eitaa logo
قلــعه نو آنلایـــن🍵
319 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
10 فایل
کانال قلعه نو آنلاین رسانه ای مردمی پل ارتباطی بین اهالی و مسئولین روستا وهمچنین محلی برای انتشار مطالب مفید ،اخبارمحله و مطالبات مردم روستای قلعه نو کانال رابه دیگران نیز معرفی کنید https://eitaa.com/ghalehno_online آیدی ادمین کانال👇 @Admiin61oo
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت‌دوم‌،سلام‌بر‌ابراهیم 📌محبت پدر 🖌راوی: رضا هادی 📣در خانه ای کوچک و مستاجری در حوالی میدان خراسان تهران زندگی می کردیم. اولین روزهای اردیبهشت سال ۱۳۳۶ بود. پدر چند روزی است که خیلی خوشحال است. خدا در اولین روز این ماه، پسری به او عطا کرد. او دائماً از خدا تشکر می کرد. هر چند حالا در خانه سه پسر و یک دختر هستیم، ولی پدر برای این پسر تازه متولد شده خیلی ذوق می کند. البته حق هم دارد. پسر خیلی با نمکی است. اسم بچه را هم انتخاب کرد: «ابراهیم»🌹 پدرمان نام پیامبری را بر او نهاد که مظهر صبر و قهرمان توکل و توحید بود. و این اسم واقعاً برازنده او بود. بستگان و دوستان هر وقت او را می دیدند با تعجب می گفتند: حسين آقا، تو سـه تا فرزند دیگه هم داری، چرا برای این پسـر اینقدر خوشحالی می کنی؟! پدر با آرامش خاصی جواب می داد: این پسـر حـالـت عجیبی دارد! من مطمئن هستم که ابراهیم من، بنده خوب خدا می شـود، این پسر نام من را محبت پدر هم زنده می کند! راست می گفت. محبت پدرمان به ابراهیم، محبت عجیبی بود. هر چند بعد از او، خدا یک پسر و یک دختر دیگر به خانواده ما عطا کرد، اما از محبت پدرم به ابراهیم چیزی کم نشد.📿 جلد اول ┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─ https://eitaa.com/ghalehno_online
راوی: مهدی محمدی مدتی بعد در کلوپ صدری مشغول تمرین والیبال بودیم که چند نفر از ورزشکاران معروف به آنجا آمدند. یکی از آنها از همه معروف تر بود. بازیکن فوتبال بود، اما والیبال هم بازی می کرد او علی پروین، از جوانان محله ی ما بود با آقای رضا ز، که او هم از بازیکنان سرشناس والیبال بود. آنها به سالن آمدند. خیلی ها نیز برای دیدن آنها به سالن صدری آمدند. هیجان خاصی در سالن ایجاد شد.نمیدانم چه کسی در حضور آنها از ابراهیم تعریف کرد؟!به آنها پیشنهاد داد که با این جوان، تک به سه والیبال بازی کنند.ابراهیم یک طرف و این سه نفر در طرف مقابل ایستادند. بچه هایی که برای تماشای والیبال آمده بودند، همگی ابراهیم را تشویق می کردند نمی دانید چه شور و هیجانی در سالن ایجاد شد. دست آخر نیز ابراهیم توانست آنها را شکست بدهد! یادم هست علی پروین با تعجب به او نگاه می کرد.روزها گذشت تا اینکه یک روز عصر در مدرسه به من گفت: «بیا والیبال تک به تک بزنیم» شروع کردیم به بازی. بیشتر بچه های کلاس، دور زمین جمع شدند، ابراهیم سرویس ها را بر خلاف همیشه طوری می زد که راحت بتوانم جمع کنم! من هم تلاش می کردم مقابل او کم نیاورم. هر چند دیده بودم که او تک نفره در مقابل چندین بازیکن والیبال می ایستد و آنها را شکست می دهد آن روز، من بازی با ابراهیم را برنده شدم. در واقع ابراهیم آنقدر ضعیف بازی کرد که یک نوجوان کوچکتر از او برنده شود. نمی دانید در مقابل همکلاسی هایم چقدر لذت بردم. هنوز شیرینی آن لحظات را در کام خودم حس می کنم. اما ابراهیم، از اینکه من لذت می برم خوشحال بود! https://eitaa.com/ghalehno_online