشت و فکر میکرد برای ما بدآموزی دارد. نگران بود بیفتیم دنبال پیدا کردن مامان. من، اما همیشه چشمم به تلویزیون بود تا ببینم مامانها و بچهها چطوریند. هنوز هم همینام.
عاشق تماشای مادرها در لحظهای که دارند سربازهاشان را از زیر قرآن و لای دود اسپند رد میکنند. مسخِ ساعتی که زنگ مدرسه میخورد و بچهها جیغ میکشند و از کلاس میدوند تا برسند به مادری که نیم ساعت یا بیشتر زیر باران تند، معطلشان شده. و شیفته شنیدن سوالهاشان«لقمهت رو خوردی مادر؟ کسی اذیتت نکرد؟ کارت خوب بود؟ خسته شدی، بمیرم برات. خدا پشت و پناهت باشه.»
حالا بیشتر از پیش بر این گمانم، که مادر، کلام مشترک همه آدمهاست. چه تسبیح بدست، نشسته باشد میان سجاده، چه با چشمانی نگران بایستد پشت استیج مسابقه معروف خارجی در انتظار رای داورها و چه، مامان پروانه من، که سالهاست پیش خداست، اما بوی نارنگی دستهایش، خاطره چادرنماز گلدار سفیدش و عکسهای کهنه و رنگ و رفتهمان، روزها و شبها با من است.
و همیشه برایم غریب است که چگونه این واژه خواستنی مشترک، با خودش دلتنگی میآورد. دلتنگی محبتی همیشگی و بیخواسته و آسمانی. انگار که خدا آینهای گذاشته از خودش، میگوید تماشا کن مرا و به مادر اشاره میکند. انگار که مادر به توان بینهایت بشود خدا. انگار که.... دلتان تنگ مامانهاتان نشد؟ دل من که، بدجور..."
مرتضی برزگر
@ghalamzann
از فطرسِ مَلَک
به همهی پرشکستهها
حیّ علی
کرامتِ گهوارهی حسین...
(علیهالسلام)
@ghalamzann
#دنیای_کثیف_کثیف_مجازی
🔻زهره فکور صبور خودکشی کرد. امین فردین او را افشا کرده بود. افشاگری به قول خودش به نیت مبارزه با فساد. فسادی که او معتقد است زیر پوست جامعه هنری رخنه کرده و او میخواهد با افشاگری اش آن را رسوا و لابد ریشه کن کند.
🔻وقتی به #امین_فردین اشکال گرفتند که نانجیب بی همه چیز!، چرا آبروی آدمها را میبری، استدلال آشنایی را ارائه کرد. او گفت: «آنها که فساد میکنند خطا کارند نه من که فسادشان را گزارش میکنم».
🔻زهره #فکور_صبور واقعا همان که امین فردین گزارش کرده، بوده یا نه؟ امین فردین دروغگو است یا نه؟ نمیدانیم. مهم این است که مدتی قبل فکور صبور گفت دلم میخواست بازیگر نباشم. عادی باشم. چرا؟
🔻چون وقتی وارد دنیای مجازی شدی وقتی وارد دنیای تصویر شدی، وارد دنیایی عجیب و غریب میشوی. دنیایی که آدمها خودشان را به گونه ای معرفی میکنند. صورتی دارند و قدرتی. قدرت ناشی از تجمیع نگاه ها و توجه ها. و حالا جنگ قدرت است برای تصاحب این قدرت. شکستن قدرت و جمع قدرت در کنار تصویرسازی ظاهری چه میکند؟ حالا برای خیلی ها جذاب است که اندرونی و پشت صحنه ها را بدانند. همان روحیه علاقه به حاشیه ها و غیر متنها. همان که باعث میشد نود فردوسی پور جذاب باشد. همان که باعث میشد پژمان جمشیدی در اینستا بنویسد «اینجا مردمم را نمیشناسم همه غریبه اند. کوچ میکنم به فضای حقیقی که میشناختمشان.»
🔻راست میگوید. انگار مردم در هر بستری یک اخلاقی بروز میدهند. کنار درب اتاق و منزل آنقدر تعارف خسته کننده میکنند که طنزآلود میشود اما سوار ماشین در خیابان از هم راه میدزدند و به هم راه نمیدهند و این ارزش است. حالا در فضای مجازی سرک کشیدن و بحثهای خاله زنکی و بشگون گرفتن یکدیگر و توهین و نیش و کنایه رودررو برایشان ارزش است. جذاب است.
