eitaa logo
غَلَیان|علی محمدی راد
120 دنبال‌کننده
201 عکس
28 ویدیو
2 فایل
یادداشت های علی محمدی راد(طلبه سطح۲) @Alirad2
مشاهده در ایتا
دانلود
نشست بصیرتی سیاسی طراط همراه با استاد: اکبر ابدالی محمدی
❇️بایکت اجتماع ورزشگاه آزادی توسط رسانه‌های خارجی مسئله مهمی نیست در تعجبم از تریبون دارای داخلی و حزب‌اللهی که کوچکترین واکنشی به این موضوع نداشتند سلام جامانده! غلیان @ghalayan
❇️‏سگ هرچی بیشتر میترسه بلندتر پارس میکنه، صهیونیست‌ هرچی بیشتر میترسه وحشیانه‌تر هجوم میاره. پاچه بگیرهای غاصب! ‎ غلیان @ghalayan
هدایت شده از تا مردم
1.16M
روایت روز اول حضور خانه طلاب جوان در آبادان، متروپل ❇️❇️❇️ 🔰ضعف رسانه ای در بازتاب دقیق واقعیت‌های متروپل 🌀اینجا ۲۴ ساعته کار به راهه 🌀چیزی شبیه اربعین را می بینی 💠حاج آقای موسوی فرد، پناه مردم آبادان مطالبات به حق مردم آبادان و.... @tamardom
❇️شما بهش میگید افشای پشت پرده سینمای ایران ولی حواستون نیست چه پیامی داره به جامعه القاء میشه. در اسلام هیچ‌وقت جار زدن گناه پنهانی رو راه اصلاح معرفی نکردند غلیان @ghalayan
هدایت شده از خانه طلاب جوان
8⃣ "روایت اعضای اعزامی خانه طلاب جوان قم به آبادان از واقعه " 📢 روایتگر روایت‌های خوب باشیم... ‼️ در میان گریه می خندم 🔰 دیشب حوالی ساعت 10 حصارهای کاری و امنیتی را درنوردیدم و به میان مردم رفتم. حدود 200 نفر از مردم داغدار و بهت‌زده و پریشان دورم جمع شدند. نزدیک دو ساعت با هم گپ زدیم. گفتم برای عرض تسلیت از آمده‌ام. بهم احترام گذاشتند و خوش‌آمد گفتند. 🔰 اما یکی‌یکی گله‌گذاری کردند و من ایستادم و گوش دادم. گاهی بهشان حق دادم و گاهی بهشان توجه دادم. گاهی با هم گریه کردیم، و گاهی خندیدیم. از همه چی گفتند. یکی داد می‌زد و می‌گفت: به فاطمه زهرا من دیگه دین رو قبول ندارم. من به شما احترام میذارم ولی دوستت ندارم، چون آخوندی. من لبخند زدم و گفتم: اما من شما رو دوست دارم. 🔰 دیگری می‌گفت: چرا تو استادیوم جشن گرفتن. گفتم: جشن نبوده، مداحی بوده. گفتند: ما جشن می‌دونیم. گفتم: رو چرا نمی‌گید؟ گفتند: اونا تسلیت گفتن. گفتم: خب تو هم تسلیت گفتن. 🔰 آن دیگری می‌گفت: چرا دیر تسلیت گفته؟ گفتم: از اول پیگیر بوده و دستور داده به برای انجام کارها ولی ابعاد قضیه دو، سه روز بعد معلوم شده، برای همین دیر شده. 🔰 یک جوان هیکلی می‌گفت: دیشب زده توی گوش من چون روی موتور بودم و داشتم می‌اومدم اینجا. دستم را کشیدم روی صورتش و بوسش کردم. 🔰 دیگری می‌گفت: زن و بچه مردم رو در حالیکه گاز اشک آور خورده بودن، نجات دادم. گفتم: درسته. شاید نباید می‌زدن، ولی شما مردم خوب باید از اونایی که برای از شهرهای دیگه غشون کشی کردن، جدا بشید، خودتون رسواشون کنید. برای حفظ امنیت خودتون و مغازه‌های اینجا و ماشین و اموال مردم اومده. 🔰 دیگری گفت: حاج آقا چرا تو اومدی بین ما، بقیه نمیان؟ ما ترسناکیم؟ همان موقع یک عده از طلبه های بومی آمدند و سرکشی کردند و رفتند. یکی گفت: حق قدمشون رو گرفتن و رفتن. گفتم: نه اینطور نیست، اینها جهادی‌اند. اهوازتون هم واقعا وسط میدونه. خودش تو آواربرداری بوده. داره کارها رو پیگیری می‌کنه، با مدیران، با امدادگران. دیروز عصر هم با هم رفتیم به خانواده جانباختگان سر زدیم و تسلیت گفتیم. به همدیگر گفتند: راست میگه، اون خوبه. 🔰 یکی گفت: حاجی یه دور توی شهر بزن ببین چرا وضع شهر ما اینه، ما تو کوچه هامون چشمه فاضلاب داریم، باورت میشه؟ ما نه آب درستی داریم، نه فاضلاب درستی، نه شهر و ساخت و ساز مرتبی. ما که همه چیز اینجا داریم، ، ، آزاد، چرا باید وضعمون اینجور باشه. ما که پدرامون برای این زمین دادن، دادن چرا باید اینطور باشیم. گفتم: باید شهردار خوب انتخاب کنید. باید شورای‌شهر خوب انتخاب کنید. کار دست خودتونه. ما توی قم شورای خوب انتخاب کردیم، شهردار خوب آوردن، شهرو زیر و رو کرده حسابی. گفتند: ، اتوبوسی، میان از فلان‌جا و رأی میدن و میرن. گفتم: خب خودتون باید درستش کنید. الان جلوی همون اتوبوس رو می‌تونه بگیره؟ نه. آشوب میشه. خودتون باید وضعیتو اصلاح کنید. بین خودتون. 🔰 یکی گفت: من وضعی ندارم، جوونم بیکاره، روغن شده دویست تومن، ما داریم له میشیم. گفتم: منم همینطوره وضعم. دو و نیم می‌گیرم و الباقی یارانه. و داره بهم فشار میاد. حالا امید داریم این دولت یه کارایی بکنه، مردم نجات پیدا کنن. گفتم مثلا تو همین قضیه، من از امدادگرها سوال کردم، گفتن از وقتی وزیر کشور اومد و مدیریت واحد در میدان انجام داد، وضعیت آواربرداری و کشف اجساد سر و سامون گرفته و کار سرعت گرفته. باز به هم گفتند: راست میگه، بهتر شده. 🔰 یک خانمی آمد گفت‌: دوستات رفتن، جا نمونی حاجی! همه خندیدیم. دیگر آن شور و التهاب اولیه فروکش کرده بود. مردم قدری آرام تر شده بودند. یکی گفت بیا با هم بگیریم. گرفتیم. برایم آب و شربت آوردند. دعوتم کردند به شام، خورش بامیه، فلافل. گفتم: شما غذاتون تُنده. به من نمیسازه. گفتند: نه. تندش نمی کنیم برات. گفتم: کُند شما هم برای ما تنده. خندیدیم. گفتند: حاجی بیا ما بشو. خندیدم. دیگر ساعت حوالی ۱۲ بود، مردم رفته بودند و فقط سه، چهار نفر کنارم بودند. با آنها خداحافظی کردم و برگشتم به مسجد محل اسکان نیروهای امدادگر، مسجد قائم! ✍ نویسنده: علی اخباری 🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
درس متروپل بدون شک همه مان تعجب ریزی از حضور مردم در ماجرای آبادان داشته‌ایم تعجب از فاصله تصورمان تا واقعیت مردم آن‌چیزی هستند که می‌بینید. سراسر ایثار، فداکاری، محبت به هم‌نوع، همدلی، همکاری و... میزان این فاصله با میزان تاثیرپذیری ما از جنگ رسانه‌ای دشمن نسبت مستقیم دارد دشمن به نفهمیدن ما نیاز دارد و روی آن خیلی حساب باز کرده. فهم مردم از مهمترین فهم ها برای به حرکت دراوردن آنهاست. خدا امام عزیز را بیامرزد. سرآمد همه بود در مردمی بودن و درک ایمان عمیق دینی که طی چندین سال متوالی در وجودشان ریشه زده عمده تکیه امام نیز به دیوار مستحکم ایمان توده بود. و الا چه کسی است که نداند از سلاح و حزب و سیاسی بازی آبی گرم نمیشود. در حماسه پانزده خرداد به فرموده رهبری سه عنصر در میان بود. مردم، رهبری و انگیزه مذهبی. بدون هریک از این سه پیروزی ممکن نبود و مگر نه اینکه امروز هرسه این عناصر وجود دارند؟ بیایید کمی بیشتر روی مردم برای پیشبرد انقلاب حساب کنیم. هیچ‌یک از ما بدون پشتوانه مردم قدم از قدم نمیتوانیم برداریم. به حرکت در آوردن مردم هم در گرو ایمان دینی آنهاست. گنج پنهانی است که این روزها مغفول مانده. اصل شکل گیری نظام با حضور مردم بود و ادامه آن نیز در گرو همین مسئله است. غَلَیان @ghalayan
مردمی که من میشناسم! پلان۱: وارد مغازه شدم و به یخچال نگاه می‌کردم تا جنسی که میخواهم را پیدا کنم. اما گوشم با گفتوگوی فروشنده و مشتری بود. مرد گفت: -۱۵۰ تومن. زن بعد از کمی مکث: -مگه پنیر چقدره؟! +کیلو۷۰ دست داخل پاکت کرد و پنیر را کنار گذاشت و پول بقیه کالاهارو داد و رفت... پلان۲: استاد میفرمود زمانی که انقلاب شد اصلا اینجور نبود که ما بگیم حالا زندگی‌هامان رونق آنچنانی می‌گیرد و حسابی پول دار می‌شویم. حالِ همه مردم این بود که من چه کردم برای پیروزی این انقلاب؟ نکند کم مایه گذاشتم... پلان۳: شب بعد از تشییع حاج قاسم بود و منتظر شروع روضه شب سوم فاطمیه بودم. موتورسوار لاغر اندام سبزه رو که پسربچه‌اش را جلویش نشانده بود از کنارم رد شد و یک متر جلوتر ترمز زد. فرمان موتور را چرخاند و دور زد و با نگاه خیره و لب‌هایی که به هم فشار میداد از روی پرچم آمریکا و اسرائیل رد شد. بدون طول و تفصیل من مردم را اینگونه شناختم. در حالی که از رنج پایبندی به اهداف در عذابند در کوچه‌پس کوچه های زندگیشان، عشق به آرمان را به رخم می‌کشند. امروز مردم ایران جان سختانی هستند که برای خواباندن مچشان، دشمن ترکیبی از جنگ‌هارا به راه انداخته. تحریم اقتصادی، نفوذ در مسئولین، ترور ها امنیتی، جنگ روانی، مقابله حقوقی در مجامع جهانی و... همه گزینه‌هایی بوده که روی میز آمده‌اند اما برگ برنده این مردم زیر میز زده و معادلات را تغییر داده. ایمان دینی، اقتدار ملی را رقم زده و بوی خوش این اقتدار را در همه ساحت ها استشمام میکنیم. رمز پیروزی بر فشار حداکثری دشمن در مسائل اقتصادی را نیز باید در همین برگ برنده جستجو کنیم. غلیان @ghalayan
فرهادِ شیرین تابلو را وسط خانه عمو گذاشته بود و بعد از جلسه هفتگی دور آن جمع شدیم چیزی حدود سه در دو متر شاید هم بزرگتر. زمینه ای سیاه با فونتی که انگار فقط برای کلمه مادر طراحی شده. تکه پارچه‌های مشکی و قرمز همگی به توری که پشت آن بود گره میخوردند و این اثر مادری را تکمیل می‌کردند. پارچه به دست میچرخید و میگفت اگر حاجتی دارید جلو بیایید و در این گره ها شریک بشید. گره زدنهایی که خود حل العقود بود. فرهاد خوان کرم مادر(س) را در هیئت پهن کرده بود. زیاد پرسیده‌ام از دوستانش که فرهاد چه داشت؟ همگی آهنگ گریه‌‌اش را به یادم آوردند. هرکسی به چیزی شهره‌ است و فرهاد به گریه‌اش. من که سنی نداشتم اما آن صدا در مجلس روضه دل را بد زخمی میکرد. وقف هیئت کردن خوب است اما وقف هیئت بودن چیز دیگری‌ست. فرهاد از موقوفاتی بود که صرف عمر را در غیر مجلس اباعبدالله حرام میدانست. اباعبدالله(ع) شاهراهی است برای وصال به کمال مطلق و حی ازلی و ابدی اما او قالیچه سلیمانی داشت در این شاهراه و آن محبت خانم زینب کبری(س) بود. معراجی برای خود دست و پا کرده بود با توسل های مکررش به بی‌بی(س) در دستگاه آقا امام حسین(ع). فرهاد از میان ما رفت و این کلمات یازده سال پس از عروج او کنار هم چیده شده‌اند. سوزش قلبم در نگاشتن این سطور حکایت از جاودانگی حضورش دارد. شاید تک تک رفقایش این روزها قلبشان با یاد فرهاد می‌سوزد و این غم فراق را عشق است. رفاقت های ما ابدی‌ست. و فرهاد تمام شدنی نیست و هرسال بسان موجی که فرود ندارد اوج میگیرد و از بالا بالاها برایمان دستی تکان میدهد. رفیق! دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون بکش ۸تیر سالگرد خادم الزینب فرهاد بیات فاتحه‌ای نثار کنید غلیان @ghalayan
رسوایی کذب یا دروغ یعنی گزاره‌ای خبری غیر منطبق با واقع. خودمانی بگویم اینکه چیزی را بگویی که در واقع نیست میشود دروغ. در جهانی که با علم الهی تدبیر میشود، همه وقایع به سان یک نظام به‌ هم پیوسته در حال رخ دادن است. یعنی اتفاقات در واقع اتفاق نیستند. بلکه عین حساب و کتاب است. این دنیا دنیای علت و معلول است و وقایع بدون مقدمه رخ نمیدهند. حال دروغ یعنی گزارشی خلاف واقع از تنها و تنها جزئی از این جهان به هم پیوسته. جهانی که اگر تنها بخشی از آن را با دروغ وارونه نشان دهی، کل هیکل آن دروغ تو را آشکار میکند. زیرا همه چیز در آن به هم ربط دارد. پس مجبور خواهی شد دروغ دیگری سرهم کنی و دروغ و دروغ و... اما در نهایت به قول همان مثل معروف ماه پشت ابر نخواهد ماند. جبهه رسانه‌ای علیه جمهوری اسلامی بر کذب استوار است. چرا که فهم واقع اصلا برای آنها نتیجه خوبی ندارد. پس باید دروغ گفت. به دنبال علت این راهبرد دشمن نیستم. حتی بدنبال ارائه راهکار برای مقابله هم نیستم؛ تنها میخواهم برایتان از یک سنت الهی بگویم. جبهه رسانه‌ای علیه جمهوری اسلامی روز به روز رسوا تر خواهد شد زیرا حرکت پیش رونده هستی کمر به مقابله با او بسته. آخرین تشت رسوایی‌اش هم به تازگی از بالای بام افتاده و آن موضوع دینداری مردم ایران است. دروغی که سالها جماعت دیندار و متدین را به انفعال کشانده بود. از زیارت اربعین و شبهای قدر و محرم و تشییع حاج قاسم و علماء گرفته تا اخیرا در ماجرای سرود سلام فرمانده و عیدغدیر دیدیم حضور مردم را. ما که مامور به جهاد تبیین هستیم و همه تلاش را در این زمینه به کار میگیریم. لکن این یک رسوایی بزرگ است غلیان @ghalayan