eitaa logo
غلیان قلم
71 دنبال‌کننده
8 عکس
7 ویدیو
0 فایل
اسمم حمید؛ ۴۰ ساله و اهل شیرازم. گرچه دانش‌آموخته فکر و فلسفه اسلامی از مدرسه ابن‌سینا و ملاصدرا هستم، اما هنوزم شاگردی میکنم و گاهی مشق‌هایم را در اینجا می‌نویسم. اگر دوست داشتید تصحیح و اصلاحش کنید. @hatefeqeyb313
مشاهده در ایتا
دانلود
17.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸مشکل اساسی در اندیشه اسلامی است. ایده مرکزی به‌مثابه میدانی است که هسته گزاره‌ها بر گرد آن می‌چرخند و اینچنین ساختاری نظری شکل می‌گیرد. 🔸ایده، طرحی است که گزارهای در ظاهر متکثر را به‌مثابه یک دیوار بلندی وحدت می‌دهد و از ترتیب و تبویب دیوارها یک سازه باشکوه می‌سازد. 🔸ما اکنون در اندیشه اسلامی مشکل کمبود مصالح نداریم. عمده مشکل در اندیشه اسلامی خلاء ایده است ما طرحی برای به آشفتگی امور نداریم. ما ایده‌ای برای تدبیر و اداره امور نداریم. 🔸وقتی طرح و ایده نباشد، مصالح موجود هم به نفع صاحبان ایده مصادره خواهد شد. 🔸خطر اصلی و نفوذ نهایی همین است که ایده‌ای بیاورند و مصالح و مواد اولیه‌مان را مصادره کنند. 🔸اسلام قائم نیرومندتر از اسلام قاعد است. اسلام نشسته بر زمین یعنی گزاره‌های منتشر در کتب. اسلام نشسته بر گِل یعنی گزاره‌های پراکنده بر زبان. 🔸اما اسلام قائم یعنی سازه‌ای باشکوه که خشت و گِلش از آن گزاره‌هاست. اسلام قائم یعنی کشتی پهناوری که حامل آن گزاره‌هاست. فلسفه‌های باصطلاح مضافِ یادشده در ویدئو، بدون ایده شکل نخواهد گرفت. @ghalayaane_ghalam
🔹ستیزی جاهلانه (نقدی بر توهم خباثت علم و فکر غربی) 🔸در این یادداشت می‌خواهم یکی از علل بی‌رونقی و کسادی نهاد علم به‌ویژه در حوزه‌های علمیه را بیان کنم. البته این نقد نه از منظر سیاسی یا اقتصادی یا اجتماعی بلکه صرفا از منظری فلسفی به نقد دیدگاهی رایج در باب علم پرداخته و معتقد است: «اگر علم، از مسیر علمی یعنی از مسیر خودش و با سازوکار خودش پیش‌نرود، بی‌رونق و کساد می‌شود» 🔸حتما مستحضر هستید که حقیقت علم و فرزانگی گرچه مقوله‌ای بومی و فرهنگی است، اما پس از کشف و تولید، زبانی جهانی دارد. زبانِ جهانیِ علم دو دلالت دارد: 1. علم، زمانی علم است که برای همگان قابل فهم و یادگیری باشد؛ بنابراین ما علمِ اختصاصی نداریم. 2. علم به‌مثابه یک مقوله همگانی و جهانی، یک علم است و فقط از طریق نقد یا تأیید آن است که می توان مسیر علمی را پیش‌برد. 🔸برای درک مطلب فوق می‌توان به یک آموزه از آموزه‌های منطق تمسک جست. از افلاطون و ارسطو تا فارابی و ابن‌سینا همگی معتقدند شریف‌ترین نوع علم، علم یقینی است و شریف‌ترین نوع یقین، یقین برهانی است و مهمترین شرط یقین، «کلی‌بودن» است. «کلی‌بودن» یعنی نه مختص به مکانی و نه مختص به زمانی است. علم، زمانی علم است که فرازمانی و فرامکانی باشد. 