دلنوشته قابل تأمل #شهید_محسن_فخری زاده تنها یکماه پیش از شهادتش:
🌹«یک سئوال دارم، چرا شهدا در جوانی سخنانی میگویند که عرفا در کهنسالی؟ البته میدانیم که این سخنان از عمق حکمت جاری شده از قلب بر زبان است نه آنکه سخنانی سطحی است.»(۹۹/۸/۷)
#شهیدانه 🕊 🕊
#سالروز_شهادت 🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
با #کانال_کمیل همراه باشید 🌹
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
@canale_komail
◇ در سال ۱۳۸۷ غنیسازی ۲۰ درصدی اورانیوم برای ایران یک نیاز مهم شد. چون آرژانتین که همیشه سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران را تأمین میکرد با فشار آمریکا اعلام کرد دیگر به ایران اورانیوم ۲۰ درصدی نمیفروشد.
◇ رآکتور تهران در معرض خاموشی قرار گرفته بود و با خاموشی آن برنامه اتمی ایران و حتی دانش هستهای ایران عقبگرد میکرد. حالا توپ در زمین ایران بود که آیا میتواند یا نمیتواند و شهریاری بود که «ما میتوانیم» را معنا کرد.
برای «محاسبات بحرانی» که بسیار مهم است در ایران کسی را نداشتیم. از طرق مختلف تلاش کردیم این نقیصه را رفع کنیم. دستمان به هیچ جا نرسید. اگر این بخش انجام نمیشد کل کار متوقف میشد. این از آن تخصصهایی است که در کشورهای بسیار محدودی وجود دارد... شما چون با مواد هستهای سر و کار دارید اگر این مواد حسابشده نباشد و تجمعی از مواد هستهای داشته باشید یکدفعه ممکن است یک فعل و انفعالاتی رخ بدهد و این فعل و انفعالات کسانی را که آنجا کار و زندگی میکنند در معرض خطر قرار دهد.
● شما باید جوری طراحی کنید که هیچوقت تجمع مواد هستهای به آن اندازه نباشد که آن خطر را ایجاد کند. این محاسبه یک آدم واردی میخواست که ما نداشتیم. اصلا هیچکسی نبود و کار بسیار حساس و سختی بود. من موضوع را مطرح کردم. #دکتر_شهریاری با آرامشی که همیشه داشت گفت این محاسبات را من انجام میدهم. این هرگز باورپذیر نبود؛ آدمی که دورهای ندیده و خارج از کشور نرفته این محاسبات را انجام بدهد. شهریاری این کار را انجام داد... فقط همین یک نفر بود. ما نفر دیگری نداشتیم. این توانی بود که فقط او داشت و کار ما بهشدت وابسته به توان مجید بود... خدا میداند اگر شهریاری میگفت من این کار را میکنم و ۱۰ میلیارد تومان میگیرم میگفتیم باشد یا ۵۰ میلیارد میگیرم میگفتیم قبول. حالا جالب است برایتان بگویم که شهریاری این محاسبات را انجام داد و یک ریال هم نگرفت.»
#شهید_مجید_شهریاری
#سالروز_شهادت 🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
با #کانال_کمیل همراه باشید 🌹
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
@canale_komail
#شهیدانه 🕊 🕊
● بار دیگر روضهخوان میخواند «غریب گیر آوردنت» و حاضران ناله میزنند؛ این بار برای شهدای مدافع امنیتی که علیاکبرهای زمانه خویش شدند و روضه مجسم گودال قتلگاه.
● نحوه شهادت غریبانه و مظلومانه بسیاری از مدافعان امنیت همچون شهید بسیجی #حمید_پورنوروز آتش به جان همه انداخته چراکه او را هم عدهای بیرحم و داعشیصفت غریب گیر آوردند و در مظلومیت به شهادت رساندند.
