برای اقای رئیسی و همراهانش امیدوارانه دعا کنیم🤲
تجربه گر مرگ موقت:
"مادرم درحالی که دعا میکرد از دهانش مثل نور اما از قلبش بخاطر ناامیدی سیاهی بیرون میآمد"
چرا من از وقتی این خبر رو شنیدم یاد سقوط هواپیمای ماتیاس توی برگزیده افتادم ؟
یعنی میشه ته این قصه هم مثل برگزیده شه؟
هدایت شده از شکوهی
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ
آقای رئیسی
توی پایین و بالا رفتن دلار
توی افزایش قیمت مسکن
گرانی شب عید
یا بزرگ شدن حباب سکه
نباید دنبال محبوبیت تو می گشتیم
حالا که یک ایران دست به دعا شده و دل توی دلمان نیست که تو سالم باشی
میفهمیم که چقدر تمام آن تلاش های شبانه روزی جایت را توی قلبمان محکم کرده
آقا ابراهیمِ ایران
یک بار دیگر به خاطر مردم
بلند شو
چه شبیه...
نه میشه خوابید ، نه میشه نشست ، نه میشه .....
هی میای پای گوشی. می چرخی الکی اینستا، تلگرام ،ایتا... به امید اینکه یه جا یه نفر یه چیزی رو زودتر فهمیده باشه و بگه.
می دونی شبکه خبر ، خبری نیست! اما روشن میکنی. زیرنویس های چند ساعت قبل رو برای بار صدم می خونی...
خواب که نداری، پامیشی چایی بریزی میلت نمیره، آب می خوای حوصله نداری. دراز می کشی قرار نداری...
یک کلام «مُضطَر»
دارم فکر می کنم این کلمه رو تئوری نفهمیدیم ، خدا عملی نشونمون داد...
برای خودم برنامه چیده بودم امشب از شما عیدی باز شدن گره زندگیام را بخواهم.
از همان وقتی که نذر چهل شب حرمم تمام شد، به دلم افتاد مثل هر سال شب تولدتان نگاهم میکنید.
به خودم قول دادم هر طور شده میآیم حرم و دست میاندازم به مشبک های پنجره فولاد.
بعد، از همان صحن انقلاب میروم داخل. مینشینم روبروی ضریح.
مثل همان سالی که گره کور را شل کردید، زار میزنم تا گره را باز کنید.
اما امشب نتوانستم.
نه حرم آمدم و نه برای حاجتم دعا کردم.
هرچند تمام دعاهایی که بلد بودم را خواندهام.
امشب روبروی تلوزیون بین شبکه خبر و شبکه هایی که حرم شما را نشان میدهد
نشستم و ایستادم و باز نشستم.
اشک ریختم.
امشب برای حاجت یک ملت دعا کردم.
مشکل خودم فدای سر همشان، بگذارید بقچه مرا آخر صف.
امشب عیدی یک ملت خبر سلامتیست
🖊 شکوهی
میدونی چی از همه برا من دردناکتره؟
اینکه طرف موقعی که احتمالا من و تو، توی کوچه و خیابون و تاکسی داشتیم فحش میدادیم بهش بخاطر گرونی دلار و ارز و طلا و کوفت و زهرمار،، در حال کار بوده ؟ متوجهاید؟ بندهی خدا خسته از ماموریت قبلی در حال سفر به کار بعدی بوده...😭😭
خدایا سید رو برگردون به سر کارش..
اون هنوز کلی کار داره..
باید برگرده به قولش عمل کنه..😭
بخدا درد و بیماری خودم از یادم رفته.. تنم خیس عرقه ولی اینبار عرق ریختنم از شدت اضطراب و نگرانیه