🔸سنتِ علم‌آموزی در عالمانِ ایران اسلامی نیز این مسئله را تأیید می‌کند. مثلا فارابی و ابن‌سینا برای تحصیل علوم و فنون زمان خود به علوم و متون یونانی روی‌آوردند و پس از هضم آن در دستگاه هاضمه علمی خود، توانستند علم مناسب با زمان و مکان خود را بسط دهند. 🔸عالمان و اندیشمندان اروپایی نیز در آغاز دوران شکوفایی علمی‌شان، به ترجمه و ترویج علم از ایران اسلامی روی‌آوردند و بسیاری از نوشته‌های عالمان مسلمان، از فیلسوفان و ادیبان تا منجمان و ریاضی‌دانان را ترجمه کرده و شروع به یادگیری کردند. 🔸نمونه‌ای مهم‌تر از رویه عالمان و اندیشمندان جهان نیز وجود دارد. «قرآن» به‌مثابه یک کتاب جهانی که برای هدایت همگانی نازل شده است، گرچه تحت تأثیر فرهنگ حجاز نازل شده، اما حامل پیامی برای تمام جهان در تمام دوران است. 🔸در نتیجه، سخیف‌ترین نوع برخورد با علم آن است که علم را به شرقی و غربی تقسیم کنیم و مدعی شویم بنیان‌های علمی و فکری غرب، ریشه فساد است و ترجمه و ترویج آن در کشور عاملِ فسادِ مثلا نهادها، دانشگاه‌ها یا هر چیز دیگر است. 🔸عده‌ای می‌گویند: «فلان فیلسوف غربی، ملحد است یا فلان روان‌شناسِ غربی، انحراف جنسی دارد یا فلان متفکرِ غربی، عرق‌خور است و از مغز الکل‌خورده چیز نیکویی در نخواهد ‌آمد»!!! خوب! اگر قرار بر این اتهامات باشد که وضع عالمان و فرزانگان خودمان هم تعریفی ندارد. از ابن‌سینا و نصیرالدین‌طوسی تا خیام‌ها و ملاصدراها همگی متهم به کفر و الحاد و عرق‌خوری و زید‌بازی هستند؛ حتی بنیان‌گذار انقلاب اسلامی هم از این ماجرا مستثنی نبوده و توسط نابخردانی ناچیز در زمره متهمان به کفر و الحاد قرار گرفته است. 🔸بحث من رد یا تأیید یک جریان فکری نیست، بلکه می‌خواهم بگویم نهاد علمی، باید علمی برخورد کند. وظیفه نهاد علمی این است که مسیر علم را در هر کجا که باشد ره‌گیری و پیگیری کند. حوزه علمیه نمی‌تواند بی‌توجه به اندیشه‌های فیلسوفان و اندیشمندان جهان معاصر کاری از پیش‌برد. 🔸حوزه علمیه اگر بخواهد علوم انسانی اسلامی هم تولید کند، باید ابتدا علوم انسانی موجود را فهم کند، سپس نقد کند و در دستگاه هاضمه خود هضم کند، طرح و ایده خود را بر آن افکند و دراندازدش. ولو این حیّ باشد و آن میّت، باز هم میت را از دل حیّ و حیّ را از دل میّت درمی‌آورند، نه از ناکجا آباد! قال الله سبحانه: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ» (مریم: 19) 🔸البته من منکر غرب و شرق انسانی نیستم. آری دوگانه غرب و شرق داریم؛ همانطور که دوگانه عقل و جهل داریم. فکر شیطانی و الهی هم داریم، اما این غرب و شرق با غرب و شرق جغرافیایی فرق دارد. غرب انسانی ممکن است همسایه تو باشد، با تو مسجد هم بیاید و نماز هم بخواند. انسان غربی به معنای ظلمانی، می‌تواند در در شرق بدنیا آمده باشد و انسان شرقی به معنای نورانی، می‌تواند در غرب بدنیا آمده باشد. 🔸اکنون وقت آن رسیده که مزخرفات را کنار گذاشته و عاقلانه بیاندیشیم. با علم و اندیشه نمی‌توان امنیتی و کلامی برخورد کرد. پس از یونان باستان و ایران میانه، اکنون اروپا مهد علم است. پس باید حرمت علم را نگه‌داشت. باید زبان علم را آموخت، در محضر آن تلمّذ کرد، زمانه ما که فرارسد، به حکم آن‌که مسلمان ایرانی هستیم، جز علم ایرانی اسلامی چیزی برای عرضه نمی‌ماند. @ghalayaane_ghalam/حمید احتشام‌کیا