#شهید_حمید_پورنوروز یک بسیجی بود که درآمد خودش را از طریق کارگری و جوشکاری به دست میآورد اما مشکلات و گرفتاریهای زندگی، او را از زندگی واقعی غافل نکرده بود لذا هرجا که مشکلی پدید میآمد، او برای حل آن مشکل پای کار بود.
● او در صحنههایی مانند درگیری با گروه تروریستی پژاک در شمال غرب کشور، حضور در بیمارستانها در زمان کرونا و کمک به کادر درمان، حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) و دفاع از ناموس شیعه حضور داشت.
● ظهر روز #شهادت، قبل از رفتن به شهر به دوستانش گفته بود "به روضهخوان بگویید برای ما چند خطی روضه بخواند" انگار میدانست خبرهایی در راه است.
● ۱۲ آبان ماه دقیقاً ۲ روز بعد از عروس شدن دخترش، آشوبگران برای تجمع فراخوانها داده بودند و مدافعان امنیت مردم هم در مقرر نشسته و آمادهباش بودند تا اینکه یکی از آنها به شوخی میگوید "امشب شب شهادت است یکی از ما شهید میشود"؛
● ساعت حدود ۱۸:۴۵ بود که صدای بیسیم بلند شد فرمانده گفت "بچها بیایید، آشوبگران در حال بستن خیابانها و آتش زدن سطل آشغالها هستند، خودتان را برسانید".
حمید پورنوروز که عضو تیم موتوری بود، به سمت خیابان حرکت کرد.
آشوبگران با شنیدن صدای موتور بچهای گردان فرار کردند، لیدرهای اصلی به سمت یک کوچه فرار کردند اما وقتی متوجه بنبست بودن کوچه شدند و دیدند راهی فراری ندارند، درب یک منزل را شکستند و وارد آن منزل شدند.
موتور حمید زودتر از بقیه دوستانش به آن کوچه رسید، حمید با شنیدن صدای پیرزنِ صاحبخانه که از ترس فریاد میزد نتوانست منتظر بماند تا بقیه دوستانش برسند؛ پیاده شد و وارد منزل شد.
تعدادی از آشولگران پشت درب منزل ایستاده بودند تا نگذارند رفقای حمید وارد منزل شوند، اینجا بود که حمید تنهای تنها ماند بین یک عده آدم بیرحم ...
با هرچه که در دستشان داشتند حمید را زدند و یکی با سنگ به سرش و دیگری با چاقو به گردنش و چند نفری هم به جان پهلویش افتادند ... آنجا بود که
ندای "سلام بر مادر" بلند شد و حمید که آن شب دنبال روضهخوان سرور زنان دوعالم بود، خودش شد روضه مجسم مادر، روضه غریب گیر آوردنت.
کسانی که حمید را به بیمارستان میرساندند میگفتند او مدام زیر لب #یا_زهرا را زمزمه میکرد تا به شهادت رسید.
#سالروز_شهادت 🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
با #کانال_کمیل همراه باشید 🌹
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
@canale_komail
#شهیدانه 🕊 🕊
● بار دیگر روضهخوان میخواند «غریب گیر آوردنت» و حاضران ناله میزنند؛ این بار برای شهدای مدافع امنیتی که علیاکبرهای زمانه خویش شدند و روضه مجسم گودال قتلگاه.
● نحوه شهادت غریبانه و مظلومانه بسیاری از مدافعان امنیت همچون شهید بسیجی #حمید_پورنوروز آتش به جان همه انداخته چراکه او را هم عدهای بیرحم و داعشیصفت غریب گیر آوردند و در مظلومیت به شهادت رساندند.
#شهید_حمید_پورنوروز یک بسیجی بود که درآمد خودش را از طریق کارگری و جوشکاری به دست میآورد اما مشکلات و گرفتاریهای زندگی، او را از زندگی واقعی غافل نکرده بود لذا هرجا که مشکلی پدید میآمد، او برای حل آن مشکل پای کار بود.
