🔰 پس از ۱۱ سال 🔸 روایتی از مادر شهید سید نعمت الله سیدی 🔻 تدوین و ارسال از خانم دهقانی - روستای کاغذی 📍احتمالا خیلی از شما مخاطبین رادیو بانور، متوجه لهجه شیرین این مادر شهید نشوید. اما حیفم آمد این صدای ملکوتی را نشنوید. 🔰 صحبت های مادر شهید در این صوت: 🔸همیشه 40 روزه می‌رفت؛ ولی دفعه آخر گفت بعد 45 روز برمی‌گردم؛ می خوام زن بگیرم. ولی بچه‌ام رفت و دیگه نیومد. حسین 12 سال و نعمت 11 سال مفقودالاثر بود. 🔸خبر پیدا شدنش رو توی مجله پیدا کردن. چادر و کفش رو زیر بغلم گذاشتم و با ماشین یکی از فامیلا رفتیم کاشون. گفتن قول می‌دی گریه و بی‌تابی نکنی؟ گفتم به خدا قول می‌دم بلند بلند گریه نکنم. اگرم گریه کنم برای زوار کربلا گریه می‌کنم. 🔸جنازه نعمت‌ام رو دیدم. بالای سرش بودم که یکی از خانم‌هایی که اونجا بود گفت: فکر کنم این شهید مادر نداره. گفتم: نه این شهید مادر داره. مادرش منم. همینجوری وارسی می‌کردم. دیدم جوراب پاشه. جوراباشو در اوردم. 🔸همینطور داشتم می گشتم که یه نفر بهم گفت اگه دنبال ساعتش می‌گردی، ساعتش بنیاد شهیده. گفتم: «نه. ساعتش رو می‌خوام چی کار؟ بهم گفتن بچه‌ات دستاش قطع شده. دنبال دستاش می‌گردم.» خیلی گریه نکردم. فقط به نیت اینکه زائر کربلا بود، یواش گریه می کردم. خب خدا رو شکر. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. قسمتش بود که شهید بشه.» 📍هر همسایه‌ای به گردن همسایه دیگر حق دارد؛ اما قصه مادران شهدا، قصه دیگری است... مادرانی که چشم و چراغ هر محله هستند... #چشم_و_چراغ_محله 🔸 @radio_banoor

📝ثبت خاطرات مادران شهدا #کلیپ_اختصاصی مادرشهید سیدنعمت اله سیدی 📍هرهمسایه ای به گردن همسایه دیگر حق داره ،اماقصه مادران شهدا،قصه دیگری است...مادرانی که چشم و چراغ هرمحله هستند... 📽: رسانه کانون فرهنگی وهیات آقا قمربنی هاشم ع روستای کاغذی واحد فرهنگی خواهران زینبیون #چشم_و_چراغ_محله 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 @ghamarbaniihashem