«من ناتوانی انسان در تسلط بر عواطفِ خود و جلوگیری از آن‌ها را بندگی می‌نامم، زیرا کسی که تحت سلطه عواطف خویش است، مالک خود نیست» (اسپینوزا، 1376، اخلاق، ترجمه: جهانگیری، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ص216 @ghalayaane_ghalam
🔷 پنجشنبه یا شنبه؟ مسئله این نیست! 🔸مدتی است که بحث یا شنبه به یک مسئله و چالش جدی در بین مسئولان کشور از تصمیم‌سازان تا تصمیم‌گیران تبدیل شده است. 🔸یکی بر و دلالت‌های اقتصادی آن تأکید داشته، خواهان تصویب آن است و دیگری خواهان تعطیلی پنجشنبه باستناد دلالت‌های فرهنگی آن است. 🔸اما به نظر می‌رسد کمتر کسی به اصل مسئله و مناط طرح آن و بالتبع امکان‌های دیگری که در پی آن گشوده است توجه می‌کند. 🔸اگر مسئله اصلی، کمبود تعطیلات در طول سال یا به تعبیر دقیق‌تر، است، چرا باید محکوم به پاسخی از پیش تعیین شده باشیم؟ منظورم همان تعطیلات دو روزه‌ی موسوم به تعطیلات آخر هفته است که در اغلب کشورها رایج شده است. 🔸وقتی این پاسخِ ارائه‌شده را به عنوان پاسخی قطعی در نظر بگیریم، آن وقت مسئله این می‌شود که کدام دو روزِ متوالی باید تعطیل شود؟ پنجشنبه و جمعه یا جمعه و شنبه؟ 🔸اما اگر بتوان از سایه پاسخ‌های قبلی خارج شد و فارغ از آنها به اصل مشکل یعنی کمبود اوقات فراغت پرداخت و سپس مسئله را این‌گونه طرح کرد که: «چگونه می‌توان اوقات فراغت مطلوبی برای جامعه ایران اسلامی فراهم آورد؟» آنگاه خواهیم دید که پاسخ‌های بسیار بیشتری در پیش‌رویمان قرار خواهد گرفت. 🔸مثلا اگر قرار است براساس محاسبات صورت گرفته تقریبا 40 تا 50 روز به ایام تعطیلات در طول سال اضافه شود، فقط یک گزینه همان پاسخ رایج است که دو روز متوالی در هفته تعطیل باشد؛ اما می‌توان براساس ویژگیهای زیست‌بوم ایرانی و متناسب با وضعیت آب‌وهوا و مناسبات فرهنگی، ده تعطیلی پنج‌روزه یا پنج تعطیلی ده‌روزه در طول سال درنظرگرفت. 🔸مثلا یک پاسخ می‌تواند این باشد که دهه محرم به جهت برگزاری هرچه بهتر عزاداری‌های حسینی تعطیل باشد، یک دهه از اردیبهشت برای طبیعت‌گردی تعطیل باشد، یک دهه از عید فطر تعطیل باشد و یک دهه در نوروز یا یک دهه در تابستان و یک دهه در زمستان و گزینه‌های دیگری شبیه آن که تداخل هم نداشته باشند. 🔸پاسخ محتمل دیگر این است که 40 یا 50 روز به مرخصی‌های کارکنان اضافه شود و اجازه دهیم هرکسی خودش برای اوقات فراغتش برنامه‌ریزی کند و پاسخ‌های قابل بررسی دیگر. 🔸مقصودم در این یادداشت صرفا مسئله نحوه تعیین اوقات فراغت نیست، می‌خواهم بگویم وقتی همواره محکوم به پاسخ‌ها و راه‌کارهای از پیش تعیین شده باشیم و تا زمانی که رقیب، میدان بازی را تعیین می‌کند، ما مهمان هستیم و ایشان میزبان و البته که امتیازِ میزبانی به آنها می‌رسد. 🔸با این نوع از و اندیشه کم‌مایه، نمی‌توان ادعاهای دراز و طویلی مثل را طرح کرد چه رسد که آن را محقق کرد. تمدن نوین ریشه در راه‌حل‌های نوین دارد، نه تغییر نوین براساس پاسخ‌های از پیش‌ داده‌شده. @ghalayaane_ghalam/حمید احتشام‌کیا