● او در صحنههایی مانند درگیری با گروه تروریستی پژاک در شمال غرب کشور، حضور در بیمارستانها در زمان کرونا و کمک به کادر درمان، حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) و دفاع از ناموس شیعه حضور داشت.
● ظهر روز #شهادت، قبل از رفتن به شهر به دوستانش گفته بود "به روضهخوان بگویید برای ما چند خطی روضه بخواند" انگار میدانست خبرهایی در راه است.
● ۱۲ آبان ماه دقیقاً ۲ روز بعد از عروس شدن دخترش، آشوبگران برای تجمع فراخوانها داده بودند و مدافعان امنیت مردم هم در مقرر نشسته و آمادهباش بودند تا اینکه یکی از آنها به شوخی میگوید "امشب شب شهادت است یکی از ما شهید میشود"؛
● ساعت حدود ۱۸:۴۵ بود که صدای بیسیم بلند شد فرمانده گفت "بچها بیایید، آشوبگران در حال بستن خیابانها و آتش زدن سطل آشغالها هستند، خودتان را برسانید".
حمید پورنوروز که عضو تیم موتوری بود، به سمت خیابان حرکت کرد.
آشوبگران با شنیدن صدای موتور بچهای گردان فرار کردند، لیدرهای اصلی به سمت یک کوچه فرار کردند اما وقتی متوجه بنبست بودن کوچه شدند و دیدند راهی فراری ندارند، درب یک منزل را شکستند و وارد آن منزل شدند.
موتور حمید زودتر از بقیه دوستانش به آن کوچه رسید، حمید با شنیدن صدای پیرزنِ صاحبخانه که از ترس فریاد میزد نتوانست منتظر بماند تا بقیه دوستانش برسند؛ پیاده شد و وارد منزل شد.
تعدادی از آشولگران پشت درب منزل ایستاده بودند تا نگذارند رفقای حمید وارد منزل شوند، اینجا بود که حمید تنهای تنها ماند بین یک عده آدم بیرحم ...
با هرچه که در دستشان داشتند حمید را زدند و یکی با سنگ به سرش و دیگری با چاقو به گردنش و چند نفری هم به جان پهلویش افتادند ... آنجا بود که
ندای "سلام بر مادر" بلند شد و حمید که آن شب دنبال روضهخوان سرور زنان دوعالم بود، خودش شد روضه مجسم مادر، روضه غریب گیر آوردنت.
کسانی که حمید را به بیمارستان میرساندند میگفتند او مدام زیر لب #یا_زهرا را زمزمه میکرد تا به شهادت رسید.
#سالروز_شهادت 🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
با #کانال_کمیل همراه باشید 🌹
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
@canale_komail
🌹 #پزشکیار_لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
.
#خاطره بیژن جعفرقلی زاده ،همرزم شهید:
شب ها دعای توسل و نماز جماعت در جبهه می خواندیم. یک شب دعای توسل خواندیم و بعد از آن مداح در مورد ائمه اطهار خواند. یک دفعه دیدم که یک نفر دوش مرا گرفت و بلند شد و بعد افتاد، دیدم که حسن است،انقدر گریه کرده بود که از حال رفت .
.
#سالروز_شهادت
#شهید_حسن_خاکپور
#محمود_آباد_سرخرود
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅@shohadayeiran57
16.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_عبدالرحمن_رحمانیان
فرماندهی شهیدی که در نخستین روز عملیات کربلای۴ در تاریخ سه دی ۱۳۶۵ در محور اروند به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#فرازی_از_وصیت_نامه_شهید:
" خداوندا ؛..
یاری ام ده تا از آن کسانی باشم که سرمایه وجودشان را به پیشگاه تو تقدیم داشته و ارزش خویش را باز یافته اند و بر سر بیعت خود استوار و پابرجا ایستادند و بی تزلزل ندای جهت تو را با انتخاب قرب جوارت پاسخ دادند.