🔻و حالا دخترکان بازیگر که تحمل ضربه خوردن و شکست را در این جنگل وحشی و جنگ قدرت را ندارند. یک به یک نفله میشوند و تو چه جوابی داری برای این سوال که به کدام گناه دقیقا؟ زهره فکور صبور آخرین نیست همانطور که #آزاده_نامداری هم نبود.این کثافت جاری در این دنیای وارداتی، دامن همه مان را خواهد گرفت.
🔻اخلاق کثیف رو کردن اندرونی ها به نام مبارزه با فساد سبک رفتار امین فردین فقط نیست. مخصوص هنر هم نیست.
رفقا! فسادستیزی خاله زنکی، مشتری دارد که یک عده این شغل را انتخاب میکنند. و آدم کشی میکنند و به ان افتخار میکنند و وجدانشان هم آسوده است.
🔻مهم نیست امین فردین درباره فکور صبور راست گفت یا دروغ. مهم آن اخلاق کثیفی است که باعث میشود زهرا امیرابراهیمی به دامن طاغوت فرار کند تا آرامش پیدا کند. آن اخلاقی که آزاده نامداری را پیدا میکند یک گوشه ای، عکسهایش را پخش میکند تا دیوانه اش کند، عکسهای #رامبد_جوان و همسرش را در کانادا پخش میکند که ضایعش کند. مهم آن اخلاق کثیفی است که این رذالتها را میبیند و لذت میبرد و لایک میکند و ویویش را بالا میبرد.
🔻این اخلاق اسمش را مبارزه با نفاق میگذارد، اسمش را مبارزه با فساد میگذارد، اسمش را مبارزه با ظلم و بی عدالتی میگذارد. اسمش را هر چه میگذارد بگذارد ولی لجن است. سراپایش را هم با شعارهای انقلابی و انسانی و دینی بپوشانید لجن است. بوی گند لجنش همه مان را خفه خواهد کرد. این فراگیری ظلم است که به آن مدد میدهیم و یک روزی یک جایی دامن تک تک امین فردین های ضد فساد و ضد نفاق را خواهد گرفت.
(علی مهدیان)
@ghalamzann
قلمزن
#دعای_هفتم #حال_خوب دارند دعای هفتم صحیفه را حفظ میکنند، شروعش سخت بود عبارات دعا برای بچهها ملمو
#دعای_هفتم
این چندتای آخر که دعای هفتم را تمام کردند انگار روی سکوی قهرمانی جهان ایستادند،
آنقدر ذوقزده بودند که طاقتشان برای امتحان دادن طاق شده بود،
هر کدامشان که میخواندند و درست و کامل میخواندند بغلشان میکردم و آنقدر مبارک باد برایشان میگفتم که قند در دلشان آب میشد،
همهی دخترهایی که در این مسیر همراه شدند و تا انتها ماندند، خیلی راحت با دعای هفتم ارتباط گرفتند، خیلی دوستش داشتند و همچنان میگویند وقتی برای خودشان زمزمه میکنند، چقدر کیف میکنند و چقدر آرامش میگیرند،
اتفاقی که میافتد:
نشستن کلام آسمانی بر دل و جان آدمیست، وقتی عناد ندارد
و زمین دلش را پهن میکند،
"سنخیت" داشتن خودش را نشان میدهد،
فطرت آدمیزاد فقط با چیزی آرام میگیرد که برایش آفریده شده است،
کاش از آنچه که نیاز دارد، دورش نکنیم.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#روزنوشت
#برکت_جماعت
خانوادهها یکی یکی میآیند
اینکه #پدر و #مادر و #فرزندان با هم آمدهاند،
حس خوبی دارد
اینکه همهی اعضای خانواده جمعند
حال و هوای متفاوتی دارد
اگرچه ذیل عنوان #کانون_مادران_مشهدی
دعوت شده باشند!
بچهها به مربیان واگذار میشوند تا بروند و دورهمی بازی کنند و بدوند و شاد باشند
و والدین گرد هم میآیند
تا بدانند قرار است چه اتفاقی بیفتد.
طرح معرفی میشود اهمیت و ضرورت کار را برایشان میگوییم و جلسه خودمانی و بیکلیشه جلو میرود،
از آنجا که قرار است پدرها و مادرها در کنار فرزندانشان کتابخوان بشوند،
کتاب هم معرفی میکنیم،
در اولین گردهمایی، کتاب خوب #تنها_گریه_کن نصیب و روزی جلسه میشود.