🔹ضرورت نقد بنیادین 🔸هر مکتب فکری و نظری ممکن است از بدو پیدایش یا در مسیر رشد و بالندگی‌اش تناقض‌هایی را در دل خود جای دهد. هرچه این مکتب فکری فربه‌تر باشد، نقد و موشکافی در آن، برای تناقض‌کُشی‌هایش سخت‌تر است. حال اگر آن مکتب، علاوه بر فربگی، به قدسی‌بودن، آسمانی‌بودن، دینی‌بودن و نظیر آن نیز منسوب باشد، نقد آن به‌ مراتب، سخت‌تر و دشوارتر خواهد بود. 🔸حال اجازه دهید منظورم از دینی‌بودن را بیشتر توضیح دهم. یا فهم معطوف به نصوص دینی که تقریبا اُس‌وأساس فکر و اندیشه اسلامی محسوب می‌شود، آنچنان قدرتی دارد که برخی معتقدند نسخه تلطیف‌شده، تقویت‌گشته و تربیت‌یافته‌ای از است. مقصودم این است که یک فهم دینی باید باشد تا فکر و اندیشه یونانی را در مداری متفاوت قرار دهد، نامش را فلسفه اسلامی بگذارد. 🔸بنابراین فهم دینی، فهمی است که چونان شاهینی بر فهم و فلسفه یونانی چنگ‌یازدیه، آن را در جایی شایسته و بایسته نشانده است. به‌راستی سازوکار این نوع از فهمیدن چیست ؟ آبشخور و منظرگاهش کجاست؟ بر کدامین قله استاده و طرح‌افکنی می‌کند؟ این‌ها پرسش‌های بنیادینی هستند که می‌بایست طرح و نقد شوند. 🔸به هر حال این فهم دینی با هر سازوکاری، بنیان منطق و فلسفه‌ای است که اکنون منطق و فلسفه اسلامی خوانده می‌شود. تلفیقی از منطق و فلسفه اسلامی با علم زبان و معانی در کنار ارائه تحلیل‌هایی از ارتکازات عرفی، پایه و اساس علم اصول تلقی می‌شود؛ ترکیبی از این علوم با رفت‌و‌آمدهایی که با نصوص دینی پیدا می‌کند، علم فقه را فراهم آورده است. علمی که به یک معنا سیاست فرد و جامعه را بر عهده دارد و در معنای دیگر حداقل در سیاست فرد و جامعه اثرگذار است. 🔸در نتیجه: فهم دینی چون بنیانی مرصوص، ساختمانی استوار از نظروری را فرآهم‌آورده است که در مقام نظر، مدعی اداره جامعه است. حال اگر اشکالی یا ایرادی یا تناقض‌هایی در این ساختمان یا در لایه‌هایی از دیوارچینی‌هایش وجود داشته باشد کی و کجا خودش را نشان می‌دهد؟ 🔸بهترین وعایی که می‌توان در آن، ایرادات یک مکتب فکری را نشان داد، وعای میدان است. به نظر می‌رسد تا مکتب نظری در ظرف عمل و در مقام اداره امور جامعه، خودش را نیازماید، نه نقدها معلوم می‌شود و نه انتقاد منتقدان شنیده می‌شود. 🔸ساحت عینیت فکر به‌مثابه آزمایشگاهی می‌ماند که ایرادات را برای همگان آشکار می‌سازد؛ یک مکتب نظری در ظرف عمل یا تعین عینی نمی‌تواند اشکالاتش را مخفی نگه‌دارد. حتی عوام هم متوجه اصل ایرادات می‌شوند، گرچه نتوانند آن را صورت‌بندی یا تبیین کنند. 