" توفیقم عطا کن که موضعی بگیرم که موجب خشنودی تو و آمرزش گناهانم و پویای راه آن شهیدانی باشم، که به عشق تو و حیات جاوید در زیر لوای حق و پرچم هدایت، قدم استوار داشته و به دشمن پشت ننموده و بی تزلزل جام گوارای شهادت را نوشیده اند.
" بارالها ؛...
یاریم ده که در راه رسیدن به هدفم پابرجا واستوار باشم.
" فرماندهٔ گردان خط شکن ابوذر لشگر ۳۳ المهدی
ولادت : ۱۳۴۲ جهرم
شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳ عملیات کربلای ۴ ، اروند
#شهید_عبدالرحمن_رحمانیان
#سالروز_شهادت
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#باشهـــداوسیّدالشُّهداتــاظهــــور
🆔 @shahid_azizzadeh
📌 شوق وصال کربلا در وصیتنامه شهدا
🔹 دستنوشته ی تکاندهنده
سردار رشید سپاه اسلام شهید صادق مزدستان:
◇ بی من اگر به #کربلا رفتید از آن تربـت پـاڪ؛ مشتی به همـراه بیاورید و بر گـورم بپاشید شاید به حـرمت این خاڪ خــــدا مـرا بیامــرزد...
#شهید_صادق_مزدستان🌷
◇ فرمانده تیپ۲ مکانیزه لشکر۲۵کربلا
◇ ولادت: ۲۷ دی ۱۳۳۵ قائمشهر
◇ شهادت: ۹ دی ۱۳۶۱ فکه
#سالروز_شهادت
🔹️ صبحانه ای با شهدا
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 بچه سوسول و خوشکلی که فرمانده تیپ شد.
🔹 بار اولی که صادق به جبهه میرفت، تازه جنگ شروع شده بود. در حال و هوای آن دوران، بعضی از رزمندههایی که او را نمیشناختند،
◇ به دلیل ظاهر خاص و موهای بلند مزدستان به دوست و همراهش میرمحمد موسوی میگفتند: «این سوسول و بچه خوشکل کیه اومد به جبهه؟»
◇ چند ماه نگذشت که همین بچه خوشکل شد فرمانده تیپ دوم لشکر ویژه ۲۵ کربلا
🌷 شادی روح مطهر سردار شهید صادق مزدستان صلوات
#سالروز_شهادت
🔹️ صبحانه ای با شهدا
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 #وداع_آخر
🔹 سردار شهید صادق مزدستان ، فرمانده تیپ ۲ لشکر ویژه ۲۵ کربلا ، با لباس آغشته به خون نيروهايش بر بالین شهیدی حاضر و وداع میکند...
◇ صادق فرمانده بود دیگه. دلش میخواست خودش دم آخر با نیروهاش وداع کنه ...!!!
#شهید_صادق_مزدستان
#سالروز_شهادت
🔹️ صبحانه ای با شهدا
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 من صادق مُزد دستانم ...
🔹 یکی از همرزمان شهید «صادق مزدستان» روایت میکند: این شهید بارها گفته بود:
«من مُزدستانام. آنقدر در جبهه میمانم تا مُزدم را بِستانم.»
✍ در فرازی از وصیتنامهی شهید خطاب به مادرش آمده است:
◇ ای مادر عزیز، در اين راه آن قدر مقاومت خواهم كرد و شكنجه خواهيم كشيد و حتى حرفهايى از اين كوردلان خواهم خورد تا اين كه لياقت آن را پيدا كنم تا با آخرين وسيله بدنم كه خونى در رگهايم جارى است انقلاب اسلامى را به تمام جهان صادر كنم.
◇ اگر در اين جنگ پاهايم قطع گردد با دستم و اگر دستم قطع گردد با زبانم و اگر زبانم قطع شود با چشمم و اگر چشمم از كاسه درآيد با آخرين وسيله بدنم كه خونى در رگهايم جارى است انقلاب اسلامى خود را به رهبرى قائد اعظم امام خمينى به تمام جهان صادر مى كنم. من خون خود را مى دهم و شما بازماندگانم پيام خون مرا بدهيد...
🔹 و در يكى از يادداشتهاى خود، خطاب به برادرش على مى نويسد:
◇ برادرم! وقتى تابوتم از كوچه ها مى گذرد مبادا به تشييع من بيايى؛
«وقت تنگ است به جبهه برو تا #سنگرم خالى نماند.»
🩸#سردارشهیدصادقمزدستان
● فرمانده تیپ مکانیزه لشکر ۲۵ کربلای مازندران
● نام پدر: احمد
● متولد: ۱۳۳۵/۱۰/۲۷- بندرانزلی_قائمشهر
● شهادت: ۱۳۶۱/۱۰/۰۹- فکه
● مزار مطهر: گلزار شهدای سیدملال- قائمشهر
#سالروز_شهادت
🔹️ صبحانه ای با شهدا
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
#شهیدانه 🕊 🕊
انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.
جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .
نقل از همسر
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#سالروز_تولد
#سالروز_شهادت 🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
با #کانال_کمیل همراه باشید 🌹
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
@canale_komail
🔰 #معرفیشهید | #سالروز_شهادت
#شهید_مصطفی_احمدیروشن
🔅 تاریخ تولد: ۱۷ شهریور ۱۳۵۸
📆 تاریخ شهادت: ۲۱ دی ۱۳۹۰
📌مزار شهید: امامزاده علی اکبرچیذر
♦️ دانشجوی دانشگاه #صنعتی_شریف بود، درسش که تمام شد طبیعتا باید ادامه تحصیل می داد اما رفت سمت کار، همه اطرافیان تعجب کردند که او با آن همه هوش و استعداد، خصوصا که شرایط ادامه تحصیل برایش مهیا بود چرا این کار را نکرد به همین خاطر شروع کردند اصرار کردن به او تا باز هم ادامه تحصیل بدهد اما او قبول نکرد و همه را با یک جمله کوتاه جواب داد.
💎 بعدها هم که توی کارش پیشرفت کرد و شد مسئول بازرگانی کل سازمان، اطرافیان که می دیدند ادامه تحصیل خیلی برای او ساده تر شده است باز هم اصرار کردند اما مصطفی باز هم همان جمله قبلی را جواب داد:«با همین مقدار تحصیلات هم خیلی کارها میشود انجام داد که انجام نداده ام».
✔️ همیشه همینطور بود سعی می کرد بیهوده هیچ کاری را انجام ندهد. هدفی را در نظر میگرفت به سمتش حرکت می کرد و توی راه رسیدن به آن به هیچ حاشیه ای هرچند جذاب توجه نمیکرد، کاری هم به سرزنش باقی مردم نداشت.
🌹 کل زندگی نه چندان طولانی اش به همین منوال گذشت، اصلا به همین خاطر رسیدن به هدف اصلیش که لقا خدا بود هم خیلی طول نکشید و در اوج جوانی به آن رسید.
🌹مقام معظم رهبری در همه کارها برای ما یک شاخصه است، مصطفی تا زمانی که در بین ما بود حضرت آقا را برای خودش یک خط قرمز میدانست. مصطفی در مورد برخوردهایی که برخی نسبت به حضرت آقا داشتند، کنار نمیآمد. روزی در خدمت حضرت آقا بودم که ایشان فرمودند: من در عجبم که هر جا صحبتی از مصطفی میشود، هرکس خاطره و نظر خوبی نسبت به شهید شما دارد و آن هم دلیلش رابطه بالای ایمانی او با خداوند تبارک و تعالی است...
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
۲۱ دیماه سالگرد شهید احمدی روشن
♻️ مصطفی احمدی روشن با این خصوصیات حقیقتا نمونه و الگوی یک جوان حزب اللهی است.