بعد پدرها میروند که در کارگاه بازی مشغول شوند و مادرها میمانند تا حرف بزنیم،
هرکسی خودش را معرفی میکند
و میگوید که چرا آمده است،
مادرهایی که از نقاط مختلف شهر آمدهاند،
پر از دغدغه پر از نیاز،
پر از هدفهای بزرگ و کوچک،
چقدر خوشحالند که پدرها هم همراهیشان کردهاند و برایشان برنامه چیده شده است.
برخی از مادرها دلتنگند، دلگیرند، خستهاند
ازینکه جامعه فرزندآوری آنها را نمیپسندد،
ازینکه حمایت نمیشوند
ازینکه آنقدر تنهایی گرفتار زندگی شدهاند
که به کارهای شخصی نمیرسند،
برخی چهرهها پر از گلایه است
و برخی حس میکنند حقشان خورده شده است
و مزیت این جمع شدنها به همینهاست
به اینکه دغدغههایت را به اشتراک بگذاری
به اینکه آنچه فکر میکنی رنج است،
روی دایره بریزی و بعد ببینی دیگرانی هستند
که از همان چیزی که تو #رنج نامیدهای،
سکوی #پرش و ایجاد #نشاط ساختهاند،
و تو نیز همراه با جمع بگردی و راهحل پیدا کنی
و راه پیشرو را هموارتر کنی
دست خدا یقینا با جماعت است
به این معنای عمیق هربار که
عدهای جمع میشوند و هدفگذاری درستی دارند،
شهادت میدهم.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#8_march
#international_women_day
#هشتم_مارس
#روز_جهانی_زنان
زنی در تاریخ بشریت وجود دارد که به ویژگیهای خاصش معروف است، همسری و مادری را با موفقیت گذرانده است اهل بخشیدن به دیگران است ، شخصیت او آنقدر متعادل و سالم است که هیچ عقدهای در وجودش نیست، حتی از لباس عروسیاش برای دیگران میگذرد، اهل گذشت و فداکاری است و چیزی برای خودش نمیخواهد، شجاع است و در مقابل ظلم با جانش و همسرش و فرزندانش میایستد، عزت نفسش مثال زدنیست، قدرت وجودی دارد، اگر تظلم خواهی میکند برای دیگران است و برای خودش از دنیا چیزی نمیخواهد.
چنین زنی یک اسطوره است ، کسی که میتوان به او تکیه کرد و با اطمینان خاطر برای شبیه شدن به او و رسیدن به سلامت نقس و اعتدال شخصیت و آرامش و رضایتمندی او ، همهی عمر تلاش کرد، هر عقل سلیمی اگر او را بشناسد شهادت میدهد که اگر قرار باشد یک روز به نام روز زنان ثبت شود، یقینا روزی خواهد بود که به او منتسب باشد.
اما قصه 8 مارس قصه دیگریست، قصه مبارزه با ظلم نسبت به زنان، قصه مطالبه برابری و مساوات بین زن و مرد، قصه مطالبه حقوق زنان کارگر، قصه رساندن زن به همه حقوق اجتماعی و سیاسی و فرهنگیاش...چیزی که غرب از زن گرفته بود و با زور اجتماعات زنان و اعتراضات تاریخی بخش کوچکی از آن حاصل شد.
حالا 8 مارس را گذاشتهاند که روز جهانی زن باشد روزی که زنان هالیوودی و بالیوودی و اقسام دیگرشان آن را جشن میگیرند و تکریم میکنند، زنانی که نه آزادمنشی آن زن را دارند نه شجاعتش نه سلامت نفسش نه آرامش درونیاش و نه هیچ وجهشبه دیگری را، و اتفاقا عاقبت خیلیهایشان را که بخوانید به خودکشی و اتفاقات بدتر از آن ختم شده و میشود و هیچکدام حتی مرتبهای از رضایتمندی در زندگی را تجربه نکردهاند.
آنها 8 مارس را روز جهانی زن نامیدهاند، باشد، برای خودشان عیبی ندارد، اما من و ما چرا این روز را به هم تبریک میگوییم و برای هم گل و آهنگ ارسال میکنیم؟! ما چرا از بهترین داشتهی خود عقبنشینی میکنیم و به این نامگذاری بدون مسما دامن میزنیم؟
مراقب آنچه داریم باشیم، نیاید روزی که همین را هم بگیرند و آنچه میخواهند جایگزین کنند،
یک جایگزینی پوشالی و بدون اصالت...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#روزنوشت
#دخترانه
مدتیست پیگیر دورهمی هستند که به دلایل مختلف جواب سربالا میدادم اما بعد از مدتها ضرورتش ایجاد شد و پذیرفتم!