🔸اکنون که جمهوری اسلامی ایران به‌مثابه عینیت یک مکتب نظری به منصه ظهور رسیده و نقاط قوت و ضعف خود را تا حدودی آشکار ساخته است، لازم است با نگاه به میدان و رصد ناکارآمدی‌های موجود در اداره امور، به مناشی نظری آن یعنی همان ایرادات و اشکالات یا تناقضات احتمالی که خود را به نحوی در دل آن مکتب جای داده است توجه شود‌ و با زمینه‌سازی نقد بنیادین، اجازه بررسی موشکافانه، بازخوانی جسورانه و بازاندیشی و بازطراحی خلاقانه را صادر کرد. 🔸خلاصه و جان کلام اینکه اندیشه و فکر اسلامی یا فقاهت به معنای عام کلمه ممکن است با تناقض‌‌هایی در ریشه یا میانه مواجه باشد که احتمالا رنگ‌وبوی قدسی مانع نقادی آن، آنگونه که شایسته بوده، شده است. 🔸گاهی باید ققنوس بود؛ از سوخته خویش هم می‌توان حیاتی دوباره یافت. فقط لازم است جسور باشید. @ghalayaane_ghalam/حمید احتشام‌کیا
تو در جنگل‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟ صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟ می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟ خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام. به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده. به جهنم که روستای کهنه‌لو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد. به جهنم که روستای کیغول یک درمانگاه ندارد و همین ماه پیش زن جوانی، قبل از رسیدن به زایشگاه شهرستان، بچه‌اش سقط شد. اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار می‌رفتی سید! عدل رفتی سراغ نقطه‌ای که کل مملکت بسیج شده‌اند برای پیدا کردنت؟ انصافت را شکر. می‌گویند آن‌جا باران گرفته. زیر باران دعا مستجاب است. دعا کن برای خودت دعا کن برای ما؛ پیرمرد روستای کهنه‌لو را که یادت نرفته؟ همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟ دعا کن سید! شب عید است... @Ava_HoseinAbad
❇️دو روی یک سکه شهادت 🔸 یکی از عالی‌ترین مقامات انسانی است که در آموزه‌های اسلامی مطرح شده است. حدیثى از رسول خدا صلی الله علیه و آله به این مضمون نقل شده است: «بالاتر از هر نیکى، نیکى دیگرى است تا اینکه سخن از مقامِ شهادت در راه خدا به میان آید، آنگاه برتر از آن چیزى متصور نیست» 🔸از سوی دیگر هیچ عملی نزد خدا برتر از مخلصانه و صادقانه به خلق نیست و دراین‌باره مطلب فراوان است و حاجت به زیادت توضیح نیست. 🔸بنابراین من معتقدم اگر انسانی برای رضای خدا و در راه خدمت به خلق و دستگیری از عیال‌الله جانش را از دست دهد، بی‌شک و تردید اگر شهیدتر از شهیدِ در معرکه نباشد، کمتر از او نخواهد بود. 🔸ترجیح من این است که جان خود را برای دستگیری از دوستان خدا فدا کنم تا نابودی دشمنان او، گرچه هر دوی آن، دو روی یک سکه است. 🔸از نظر من شهید سلیمانی و شهید هر دو شهید فی‌سبیل‌الله هستند، یکی مظهر تبری و برائت از دشمنان خدا و دیگر مظهر تولّی و دوستی دوستان خداست. 🔸در مراسم تشیع پیکر مطهرشان، بی‌اراده و ناخودآگاه تقاضای شفاعت کردم. حتما می‌دانید که شفاعت از شئونات و اختیارات شهدا است و این خود تأییدی شد بر آنچه فهم کرده‌ بودم و برای شما نگاشتمش. @ghalayaane_ghalam/حمید احتشام‌کیا
🔹توهم توطئه یا ترور 🔸من در عجبم از کسانی که را باور کردند و دانه‌های شن را و نامیدند اما را باور نمی‌کنند. مگر خدا نمی‌تواند به‌یکباره و مناسب با حکمت خود، فضا را دگرگون کند؟ 🔸آیا گمان کرده‌اید با اندک علم و فناوری‌ای که در اختیار دارید می‌‌توانید بر طبیعت چیره شوید یا خواست خدا را محدود کنید؟ 🔸مگر نمی‌شود انسان‌های باتجربه و کارکشده خطاهای بزرگ و فاحش انجام دهند؟ سانحه که یادتان است! آنجا هم یک اشتباه بزرگ، یک غفلت بزرگ توسط کاپیتان سانچی، آن حادثه تلخ را به‌بارآورد. 🔸خطاهای بی‌شمار انسانی در کنار قدرت طبیعت وحشی و محدودیت‌های فراوان و ابدی انسان در تسلط بر طبیعت و تسخیر آن، زمینه‌های لازم برای اعمال اراده‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که فوق اراده‌هاست را فراهم می‌کند. 🔸گاهی احتمال چیزی داده می‌شود، اما گاهی انسان با همه دلائل موجود، باز هم نمی‌خواهد قانع شود، این بد است، این است. این خلاف است. مدیریت ضعیف؛ نقص فنی؛ فرسودگی قطعات؛ عدم تجربه کافی؛ قدرت طبیعت، عدم مسئولیت‌پذیری افراد و ... به‌وضوح در حادثه آبادان، حادثه شهید احمدکاظمی، حادثه شهید تهرانی مقدم، حادثه سانچی، حادثه پلاسکو، حادثه مرحوم فرج‌نژاد و بسیاری از حوادث متاخر و متقدم موج می‌زند. تا این عوامل هست نوبت به توهم ترور نمی‌رسد @ghalayaane_ghalam/حمید احتشام‌کیا
🔹دیالکتیک فکر (تحلیلی هگلی بر نحوه رشد فلسفه در بیان فلوریدی» فلوریدی در کتاب «فلسفه اطلاعات چیست؟» نوشته است: 🔸دیالکتیک تفکر به سیر جدالی بین نوآوری و اسکولاستیسم اشاره دارد. هر جنبش فکری با نوآوری آغاز می‌شود سپس بسط می‌یابد و به یک پارادایمِ غالب، بدل می‌شود تا اینکه سرانجام به یک حالت تعصب‌آمیز و جزمی می‌رسد که هیچ نوآوریِ مفهومیِ جایگزینی را برنمی‌تابد و لذا نمی‌تواند خود را با محیط دائم‌التغییری که خود به ایجاد آن کمک کرده است، سازگار کند. در این معنا، تقدیرِ تاریخیِ هر جنبشِ فکری، سیری از نوآوری به اسکولاتیسم است. 🔸در طول زمان، جنبش‌های مهمی در فلسفه رخ می‌دهند. این جنبش‌ها با ایده‌هایی بسیط و بسیار حیاتی آغاز می‌شوند. این‌ها ایده‌هایی‌اند که نگاه افراد را جهت می‌دهند و همچون منشوری عمل می‌کنند که افراد به واسطه‌ی آن‌ها به مسائل فلسفی نظر می‌کنند. 🔸به تدریج روش‌ها و مسائل فلسفی در ذیل این مفاهیم جدید طرح و فهم می‌شوند. به موازات حصول نتایج فلسفیِ جالب توجه، جنبش به یک موج فکری بدل می‌شود که به کل رشته سرایت می‌کند و یک پارادایم فلسفی ایجاد می‌کند. 🔸این پارادایم با تبدیل شدن به اصول جزمی، به انسداد در قالب اسکولاستیسم می‌رسد. این اسکولاستیسم زمینه را برای نوآوری و ظهور پارادایم جدید در فلسفه آماده می‌کند. بدین ترتیب، فلسفه با بازآرایی مداوم خود، رشد می‌کند. 🔸رشد فلسفه ققنوس‌وار است. از ایده‌های بسیط آغاز می‌کند، این ایده‌ها بسط می‌یابند، به پارادایم غالب بدل می‌شوند و در نهایت با جمود و تحجر در قالب اسکولاستیسم به نابودی خود می‌انجامد. @ghalayaane_ghalam