پیشنهاد و خواسته خودشان بود که در بوستان قرار بگذاریم و استقبال کردم چون دوسال قبل با همین قرارهای بوستانی روابطمان شکل گرفت و محکم شد و جهت پیدا کرد،
قرار میشود زمان را من تعیین کنم و بالاخره جور میشود و به یکی خبر میدهم او خودش بقیه را خبر میکند،
مدت زیادیست که با هم نبودهایم، شوق من برای دیدنشان برای با هم بودن، اگر بیشتر از آنها نباشد، کمتر نیست،
قرارمان قدم زدن است اما با خودم فکر میکنم بعد ازین همه وقت، در قدم زدن دسته جمعی نمیشود از حال تکتک شان باخبر شوم، نمیشود چشم در چشم شویم، نمیشود روبرویشان بنشینم و نگاهشان کنم و حال دلشان را بپرسم،
زیرانداز را برمیدارم، فلاسک را چای میکنم لیوان ها را میچینم،بسته بدمينتون را برمیدارم، سر راه شکلات همیشگیمان _بایکیت_ را میخرم و در یک ظرف صورتی خالخالی میریزم که دخترانهتر باشد،
مثل همیشه خودم را زودتر میرسانم تا حتی اولین نفر قبل از من نیاید،
دخترها یکی یکی میرسند و کمک میکنند تا زیرانداز را پهن کنیم و بساط چای را بچینیم و آخرین نفر دخترک همیشه شرور است که مدت زیادی نبوده است و بچهها از دیدنش متعجب میشوند،
گزینهی نشستن آنها را هم خوشحال کرده است، حالا دور هم نشستهایم و گل میگوییم و گل میخندیم و حال همهمان خوب است، بچهها تلاش میکنند باز سوالپیچم کنند، دوستانه مساله را میپیچانم و به سمت بحث کتاب و مطالعه میرویم، بعد که احوال مطالعاتشان را میپرسم وقت بازی میرسد، برای بدمينتون باد زیاد است و نمیشود، وسطی را راه میاندازیم و حسابی خوش میگذرد، وسط بازی دو پسر نوجوان با جعبههای جوجه رنگی میرسند و دخترها جیغزنان دور جعبهها جمع میشوند،
چشمهایشان برق میزند اما اجازه ندارند بخرند، چندتای شان زنگ میزنند اجازه میگیرند، چندنفر میترسند و حاضر نیستند دست بزنند، برایشان چندتا برمیدارم آنهایی که میترسند جیغ میکشند، جوجه ها را روی فرش میگذارم دخترها را مینشانم و آنها که میترسند مجبورشان میکنم یواش یواش دست بزنند و جوجه را نوازش کنند،
کم کم عادت میکنند جز دختر "مسئولیتپذیر" که تا آخرین لحظه حاضر نمیشود تجربه کند و چندشش میشود،
حالا دیگر صدای بلندگوی مسجد میآید و نزدیک اذان است، جمع میکنیم و جوجه ها را داخل ظرف و پلاستیک برایشان میگذارم و چندتایی پیاده و چندتایی را سوار ماشین میکنم و تا مسجد میرویم، بچه ها تاریخ قرار بعدی را میپرسند، قولی نمیدهم،
این دورهمی هم تمام میشود و همین که حال بچهها خوب است برایم کفایت میکند .
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#به_وقت_بهار
گلدانها به شکل جنونآمیزی
"بهارزده" شدهاند!
آنها آمدن بهار را میفهمند
خیلی زودتر از ما خیلی بیشتر از ما،
آنقدر شتابزده و مستمر دارند گل میدهند و قد میکشند که به گرد تماشایشان نمیرسم
گلدان "قاشقی" که قلمهی چندساله است و تابحال گل نکرده بود
حالا "اهلیت" شکوفا شدن پیدا کرده است، امروز جوانههایش را دیدم
دیدم که ساقه ظریفی
سری توی سرها درآورده
و چند جوانه کوچک با خودش دارد.