🔹انتخاب شما کدام است: منزلت اجتماعی یا مرتبه فکری؟ 🔸زندگی اجتماعی تحت سلطه عقائد و ارزش‌های عوامی است که همواره برده‌‌ی هواهای نفسانی خویش‌اند؛ بنابراین انسان در جامعه، موجودی آزاد نیست که در پیِ خیر و صلاح خود باشد، بلکه برده‌ای است که دوستدار ستایشِ دیگران و هراسان از نکوهش آنان و نهایتا کسی است که صرفا چیزی را می‌خواهد که دیگران می‌خواهند. 🔸کسانی که درگیر امور عمومی‌اند، تحت و آنچه را باید بیاموزند، از نگاه دیگران می‌آموزند. آنان خود صاحب هیچ‌چیز نیستند. خانه آنان، خوابشان، غذایشان، از آنِ ایشان نیست؛ و جدی‌تر از این، حتی متعلق به خودشان نیست؛ سر و وضعشان نیز همین طور. 🔸آنان بنابر امیال طبیعی‌شان نمی‌گریند یا نمی‌خندند، بلکه عواطف خود را فرو می‌نهند تا عواطف دیگران را اختیار کنند. کوتاه سخن، آنان در پای معامله دیگران عمل می‌کنند، به اندیشه‌های دیگران می‌اندیشند و تحت الطاف دیگران زندگی می‌کنند. 🔸بدین ترتیب عوام از پیِ یکدیگر می‌روند و این یعنی آنان تحت سیطره پست‌ترین امیال‌اند و ارضای این امیال را به موضوعی برای ستایش تبدیل می‌کنند. این وضعیت، فضیلت را ناممکن و انسان را لاجرم رذل و برده‌ی حسد و کین‌جویی می‌کند. 🔸خیانت، قلبِ انسانِ سرگرم به امور روزمره را کاملا اشغال می‌کند؛ او را به انسانی خطرناک، بی‌قرار، بی‌ایمان، بوالهوس، خشن و خون‌ریز تبدیل می‌کند. 🔸 نیز در عرصه عمومی از میان می‌رود؛ چون زندگی عمومی وقف ارتقای می‌شود، نه ارتقای . در این وضعیت، جنونِ سخن‌پراکندن، سر و صدا راه انداختن و بلوا به پا کردن، اذهان را به کام مرگ می‌کشاند. فضیلت و شهرت در گفته‌‌های پترارک به نقل از مایکل‌آلن‌گیلسپی در «ریشه‌های الهیاتی مدرنیته» @ghalayaane_ghalam
🔹شبکه‌های اجتماعی سارقان من هستند! 🔸مهم است که هر کسی بر طبق ترجیحات خود، زندگی کند؛ چون ممکن نیست راهی واحد همگان را خوش‌آید. 🔸هر شخصیت انسانی حق دارد، ویژگی‌های فردی‌اش را ابراز و بر طربق این ویژگی‌ها زندگی کند. 🔸هر فرد خاصی حق دارد، زندگی‌اش را بر طبق خوی و طبعی که طبیعت به او بخشیده است و بدون رجوع به داعیه‌های همنوعانش نظم بخشد. 🔸اما شبکه‌های اجتماعی ربایندگان من هستند؛ آنها در حال یکسان‌سازی سلایق و علایق هستند؛ همه باید یک شکل و متحدالاندام باشند. پوشش‌ها و گویش‌ها نزدیک به هم. به قدری زندگی‌های خود را به نمایش می‌گذارند که نتیجه آن می‌شود باقی ماندن الگوهایی معدودی برای زندگی و از بین رفتن بی‌نهایت فرصت زیست متفاوت. ✔️تک‌تک من و تو موجوداتی منحصر بفرد و دوست‌داشتنی با سبک زندگی اختصاصی خود بودیم فقط و فقط اگر خود بودیم @ghalayaane_ghalam
به ترکیه، ژاپن، بلغارستان و تمام عالم و آدم باختیم، اما با همون تیم درب‌وداغون جلوی آمریکا که رسیدیم دهنشون سرویس کردیم ... عاشقم ایران استکبارستیز