"گهوارههای موسی" پر از گل هستند،
شکوفههای سفید
از داخل گهواره سربرآوردهاند
و محجوبانه سلام میکنند،
و "شمعدانی" ها... مجنونتر از همیشه،
قدبلندتر شدهاند
و همهی ساقههایشان غنچه کردهاند،
غنچههای قرمز و نارنجی و ارغوانی...
قلمه "سانسوریا" حالا تبدیل به یک گلدان پر از برگ شده است و گلهای دیگر نیز شادابتر و سبزتر از همیشهاند،
اینجا همان طاقچهی همیشگیست
اما #به_وقت_بهار،
و "بهار حرف کمی نیست"
اگر از گلها جا نمانیم
و تصمیمی برای شکوفا شدن
در وجودمان جوانه زده باشد...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#عیدانه
#سهم_20هزارتومانی
همراهان ارجمند
در تلاقی عید بزرگ #نیمه_شعبان با #عید_نوروز قرار است به لطف خداوند،
برای 50 خانواده نیازمند #شیرینی و #شکلات تهیه شود و به فرزندانشان #عیدی تعلق بگیرد،
خانوادههایی که مثل ما امکان خرید لباس و شیرینی و اقلام عیدانه را ندارند و فرزندانشان طعم عیدی را نمیچشند.
برای این کار نیاز به 500 سهم 20 هزارتومانی است که حدود 300 سهم تأمین شده و 200 سهم مانده است،
در روزهای پایانی سال که سرمان گرم رتق و فتق زندگی و خریدهای جورواجور است، سهمی و صدقهای کنار بگذاریم تا شادی برای دیگران هم باشد.
شما چند سهم را به عهده میگیرید تا کار زودتر به انجام برسد؟
@ghalamzann
#موقعیت_مهدی
#یک_عاشقانه_متفاوت
چند اپیزود از یک زندگی کنار هم قرار گرفتهاند، تو گویی "یکی" و "یکی" هایی به این دنیا آمدهاند تا اپیزودهایی خلق کنند و بعد هم خیلی آرام و نرم و روان و عاشقانه بگذارند و بروند،
#صفیه جایی آن آخرها میگوید کی خسته نیستی و کی چشمهایت سرخ نیست و کی آنقدر میمانی که با لباس خیس بدرقهات نکنم...
و #آقا_مهدی کنار تل رختخواب میخواسته چای بخورد که نشسته خوابش برده است،
رقم زدن این تصویر این سکانس این گفتگوی یکطرفه یکی از موقعیتهای ناب این فیلم اپیزودیک است،
اصلا فیلم نه... چند موقعیت کنار هم نشسته... چند روایت... چند ورق از یک حضور کوتاه اما عمیق... چند اتفاق که وجود توی مخاطب را آنچنان در هم میپیچد که گویی در همین لحظات عاشق شدهای و در همین لحظات از دستش دادهای!
موقعیت مهدی فقط یک گریز کوتاه است یک مرور لحظهای یک فرصت که میدهند و خیلی زود میگیرند و در همین کوتاهی آنقدر جذبه وجود دارد که بمانی و سنگین شوی و نتوانی تکان بخوری،
برای هر سکانس میشود ساعتها نوشت، برای هر اتفاقی که میافتد، برای هر نگاه، هر دیالوگ، هر انتخاب، هر اشک و لبخندی که رقم میخورد، اصلا این نوشتنها توصیف درستی نمیکنند و فقط احساس و ادراک یک مخاطب معمولی را به اشتراک میگذارند،
من این موقعیت را یک موقعیت عاشقانه متفاوت میدانم و یک اتفاق که در درون آدمی شکل میگیرد آتشی روشن میکند و آنقدر میسوزاند تا خودش را به دریا بیفکند و به قعر که برسد،
آرام بگیرد!
موقعیت مهدی سرشار از اکتهای ظریف و لطیف و نازکیست که در متن و بازی درآمده است و آنقدر این اکتها در تعاملات آقامهدی و آقاحمید با صفیه و فاطمه دلچسب و کمنظیر است که باید فقط نگاه کنی و راز و رمزهارا بیرون بکشی و چقدر #ژیلا_شاهی خوب و عالی و عجیب بازی میکند و چقدر شایسته سیمرغ است این بازی و این نقشی که او درواقع بازی نکرده و زندگی کرده است،
اگر فیلم عاشقانه دوست دارید، موقعیت مهدی را بروید و ببینید، بعد دیگر عاشقانههای موجود حالتان را خوب نخواهد کرد.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann